
مهدی خیری
تحقیقات ژنتیک باستان، بهویژه مطالعه منتشر شده در سال ۲۰۱۷ در نشریه معتبر Nature تحت عنوان «تبار و جمعیتشناسی و نوادگان عشایر عصر آهن استپ اوراسیا»، شواهد مهمی را در زمینه ریشههای ژنتیکی سکاها (ساکاها) و ارتباط آنها با جمعیتهای امروزی، خصوصاً ترک ها، ارائه داده است.
این پژوهش بر اساس تحلیل دادههای ژنومی و میتوکندریایی سکاهایی صورت گرفته که در هزاره اول قبل از میلاد در استپ وسیع اوراسیا پراکنده بودند.
بر اساس نتایج این مقاله، ساختار ژنتیکی سکاهای عصر آهن به طور کلی آمیزهای از دو عنصر اصلی بوده است:
عنصر مرتبط با تبار یامنایا (Yamnaya-related Ancestry): که عمدتاً از غرب و مرتبط با تبار اروپایی غربی-شمالی بوده است.
عنصر آسیای شرقی/سیبریایی شمالی: که از شرق و سیبری وارد شده است.

از نظر ژنتیکی، این مقاله تأیید میکند که فاصله ژنتیکی بین گروههای سکایی شرقی و غربی در مقایسه با جمعیتهای مدرن همان مناطق نسبتاً پایین بوده است (با FST معادل 0.01733 که یک فاصله ژنتیکی کم محسوب میشود). این امر نشان میدهد که سکاهای شرق و غرب دارای یک ارتباط ژنتیکی بودند.
همچنین یافتههای باستانشناسی، شاهدی قاطع بر این واقعیت است که سکاها (ساکاها)، علیرغم دوری جغرافیایی حیرتانگیز—که در برخی موارد به ۲,۰۰۰ تا ۳,۵۰۰ کیلومتر میرسید—توانستند یک شیوه زندگی و فرهنگ شگفتانگیزاً مشابه را در سراسر استپ اوراسیا حفظ و گسترش دهند.
این یکنواختی فرهنگی در اجزای کلیدی تمدن آنها متجلی میشد.
ابزارهایی که در شرق دور (مانند آلتای) پیدا میشدند، اغلب شباهتهای ساختاری و عملکردی آشکاری با مصنوعات یافت شده در غرب استپ (مانند جنوب روسیه) داشتند. این همگونی در ابزارها، سلاحها و تجهیزات روزمره، نشان میدهد که این اقوام دارای شبکههای ارتباطی قوی و احتمالاً معیارهای تولیدی مشترکی بودهاند.
یکی از برجستهترین مؤلفههای هویت مشترک سکایی، سنتهای هنری آنها بود.
این سنتها در قالب یک سبک بصری متمایز به نام “سبک حیوانی” (Animal Style) بروز یافت. این سبک که مشخصه آن نمایش حیوانات وحشی و اهلی به شکلی انتزاعی و پویا بود، نه تنها زینتبخش اشیاء کوچک و زیورآلات بود، بلکه در سلاحها و مهار اسبها نیز به کار میرفت. این سبک هنری یکپارچه، نقش یک زبان بصری مشترک را ایفا میکرد که هویت فرهنگی مشترک آنها را در سراسر قاره منعکس میساخت.
علاوه بر فرهنگ مادی و هنر، مناسک تدفین سکاها نیز به شدت یکپارچه بود.
ویژگی بارز فرهنگ سکایی عصر آهن، ساخت “کورگانها” (kurgans) یا همان تپههای تدفینی عظیم بود که از شرق تا غرب استپ اوراسیا به چشم میخورد. وجود این سازههای آیینی، نشاندهنده اشتراک در باورهای جهانبینی، ساختار اجتماعی و نحوه احترام به مردگان بود.
کورگانها نه تنها مکانهای دفن، بلکه نمادهای قدرت و حضور این تمدن کوچنشین در گستره وسیع اوراسیا بودند.


این پیوستگی فرهنگی در میان سکاهای شرقی و غربی، علیرغم فاصله عظیم جغرافیایی، معمایی را برای باستانشناسان مطرح کرده بود که بعدها با فرضیه «جریان ژنی مداوم» که در تحلیلهای ژنتیکی مقاله ارائه شد، توجیه گردید؛ یعنی این یکنواختی نتیجه تحرک دائمی و تبادل اطلاعات و جمعیت در طول جادههای استپ بوده است.
این جابهجایی مداوم جمعیت و تبادل ژنتیکی، معقولترین مکانیزم جمعیتی را برای توجیه ارزشهای FST پایین (فاصله ژنتیکی کم) و همچنین یکنواختی گسترده فرهنگ مادی سکاها در سراسر استپ اوراسیا فراهم میکند.
نزدیکی ژنتیکی سکاهای شرقی به ترکزبانان
مهمترین یافته این پژوهش ژنتیکی، تمرکز چشمگیر میراث تبار سکایی در میان جمعیتهای خاص معاصر است.
مطالعه تبار سکاهای عصر آهن نشان میدهد که در حالی که نوادگان ژنتیکی سکاهای غربی در میان گروههای متنوعی از قفقاز، روسیه و سایر جوامع هندواروپایی پراکنده شدهاند، میراث ژنتیکی سکاهای شرقی (ساکنان مناطقی چون آلتای و سیبری جنوبی) بهگونهای انحصاری و فقط در میان ترکزبانان فعلی متمرکز شده است.
این خویشاوندی ژنتیکی به ویژه در میان قومهایی که به شاخه قپچاق (Kipchak) زبانهای ترکی تعلق دارند، بسیار برجسته است.
مردمان امروزی مانند قزاقها، قرقیزها و احتمالاً تاتارها بیشترین نزدیکی تبارشناسی را به این جمعیتهای سکایی عصر آهن نشان میدهند. این امر دلالت بر آن دارد که سکاهای شرقی نه تنها یک جزء ژنتیکی، بلکه یک جد ژنتیکی مهم برای بخش قابل توجهی از ترک ها، به شمار میروند.
مطالب مرتبط
قیزیل اوزن؛ نامی که از دل تاریخ برآمده است
اردبیل و آراتتای باستانی سومری
جبار عسکرزاده باغچهبان، بنیانگذار اولین مدرسه کرولالها در ایران