عیسی یگانه
يادي از مجاهدت های حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا حسنی (ملا حسنی)
ائل اوبا – حجت الاسلام و المسلمین حسنی امام جمعه اورمیه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه كيهان برخي صحنههاي مربوط به شهداي جنگ تحميلي نقده را اين گونه تشریح کرده بود :
کیهان : [سؤال] شما در جريان آزادسازي نقده هم حضور فعال داشتيد، اگر ممكن است توضيحي در اين باره بفرماييد.
ملاحسنی : شرح آن خيلي مفصل و طولاني است ولي مختصر آن اين است كه من اروميه بودم و از مرحوم حاج آقا محرر (يكي از علماي اروميه) [نقده] شنيدم كه 12 هزار نفر مسلح با اسلحههايي كه از پادگان مهاباد تحويل قاسملو و حسيني شده است آمدهاند كه 4 پادگان لب مرز يعني جلديان، سردشت، پيرانشهر و پسوا [پسوه] را غارت كنند و تنها راهش هم اين بود كه از داخل نقده عبور كنند و جادهها را بگيرند تا سربازان در مرز تسليم شوند.
از نقده خبر رسيد كه در محاصره هستند و مهماتشان رو به اتمام است و اگر چارهاي نينديشيم جوانان را ميكشند و به نواميس هم رحم نميكنند.
البته قبل از آن با هليكوپتر شنوك به پادگان جلديان رفته بودم كه آموزشي بود و دو تانك چيفتن هم داشت. قاسملو رفته بود پادگان مهاباد و آنجا را خلع سلاح كرده بود و من ميخواستم مردم را مسلح كنم.
با فرمانده پادگان تماس گرفتم و گفت چون اينجا بخاطر آموزشي بودنش اسلحه و مهمات زياد دارد ابتدا غارت ميشود.
چند روز كار ما اين بود كه نظارت كنيم هليكوپترها اسلحه و مهمات را به پادگان قوشچي انتقال دهند. آنهم در حالي كه اطراف پادگان محاصره بود و مرتب به سمت هليكوپترها تيراندازي ميكردند. اما خوشبختانه كار با موفقيت انجام شد.
من به مرحوم ظهيرنژاد گفتم كه من از اين اسلحهها هزار قبضه ميخواهم. ايشان گفت اجازه ندارد و بايد سرلشكر قرني اجازه دهد.
وي به شهيد قرني گفت، اين طلبه هزار قبضه از سلاحهايي را كه خودش به قوشچي آورده، ميخواهد.
ايشان هم پس از صحبت با من موافقت كرد. من همان موقع كه اوايل فروردين 58 بود اطلاعيه راديويي دادم كه نقده در محاصره 12 هزار نفر مسلح است و هر كس مي خواهد بجنگد من به او اسلحه ميدهم تا به آنجا برويم.
حتي تأكيد كردم هر كس تراكتور و تريلي هم دارد بياورد يعني بسيج همگاني كرديم و از صبح تا ساعت 2 بعد از ظهر جمعيت زيادي آمد.
خودم هم روي يكي از نفربرها نشستم و عدهاي پياده راه افتادند.
بقيه را هم تراكتورها و تريليها جابجا ميكردند تا اينكه ساعت 11 شب به نقده رسيديم و ديديم غوغاست. گلوله از دو طرف به سمت پل آنجا شليك ميشد. من با بلندگو به طرفين درگيري اخطار دادم و گفتم شما را نميشناسم ولي بدانيد كه مفسد في الارض هستيد، آنها پرسيدند كيستي؟
گفتم حسني.
گفتند هماني هستي كه پادگان جلديان را تخليه كردي؟
و پس از شنيدن جواب من برخيهايشان اسلحهها را رها كردند.
باتفاق جمعيت به درون نقده رفتيم و من با مسلسل به سمت چپ و راست شليك مي كردم تا اينكه به وسط نقده رسيديم.
در وسط شهر ديدم زنها جمع شدهاند و شخصي به نام يدالله كه اسلحه يوزي داشت و بعداً هم شهيد شد آمد و گفت ما حدود 200 نفر شهيد دادهايم كه روي بامها بودهاند ، من انتقاد كردم و گفتم ديوارخانهها را بشكافيد، خانهها را ترك كنيد و جنگ را به بيرون شهر بكشانيد.
شهيد يدالله گفت مقر دمكراتها در خانه فلان آخوند (كه نميخواهم اسمش را ببرم) است.
وقتي به نزديك آنجا رسيديم من به اذن خدا به سمت آن خانه با همه توان تيراندازي كردم
و آنقدر شديد بود كه خبر دادند ديگر تيراندازي نكنم چون ممكن است خوديها را بزنم، چرا كه مقر سقوط كرده و همه فرار كردهاند.
تا صبح در آنجا مستقر شديم و تيراندازيها همچنان ادامه داشت. فرداي آن روز ظهر بود كه من از دو خانه ديدن كردم كه در يكي از آنها يازده نفر را سر بريده بودند كه از ديدن آنها خيلي ناراحت شدم.
مثلاً سر دخترك 3 سالهاي را بريده بودند و با 3 سيخ به سينه مادر 23 سالهاش چسبانده بودند.
پيرمرد و پيرزن هم بين آنها بود. 22 نفر ديگر را هم در جايي ديگر با طناب اعدام كرده بودند. در خانهاي ديگر جواني را با تبر قطعه قطعه كرده بودند.
عاملين اين جنايتها كساني بودند كه ادعاي دمكرات بودن داشتند و توسط قاسملو و امثالهم تربيت شده بودند. فرداي آن روز من نمازم را با تيمم در نفربر خواندم، باران هم ميآمد.
به ما گفتند در طرف غرب نقده بيشهزاري است كه دمكراتها در آنجا سنگر گرفتهاند. ما به سمت آنجا حركت كرديم و يك لحظه سرگردان شدم كه چه كنم؟
آنجا فهميدم كه با راهنمايي ديروز من كه جنگ به بيرون شهر كشيده شود، زنان قهرمان نقده ديوارهاي خانهها را سوراخ كرده بودند و نتيجهاش هم اين شده بود كه حالا همه در بيرون شهر بودند.
دمكراتها در بيشهزار شخم زده و باران خورده گير افتاده بودند و بعد از پايان درگيري، هزار قبضه اسلحه از آنها به غنيمت گرفتيم و آورديم.
البته پس از 4 روز هم ارتش به كمك آمد و امنيت برقرار شد.
صحنهي ديگري كه وحشتناكتر از همه بود، پيكر يك نوجوان 12 ساله را با تبر قطعه قطعه نموده كه بزرگترين قطعهاش به اندازه يك ليوان بود.
به علاوه، سرش را به صورت به علاوه با تبر به چهار قسمت شكافته بودند. الله اكبر!
وقتي اين صحنه را ديدم نتوانستم روي پاي خود بايستم. به زور از اتاق بيرون آمدم و ديگر هيچ چيز نفهميدم. از حال رفته بودم.
وقتي كه چشمهايم را باز كردم، ديدم آب به صورتم ميپاشند. يك ليوان آب خوردم و حالم بهتر شد. قطعههاي بدن اين نوجوان را ميان لحافي گذاشتيم و به همان صورت دفن كرديم.
تنها من نبودم كه اين جنايتها را مشاهده ميكردم. خود مردم نقده قدم به قدم با ما بودند و بهتر و پيشتر از بنده ميتوانند اين موارد را نقل كنند.
اين وحشيگريها، جزو واقعيتهاي انكار ناپذير غائلهي نقده است و به عنوان لكه ننگي براي هميشه در كارنامهي سياه سردمداران حزب دمكرات و كومله باقي خواهد ماند.
اينها فقط گوشههاي كوچكي از جنايتهاي اين مدافعان به اصطلاح دمكراسي و خدمت به خلق، در شهر نقده بود كه به حمايت كشورهاي بيگانه و در رأس آن آمريكا، شيطان بزرگ انجام ميپذيرفت …
… به نظر من غائلهي نقده يك توطئهي بينالمللي بود كه در پشت پرده از سوي شيطان بزرگ آمريكا سازماندهي و هدايت ميشد.
آنها به همهي گروهكها وعده داده بودند و آنها را با يك ترفندي به اين منطقه آورده بودند. ما در ميان كشتهشدگان مهاجم، افرادي را پيدا كرديم كه اينها از اعضاي سازمان پ.ك.ك. در تركيه بودند،
چنانكه بعداً از اهالي دشت بل آمدند و براي من نقل كردند و گفتند:
تعداد زيادي از جنازههاي اعضاي اين گروه را كه در جنگ نقده كشته شده بودند، در چندين وانت بار زدند و از طريق نوار مرزي به تركيه انتقال دادند.
همهي اينها را به اميد تشكيل كردستان بزرگ به مركزيت اروميه به شهر نقده آورده بودند و واقعاً هم اگر موفق ميشدند امروز نه تنها كردستان بلكه آذربايجان و حتي استان زنجان هم باقي نمانده بود؛
اما به حول قوهي الهي و با همكاري و حمايت مردم، اين توطئه در نطقه خفه شد و دشمنان آرزوهاي شيطاني خود را به گور بردند.
کیهان ، مصاحبه حجت الاسلام غلامرضا حسنی با روزنامه کیهان ، شنبه 17 اسفند ، شماره 17616 ، سال 1381 .
منبع : کتاب جنگ نقده ، تالیف : عیسی یگانه ، نشر پردیس دانش ، تهران .
برای دریافت رایگان کتاب جنگ نقده برای سیستم عامل اندروید ، اینجا کلیک کنید .
بعد از جنگ نقده مشخص شد که ابراهیم محرر خود یکی از عوامل نفوذی در براندازی شهر نقده بوده است.
روزنامه اطلاعات ، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۱ ، در صفحه ۴ خود اعلام کرد «در پی کشف کودتای اخیر امام جمعه شهرستان نقده به جرم همکاری با توطئه گران دستگیر و محاکمه شد.»
بر اساس این گزارش « وی که ملا شیخ ابراهیم محرر نام دارد در این رابطه تلفنی با مهدوی و دیگر عوامل توطئه ارتباط داشت که مکالمات تلفنی وی توسط سپاه پاسداران نقده ضبط و بدنبال آن این فرد خائن دستگیر شد.»
این گزارش می افزاید « شیخ ابراهیم محرر در مکالمات تلفنی خود به کودتاگران گفته بود در صورت پیروزی کودتا وی شهرستان نقده و حتی شهرهای اطراف را به کمک عوامل نفوذی خود در سپاه پاسداران و سایر افراد مسلح در اختیار آنان قرار خواهد داد . »
روزنامه اطلاعات به نقل از مسئول رواط عمومی دادگاه و دادسرای انقلاب اسلامی ارومیه ضمن افزود : پس از رسیدگی به پرونده شیخ ابراهیم محرر وی به جرم ارتباط و شرکت در توطئه براندازی جمهوری اسلامی و سوء استفاده از لباس روحانیت و همکاری با ساواک منحله و نیز مخالفت با ارگان های اسلامی نقده به مدت ده سال به شهرستان قم تبعید شد .
این گزارش می افزاید « ضمنا در این رابطه ۳ نفر از عوامل نفوذی این کودتا گران در سپاه پاسداران نقده شناسایی و پس از دستگیری و محاکمه هر کدام به ده سال زندان محکوم شدند .» (2)
گفتنی است به دنبال انتشار این گزارش در روزنامه اطلاعات « حجت الاسلام قره باغی نماینده مردم ارومیه در مجلس شورای اسلامی اعلام کرد ملا ابراهیم محرر که پس از دستگیری محاکمه و به قم تبعید شد هرگز امام جمعه نقده نبوده ، وی یکی از روحانی نمایان متمول نقده بود که قبل از پیروزی انقلاب با رژیم منحوس پهلوی و ساواک همکاری می کرد و پس از پیروزی انقلاب با جمهوری اسلامی سر ناسازگاری داشت ، به همین جهت طی حکمی که توسط دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه صادر شد وی به قم تبعید شد » (3)
روزنامه اطلاعات ، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۱ ، صفحه ۴
روزنامه اطلاعات ، ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ ، صفحه ۱
به نقل از وبسایت روز شمار انقلاب اسلامی
آدرس و منبع:
http://www.rouzshomar.ir/%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ac%d9%85%d8%b9%d9%87-%d9%86%d9%82%d8%af%d9%87-%da%86%d8%b1%d8%a7-%d8%af%d8%b3%d8%aa%da%af%db%8c%d8%b1-%d8%b4%d8%af-%d8%9f/