ائل اوبا | مرجع فرهنگ و تاریخ آذربایجان

و من آیاته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إنّ فی ذلک لآیات للعالِمین

زمستان و شب چله و کوسه و شب‌نشینی

در «چارچار» زمستان کوسه گلین درمی‌آید که با کوسه چوپانان فرق دارد.

گرچه همان کارها را می‌کند و مراسم هر دو شبیه به هم است، اما این کوسه گلین به در همه خانه‌ها (هم آنان که گوسفند دارند هم آن‌ها که ندارند) می‌رود و مژده گذشتن زمستان را می‌دهد.

شما باید در همدان زندگی کرده باشید تا بدانید مژده تمام شدن زمستان چه اندازه مسرت‌بخش است. یک دسته کوسه گلین باید حداقل پنج نفر باشد، یعنی: کوسه، عروس یا گلین، انباردار، ساززن و دهلچی.

شخصی که کوسه می‌شود یک پوستین بلند وارونه می‌پوشد، ریش و سبیل مصنوعی می‌گذارد، پیشانی خود را با دستمال می‌بندد و در دو طرف سر خود دو تا چوب جارو مثل دو تا شاخ می‌گذارد.

کوسا گلین

به دور کمرش هم زنگوله آویزان می‌کند و یک چوبدستی هم به دست می‌گیرد.

عروس کوسه هم پسربچه‌ای است که لباس زنانه محلی مثل شلیته و شلوار و پیراهن و روسری می‌پوشد و با یک دستمال جلو دهانش را می‌بندد که آن را «بشماق» (Yasmaq) می‌گویند و چون گردنبند به گردنش می‌اندازد؛ دو تا دستمال هم برای چوبی رقصیدن به دست دارد.

انباردار چند تا کیسه برای جمع‌آوری چیزهایی که اهالی بهشان می‌دهند همراه دارد. دو نفر سازنده و نوازنده دوره‌گرد هم همراهشان هست که آهنگ‌های محلی می‌زنند.

کوسه و گلین که وارد کوچه‌ها می‌شوند، همین که صدای زنگوله‌هایی که به خودشان آویخته‌اند بلند شد، بچه‌ها را از خانه‌هایشان بیرون می‌آورد. بچه‌ها شادی‌کنان دنبال کوسه و دار و دسته‌اش راه می‌افتند و به کوسه می‌گویند بفرمایید بیایید به خانه ما.

کوسه و گلین به هر خانه‌ای که می‌روند، بچه‌ها هم دنبال آنان وارد خانه می‌شوند؛ ساززن و دهل‌چی می‌نوازند و کوسه و گلین مشغول رقص و پایکوبی می‌شوند.

کوسه گاهی صورت گلین را می‌بوسد و قاه‌قاه می‌خندد و گاهی هم مثل اینکه بخواهد با یک دسته علف گوسفندی را صدا کند، با دهانش صدا درمی‌آورد و بعد بلند بلند می‌خندد.

پس از آنکه رقص آن‌ها تمام شد، کوسه خود را روی برف‌ها می‌اندازد؛ گلین هم بالای سر او می‌رود و با دستمال سر و صورت او را نوازش می‌کند. صاحب‌خانه برای آنان چیزی می‌آورد و تحویل انباردار می‌دهد.

چیزهایی که برای کوسه می‌آورند عبارت است از: آرد گندم، قند و چای، بلغور، پول، ترشی، کشمش، مویز و مانند این‌ها.

آن وقت کوسه بلند می‌شود، صاحب‌خانه را دعا می‌کند و می‌گوید: «خدا امید ما را از این خانه کوتاه نکند» و دار و دسته کوسه می‌گویند: «آمین، خدا سلامتی بدهد آمین، خدا برکت بدهد آمین».

دعا کردن کوسه که تمام شد، از آن خانه به خانه دیگری می‌روند و به تمام خانه‌ها سر می‌زنند. مردم عقیده دارند که آمدن کوسه و گلین به خانه‌هایشان شگون دارد و قدمشان مایه خیر و برکت است و خانه‌شان از بلا محفوظ می‌ماند و خودشان هم تا سال دیگر با شادی و سرور قرین خواهند بود.

عُمان (Omman)

در این آبادی که از دهستان درجزین و بخش رزن همدان است، هر سال بیست و شش روز مانده به عید نوروز، دو نفر از مردان آبادی که همه اهالی آنان را می‌شناسند به مدت ده روز کوسه و صنم می‌شوند، می‌خوانند و می‌رقصند.

یکی از دو مرد پیراهن قرمزی که تا زانویش می‌رسد و یک شلوار قرمز گل‌وگشاد می‌پوشد و یک کلاه مقوایی بوقی‌شکل هم که به آن پولک و زنگوله آویزان کرده به سرش می‌گذارد و یک دایره‌زنگی به دست می‌گیرد؛ به این مرد به زبان محلی «کوسا» می‌گویند.

مرد دومی یک پیراهن زنانه که تا زانو می‌رسد و به زبان محلی به آن «پاچین» می‌گویند و یک شلوار قرمز می‌پوشد. یک جفت جوراب ساقه بلند هم پایش می‌کند که شلوار را از مچ جمع می‌کند و داخل جوراب می‌گذارد و جوراب را تا سر زانو بالا می‌کشد و یک چارقد بزرگ سرش می‌کند.

به زبان محلی به این مرد «صنم» می‌گویند که زن کوسا است. دو نفر مرد دیگر هم دنبال کوسه راه می‌افتند که هر کدام از آن‌ها یک کیسه بزرگ خالی همراه دارند؛ این دو نفر باربر و کیسه‌بردار گروه هستند.

کوسا و صنم در حالی که می‌رقصند از اول کوچه آبادی وارد خانه اهالی می‌شوند. کوسا و صنم وقتی وارد خانه‌ای شدند، کوسا به طرف در طویله می‌رود و یک لگد محکم به در طویله می‌کوبد.

مردم عمان عقیده دارند لگد کوسا شگون دارد و برای حیواناتشان خیر و مبارک است. بعد کوسا به طرف صنم برمی‌گردد و با هم شروع به رقصیدن می‌کنند. بعد از اینکه مدتی رقصیدند، کوسا به صنم می‌گوید برو مقداری آتش برای من بیاور تا چپق بکشم؛ صنم دنبال آتش که می‌رود، دور از چشم کوسا قایم می‌شود.

کوسا وقتی می‌بیند که از صنم خبری نیست، دور حیاط می‌گردد تا صنم را پیدا کند، اما چون از او اثری نمی‌بیند، در گوشه حیاط می‌نشیند و گریه می‌کند. یک نفر از اهل خانه یک سبد خالی بزرگ وسط حیاط می‌گذارد؛ کوسه بعد از آنکه مقداری گریه کرد بلند می‌شود و وقتی که چشمش به سبد می‌افتد، خیال می‌کند که دشمن اوست و صنم را سبد دزدیده است.

برای همین با لگد به جان سبد می‌افتد و آن‌قدر به سبد لگد می‌زند که سبد خرد می‌شود. وقتی سبد تکه‌تکه شد، صنم از مخفیگاه خودش بیرون می‌آید. کوسا خوشحال می‌شود و آنگاه به طرف صنم می‌رود، او را در بغل می‌گیرد و شروع می‌کند به بوسیدن دست و پای صنم.

صاحب‌خانه مقداری پیاز، سیب‌زمینی، گندم، جو، ارزن، صابون، قند، حنا، عدس، کشمش، سنجد و پول به کوسه می‌دهد.

کوسه چون خودش اهل آبادی و به وضع هم‌ولایتی‌ها آشناست، می‌داند چه کسی ثروتمند است؛ به سینی و مجمعه هدیه‌ها نگاه می‌کند، اگر وضع مالی صاحب‌خانه خوب نباشد، چیزهایی را که آورده می‌گیرد و به باربرها می‌دهد و صاحب‌خانه را دعا می‌کند؛ اما اگر وضع مالی صاحب‌خانه خوب باشد، سینی را پس می‌دهد و می‌گوید این‌ها کم است.

اگر صاحب‌خانه چیزی اضافه کرد که می‌گیرد و می‌رود، اما اگر نداد، کوسا می‌گوید: «ارباب من دارم می‌میرم، تو باید خرج کفن و دفن مرا بدهی»؛ آن وقت روی زمین دراز به دراز می‌افتد و چشم‌هایش را می‌بندد. صنم سر کوسا را روی زانوهایش می‌گذارد، گریه می‌کند و شعرهایی می‌خواند:

ای کوسا هالای کوسا (Oy Kusâ Hâlây Kusâ)

تهراسوس ئولن کوسا (Tahrâsus Olen Kusâ)

کوسانو نوردو دولر (Kusânu Ordüdülar)

تبدیلر سامانوقا (Tabdilar Sâmâmuqâ)

باش قیدی یامانوقا (Bâš Qoydi Yâmâmuqâ)

ای کوسا هالای کوسا (Oy Kusâ Hâlây Kusâ)

کوسا ئوزو ئولمکده (Kusâ Ozü Olmekda)

گوزلری چولمکده (Gozlari Çolmekda)

ای کوسا هالای کوسا (Oy Kusâ Hâlây Kusâ)

حلوا سوسن ئولن کوسا (Halvâsus Olen Kusâ)

ای کوسا هالای کوسا (Oy Kusâ Hâlây Kusâ)

کفنسیس ئولن کوسا (Kafnasis Olen Kusâ)

ارباب کفنین ورر (Arbab Kafaneyn Verrer)

خانم نا خرجین ورر (Xânomnâ Xarejeyn Verrer)

ایووی آباد ای خانم (Eyüvi Abâd Ey Xânom)

یعنی: ای کوسه وای کوسه، ای کوسه ای که بی غسل مردی، از دنیا رفتی. کوسه را کشتند توی کاهدان فرو کردند، شروع کرد به بدی کردن. ای کوسه وای کوسه، کوسه خودش در حال مردن است ولی چشم‌هایش به دیزی است. ای کوسه وای کوسه، ای کوسه ای که بی حلوا مردی، ای کوسه وای کوسه ای که بی کفن مردی. ارباب کفنت را می‌دهد، خانم خرجت را می‌دهد. خانه‌ات آباد ای خانم.

وقتی کوسه این شعر را خواند، صاحب‌خانه باز مقداری جنس به کوسه می‌دهد. کوسا از جای خودش بلند می‌شود؛ بعد از دعا کردن صاحب‌خانه و پسر او، آرزو می‌کند که هرچه زودتر پسرش داماد بشود و عروسی او را ببیند؛ سپس از خانه بیرون می‌رود.

قلعه آستیجان

در قلعه آستیجان هر سال در فصل زمستان رسم است که با آمدن اولین برف، کوسه بیاید.

در آن سال اگر کسی عروسی کرده باشد، از او مبلغی پول و یک جفت جوراب به عنوان شیرینی می‌گیرند. مردم آبادی آمدن کوسه را به فال نیک می‌گیرند و جوان‌های ده جمع می‌شوند و زن کوسه را می‌دزدند.

کوسه اوقاتش تلخ می‌شود و زنش را طلاق می‌دهد. بعد که می‌فهمد کار بدی کرده است، مقداری حق و حساب می‌دهد که دوباره زنش را بهش پس بدهند. کوسه را می‌برند در طویله؛ کوسه باید جلو در طویله صدای گوسفند از خودش در بیاورد تا گوسفندان بدون صدمه و زودتر بزایند.

اهالی اعتقاد دارند که صدای «دوه دوه» (Dova Dova) کوسه خیر و برکت و شگون دارد.

گره‌چقا (Gare-eqa)

دهی است از روستاهای شهر نهاوند که در بیست و نه کیلومتری شمال غربی آن واقع شده است. در گره‌چقا رسم بر این است که در اواخر اسفند ماه هر سال، چند روزی به عید نوروز مانده، کوسه گلین راه می‌افتد.

کوسه در عین حال که خنده‌آور است، مایه وحشت بچه‌ها هم هست. کوسه و دار و دسته‌اش با آمدن خود در حقیقت مژده تمام شدن سوز و سرما و نزدیک شدن عید نوروز و فصل گرما را می‌دهند. از این رو آمدن آن را همه مردم شگون می‌دانند و با میل و رغبت به او خوراکی و پول می‌دهند.

تاریخ گردآوری: از دی ماه ۱۳۴۷ تا دی ماه ۱۳۵۱ خورشیدی

راویان: پروین بدانی (خانه‌دار، همدان)؛ محمدرضا بلالیان (۴۳ ساله، شاطر نانوا، همدان)؛ محمد بیات (۲۳ ساله، دانشجو به روایت از بانو سلطنت باجی کلاهمال ۸۰ ساله، گره‌چقا)؛ سید اکبر حسینی (۲۲ ساله، محصل به روایت از سید اصغر حسینی ۲۳ ساله، کارگر، عمان)؛ فضل‌الله غلامی (۳۰ ساله، راننده به روایت از شیرمحمد کریمی ۵۰ ساله، قصاب، قلعه آستیجان).

منبع : جشن ها و آداب و معتقدات زمستان ، مجلد دوم، ص 269، گردآوری و تالیف : سیدابوالقاسم انجوی شیرازی ، نشر امیرکبیر ، تهران


error: محتوا محافظت شده است!