خلاصه داستان آفرینشی که توسط ورتسکی از آلتای جمعآوری شده به شرح زیر است:
در آغاز، زمانی که نه زمین بود و نه آسمان، جهان تنها از آبهای بیپایان تشکیل شده بود. اولگن خداوند بیوقفه در این جهان بیکران پرواز میکرد. ناگهان صدایی از آسمان به اولگن دستور داد تا سنگی را که از دریا بیرون آمده بود بگیرد. اولگن با فرمان آسمان جایی برای نشستن یافت و اندیشید که زمان آفرینش فرا رسیده است:
“جهانی میخواهم، تبار و نژادی بیافرینم
این جهان چگونه باشد؟ با چه ویژگیهایی بیافرینم؟
راهش چیست؟ چگونه خلقش کنم؟”
ناگهان آق آنا (مادر سفید) که در آبها زندگی میکرد، روی آب ظاهر شد و به اولگن گفت:
“اگر میخواهی بیافرینی ای اولگن، این کلمات مقدس را به عنوان خالق بیاموز:
همیشه بگو ‘انجام دادم پس شد’ و چیز دیگری نگو.
به ویژه هنگام آفرینش، نگو ‘انجام دادم پس نشد’.”
آق آنا این را گفت و ناپدید شد. این فرمان هرگز از گوش اولگن دور نشد. او همچنین از نصیحت انسانها خسته نشد: “بشنوید ای مردم، به موجود نگویید نیست. وجود را انکار نکنید که نابود شوید.”
اولگن به زمین نگاه کرد و گفت: “زمین آفریده شود!” و به آسمان نگاه کرد و گفت: “آسمان آفریده شود!” با این فرمانها، زمین و آسمان آفریده شدند. اولگن سه ماهی بسیار بزرگ آفرید و جهان را بر پشت آنها قرار داد. بدین ترتیب جهان دیگر متحرک نبود و در جای خود ثابت شد. اولگن ماندی شیری را مأمور کرد تا مراقب ماهیها باشد و نگذارد وقتی ماهیها حرکت میکنند، آب جهان را فرا گیرد.
پس از آفرینش جهان، اولگن به قله کوه طلایی بزرگ آلتای رفت و در آنجا نشست، جایی که قلهاش به ماه و خورشید میرسید اما دامنههایش به زمین نمیرسید. جهان در شش روز آفریده شد و در روز هفتم اولگن به خواب رفت. وقتی بیدار شد، دید چهها آفریده است: علاوه بر ماه و خورشید، نه جهان دیگر، نه دوزخ و یک زمین آفریده بود.
روزی اولگن تکهای گل را بر تودهای کوچک از خاک که در دریا شناور بود دید و گفت: “باشد که این انسان باشد، و پدر انسان گردد.” ناگهان گل روی خاک به انسان تبدیل شد. اولگن این اولین انسان را “ارلیک” نامید و او را برادر خود خواند. اما قلب ارلیک پر از حسد و جاهطلبی بود. او عصبانی بود که مانند اولگن قدرتمند و خلاق نیست.
سپس اولگن هفت انسان از استخوانهای نی و گوشت خاک آفرید. از ترس اینکه ارلیک به جهانی که آفریده بود آسیب بزند، اولگن قهرمانی به نام “ماندی شیری” را برای محافظت از انسانها آفرید. سپس در گوشهای آن هفت انسان دمید تا به آنها زندگی ببخشد و در بینیشان دمید تا به آنها عقل دهد. اولگن “مای-تیره” را برای حکمرانی بر انسانها آفرید و او را خان انسانها کرد.
افسانههای آفرینش جمعآوری شده از یاکوتیها (ساکا) نیز گونههای مشابهی از داستان آفرینش آلتای هستند. گمان میرود این افسانهها که در قرن نوزدهم جمعآوری شدهاند، تحت تأثیر ادیان و فرهنگهای مختلف قرار داشتهاند.
پروفسور دکتر اومای گونای (Prof. Dr. Umay Günay)
مطالب مرتبط
سئوداسی ایچون
بوگوندن صاباحا
بازگشت – شعر از پرفسور غلامحسین بیگدلی