ائل اوبا | مرجع فرهنگ و تاریخ آذربایجان

و من آیاته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إنّ فی ذلک لآیات للعالِمین

نکاتی چند در باره نحو ترکی

دکتر حمید نطقی

گفت هیچ از نحو خواندی؟

آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نمود آن خودپرست

گفت هیچ از نحو خواندی؟ گفت: لا
گفت: نیم عمرت ای جان شد بر فنا

دل شکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم گشت خاموش از جواب

باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند

هیچ دانی آشنا کردن؟ بگو
گفت: نی، از من تو سباحی مجو

گفت: کل عمرت ای نحوی فناست
زانکه کشتی غرق در گردابهاست

(مولوی)

بهتر آن که به شرط حفظ کشتی و فرا گرفتن شنا برای درست و زیبا سخن گفتن اندکی نحو نیز بیاموزیم، امید است این مختصر چراغی ول و کم سو فرا راه یاران باشد.

این گفتار در بانزده عنوان عرضه میشود: ۱- موضوع نحو، ۲- جمله یا قضیه، ۳- ارکان قضیه، ۴- مبتدا یا فاعل، ۵- خبر، ۶- مطابقت فعل و فاعل، ۷- متعلقات و متمم‌ها، ۸- ظرف، ۹- حال، ۱۰- مفعول صریح، ۱۱- مفعول غیر صریح، ۱۲- ترتیب عناصر جمله، ۱۳- جمله مرتب، ۱۴- نکاتی در باره «که»، ۱۵- جمله واژگونه.

۱- موضوع نحو

موضوع نحو (سنتاکس) قضیه یا جمله است. جمله از فراهم آمدن کلمات به وجود می‌آید و حاوی بیان حس، اندیشه، خواست، داوری و یا رویدادی است.

جمله از نظر تعداد کلمات مُشکله آن بسیار متنوع است. در این مثالها دقت فرمائید:

قایی آچیلدی. او طاغین قاپیسی آچیلدی.دانیشما میزین لاپ شیرین یئرینده او طاغین قاپیسی آچیلدی.دونن آخشام ادبیات موضوعوندا دانیشما میزین لاپ شیرین یئرینده او طاغین قاپیسی آچیلدی. البته این جمله را از این هم درازتر می‌توان نوشت.

۲- جمله یا قضیه

جمله باید گویای اندیشه یا حس و یا داوری گوینده باشد. اگر به علت کمبود کلمه آن، نامفهوم گردد البته عیب‌ناک است. و وجود کلمات زاید نیز مخل فصاحت و روشنی کلام می‌گردد.

گاهی استادان در کلامی اندك مطالب زیادی را می‌گنجانند: قارتالین بگه نمه دیگینی قار قالار قاپیشیر.ظالم کنه بیر ظلمه گرفتار اولور آخر. البته اولور ائویخانین خانه‌سی ویران. یوکسلمه‌یین دوشر یا ترقی یا انحطاط.سویاتار دوشمن یا تماز.داغ داغا قاووشماز، انسان انسانا قاووشور.

۳- ارکان قضیه

ارکان قضیه یا جمله عبارت است از مسندالیه و مسند و متمم‌های آنها. در کتابها مسندالیه را مبتدا یا فاعل نیز گویند. مسند را خبر یا فعل هم می‌نامند.

۴- مبتدا یا فاعل

در چند مثال نشان داده میشود: قوش اوچار.مارالین قرده‌شی گلدی.بو گؤزل یورد بیزیمدیر.میوه‌لر ایچریسینده کاللاری دا وار.من گلدیم.بورایا گیرمك یاساقدیر (قدغن‌دیر).بورجونو زمانینده وئرن اعتبار قازانیر.

۵- خبر

در مثال های زیر انواع خبر را ملاحظه می‌فرمائید:

منی جاندان اوصاندیردی جفادان یار اوصانمازمی؟ فلکلر یاندی آهیمدان مرادم شمعی یانمازمی؟ تاریخی یازان منم، یارادان سیز. درد چوخ، همدرد یوخ، دشمن قوی، طالع زبون.عالم کنه او عالم، دوران کنه او دوران… ساعت ایگرمی ایکی یاتماق زمانی.

۶- مطابقت فعل و فاعل

از دو نظر قابل توجه است:۱- از نظر مفرد و جمع بودن.۲- از نظر شخص.

مفرد و جمع

در شخص اول مفرد

الف- اگر به نام گروه و همانند آن صحبت می‌کنیم می‌توان به جای مفرد، جمع آورد:بیر گنج صاحب منصب یاخینلاشدی و اونا آقا عناد ائتمه، بیزده لجاجت ایله‌ریك دئدی. در این جمله افسر جوان جمع به کار برده زیرا به نمایندگی از طرف گروهی سخن می‌گفته است.

ب- اگر مقصود رجزخوانی و اظهار قدرت و عظمت باشد، جمع به کار می‌رود: بیز آدامی پریشان ائله‌ریك. بیز بئله شیلردن قورخماریق.

ج- برای اظهار فروتنی هم لفظ جمع به کار می‌برند:ایندی سیزه عرض ایله‌مه میز لازیمدیر که…

د- نویسندگان و مؤلفین نیز جمع استعمال می‌کنند:بو نقطه‌نین اوزرینده بیر آز دوراجاغیق…

دوم شخص مفرد

برای ادای احترام هم ضمیر و هم فعل به صورت جمع به کار برده می‌شود:سیز بیلیرسینیز بویورون.

سوم شخص مفرد

الف- برای ادای احترام به جای مفرد جمع به کار می‌برند:رئیس جنابلاری گئتدیلر.

ب- در مورد اعضای بدن و متعلقات آن به جای جمع مفرد استعمال میشود:آیاقلاریم آغریر.ساچلارینیز آغاردی.گؤزلریندن یاشلار آخیر.

ج- در مورد اسم فعل مفرد به کار می‌رود:کوچه‌ده باغیریشمالار آرتدی.های کویلر دوام ائدیر.صرف ائتدیگی سعی‌لر حیف اولدی.افتخارلار بعضی بحران ساعتلرینده اولور.

ج- در مورد مجاورت اجزا با کل آن مفرد به کار می‌رود:کتابین صفحه‌لری پنیرتیلمیش.آغاجین بوداغلاری ترپشیر.گمی‌نین یئلکن‌لری آچیلدی.

د- در مورد غیر ذی روح وقتی که نخواهیم به افراد آن یكايك توجه کنیم، مفرد به کار می‌رود: سولارمی یاندی؟ نه دن تونجه (مفرغه) بنزییر مرمر؟ گؤزلریمین اؤنونده او چؤرو و ملار گؤروندو.

ه- در مورد نباتات و حیوانات نیز در صورتی که به یكايك افراد آن توجه نباشد مفرد به کار می‌رود:صاباح یاشیل یارپاقلار چیخاجاق، او بیر گون ده رنگلی یئمیشلر بوداغلاری بزه‌یه‌جك.آلماللار قیزاردی.

و- اجزای زمان در صورت تعدد نیز با فعل مفرد بیان می‌شود:دقیقه‌لر، ساعتلر بیر بیرینی تعقیب ائتدی.آرادان گونلر، آیلار، ایلملر گئچدی.گئجه‌لر گوندوز اولدی.

ز- اسامی گروهها و جماعات در صورتی که با «لر» نیاید فعل مفرد می‌گیرد:قشون یئریندن اوینادی.ملت آیاغا قالخدی، عصیان ائتدی.جمعیت ایکی‌یه آیریلدی.

ح- فاعل اگر بوسیله اعداد مشخص شود فعل اکثراً مفرد می‌آید:یانیمدان ایکی کیشی گئچدی.

ط- صفات غیر معین که مفید معنی کمیت است اغلب با فعل مفرد می‌آید:نئچه نفر دالیما دوشدی.بونی چوخ آدام‌لار بیلیر.

ی- افعال «وار» و «یوخ» اغلب به صورت مفرد می‌آید:اوردا بیر نئچه ناخوش وار.اونلارین ایشاری یوخ.

ك- در مورد انسانها آوردن فعل مفرد یا جمع با نظر نویسنده است:بدین معنی که اگر در جمعی توجه به یكايك افراد نباشد فعل مفرد می‌آید:اسپانیادا ایشچیلر ایشدن ال چکیب.سربازلار بیر شبهه‌لر اتوموبیله آتش آچدی.معلملر بیر جمعیت تشکیل ائدیب.اگر توجه به افراد است، فعل جمع می‌آید:ایندی گنج طلبه‌لر گوله دانیشا گلیرلر.این حکم در مورد اشیاء و نباتات و حیوانات نیز صادق است.

مطابقت از نظر شخص

الف- اگر فاعل تنها یک شخص است مطابقت فعل با آن لازم است:من گلدیم، سن یازا جاقسان، او گئتدی، بیز گئتدیک، سیز گولونوز، اونلار دوشونسونلر.

ب- فاعل اگر شخص دوم و شخص سوم باشد فعل به صورت جمع شخص دوم می‌آید:ازدر له سن بو گون درس چالیشاجاقسینیز.

ج- اگر فاعل شخص اول و سوم است و یا شخص اول و دوم است و یا شخص اول و دوم و سوم است در هر سه حال فعل جمع شخص اول می‌آید:اژدر له من صاباح تبریزه گئده‌جه‌ییك.من من یوخوق، بیز واریق.لاپ یاخشی یادیمدا دیر، او گئجه من، سن، اژدر سینمایا گئتدیک.

د- میان ضمیر و فعل اگر کلماتی به عنوان توضیح و تشریح نیز قرار گیرد مطابقت ضمیر و فعل لازم است: بیز یاشلی‌لار بئله فیکیرلشیریک. سیز گنجلرده بیر گون بئله فیکیرلشه‌جکسینیز.

هـ- کلمات «بعضی» و «کیمیسی» سبب می‌شود که فعل با شخص سوم نیز بیاید:هرکسین اوست باشی اوز کئشکیلده ایدی، بعضیمیز دولاق دولامیشدی، بعضیلریمیز چاریق گئی‌میشدی…

متعلقات و متمم‌ها

پس از بررسی کوتاه ارکان اساسی جمله یعنی فاعل و فعل یا مبتدا و خبر اینك نوبت اشاره به متعلقات و متمم‌ها فرارسیده است.

این عناصر به ترتیبی که ما به آنها خواهم پرداخت از این قرار است:

ظرف.

حال و در ضمن آنچه دستورنویسان ترکی سابقاً بدان «تمییز» می‌گفتند.

مفعول غیر صریح.

مفعول صریح.

8- ظرف

ظرف گاهی بسیط است (یک کلمه) و گاهی مرکب (چند کلمه).انواع ظرف:

۱- آنچه دلالت بر مکان کند:آشاغی، یوخاری، ایچری، ائشیك، بری، ایره‌لی، گئری، اوزاق، یاخین و امثال آن.

۲- آنچه دلالت بر زمان کند:ایندی، صاباح، دؤنن، سحر، آخشام، اول، صونرا، اثر کن، گئنج، بعضاً، دایما و غیره. و نیز بو گون، او گون، بو آخشام، گئچن ایل، آرا میرا، آرادا بیر، بوندان صونرا، هیچ بیر زمان و غیره.

۳- آنچه دلالت بر مقدار کند:چوخ، آز، داها، آرتیق، لاپ، هی… او قدر، اولدوقجا، بیر مقدار…

۴- آنچه دلالت بر تصدیق یا شبهه کند:البته، احتمال، یا و غیره.

۵- آنچه دلالت بر نفی و سلب کند:یوخ، خیر، هیچ، دگیل، ما-مه-ماز-مز و غیره.

۶- آنچه دلالت به استفهام فعل یا صفت کند:می ها، نئجه، آیا، عجبا، نه قدر، نه ایچون…

۷- آنچه دلالت بر حال و طرز بیان کند:بئله، ائله، کذلک، داخی، ده، حتی، او درجه، یاخشی، پیس، یاواش، بیردن، بیردن بیره، پاریل پاریل، خاریل خاریل…

نیز بر اینها بیفزائیم کلمات عربی منوّن مفتوح در هنگام تعلق به فعل صراحتاً، حقیقتاً….

اعداد ترتیبی مؤنث عربی در صورت تعلق به فعل اولاً یاز، ثانیاً اوخو، ثالثاً درسی از برله.

صفات نیز در صورت تعلق به فعل ظرف به شمار می‌آید: صونا گؤزل گؤرسه نیر.

پسوند (جه) در پایان صفات حال یا ظرف می‌گردد:علی آشینی قارین قولو جا ایچیر.

کلمات مختوم به «انه» در فارسی نیز اغلب حال به شمار می‌آیند.

به جای ظرف از مفعول صریح وادات می‌توان استفاده کرد. مثلاً به جای «صریحاً» می‌توان گفت «صراحتله»، به جای «واضحاً» می‌توان گفت «وضوح ایله» و به جای «شیرانه»، «اصلان کیمی».

9- حال

۱- می‌تواند صفت باشد:احمد یئورغون گلدی (حال فاعل را نشان می‌دهد).قردشینیزی دالغین گؤردوم (حال مفعول صریح را نشان می‌دهد).

۲- می‌تواند صفت مکرر باشد:حسن یاواش یاواش ایشلیر.

۳- می‌تواند از اعداد توزیعی باشد:سربازلار دؤرد دؤرد گئدیرلر.

۴- می‌تواند اسم جمع مکرر باشد:معلم شاگردلری دسته دسته آپاردی.

همانگونه که گذشت صفات عربی مفتوح و منون نیز حال به شمار می‌توانند بیایند.سالماً تبریزه یئتیشدیک (سالماً حال فاعل را نشان می‌دهد و معنی‌اش «سالم اولاراق» است).

تمییز

یکی دیگر از متممات جمله در ترکی «تمییز» است.

آن متممی است شبیه به مفعول غیر صریح و اغلب با پسوند «جه» به وجود می‌آید:احمد اخلاقجا یولداشلارینا اوستوندور. اگر گفته می‌شد «احمد یولداشلارینا اوستوندور» معلوم نبود از چه جهت احمد برتر از دیگران است. کلمه «اخلاقجا» نشان می‌دهد که «از نظر اخلاق».

۱۰ – مفعول صریح

مفعول صریح گاهی با ی-یی-ئی به فعل تعلق می‌گیرد:

پیشیك کتابی ییرتدی.قاپینی آچدیم.سویی ایچدیم.باغ قاپیسینی کیم آچدی؟ و گاهی بدون ادات این تعلق به وجود می‌آید:کتاب اوخودوم.چؤره‌ك یئدیم.

معرفه و نكره

علامت مفعولی مشخص کننده معرفه است. اگر مفعول از این ادات خالی باشد نکره است.

احمدی گؤردوم (احمد علم است پس معرفه است و علامت مفعولی که نشانه معرفه است می‌گیرد).

سیزی سئودیم (ضمیر شخصی و معرفه بنابر این ادات می‌پذیرد).

بونی تصدیق ائدینیز (ضمیر اشاره معرفه با ادات).

درسینیزی از به له دینیز می؟ (مضاف به ضمیر شخصی، معرفه با ادات).

بو انسانی تانیر دینیز می؟ (مشار معرفه با ادات).

بوتون دنیانی گزدیم (کلی متضمن اثبات معرفه).

چؤره‌ك یئدیم (نکره، بدون ادات).

بیر اصلان گؤردوم (با وجود «بیر» نکره غیر معین، بدون ادات).

بیر نئچه کتاب ساتین آلدیم (غیر معین نکره، بدون ادات).

چوخ مملکتلر گزدیم (غیر معین نکره، بدون ادات).

تبصره

(کیم) همیشه ادات مفعول صریح می‌گیرد:کیمی گؤردونوز؟

(نه) اغلب این ادات را نمی‌گیرد:نه گؤردونوز؟

لکن وقتی که همراه فعل نیست ادات می‌پذیرد:نه‌یی؟

شناختن متمم مفعول صریح (معرفه) برای تعیین این متمم کافی است که سئوالات «چه کسی را»، «چه چیزی را»، «چه جائی را»، «به چه کسی»، «به چه چیزی»، «به چه جائی را» در ابتدای فعل بگذاریم هرچه بر این سئوالات جواب بدهد مفعول معرفه و صریح است.

شناختن مفعول غیر معین (نکره) صریح در جواب سئوالات «چه چیز»، «نه» و «نه‌لر» قرار می‌گیرد.

در افعال متعدی متمم‌هایی از ریشه خود افعال می‌توان یافت:یازی یازماق، تیکی ش تیکمك…

متمم‌های متعدد باید از یک جنس باشد.مثال: «اصلانین بیزه تئز تئز گلدیگینی و گونلرجه قالماسینی ایسته رم» غلط است زیرا «گلدیگینی» و «قالماسینی» یکسان نیست. صورت صحیح آن چنین است: «اصلانین بیزه تئز تئز گلمه‌سینی و گونلرجه قالماسینی ایسته رم».

توضیحات که مربوط به متمم است در ترکی قبل از خود متمم می‌آید:اوخوماغی، یازماغی، گؤزل اثرلر یاراتماغی؛ ای‌للر بویی بونلاری فیکیرلشدی.

۱۱ – مفعول غیر صریح

ساده‌تر آن است که بگوئیم که مفعول غیر صریح آنست که با اداتی جز (ی) به فعل تعلق یابد. در این باب هشت گونه ادات ذکر شده است.

۱- ادات (ه‌ یه)

الف- نمایاننده توجه به جهتی و یا حرکت:ائویمه گئدیرم، تابلویا باخیرام.

ب- انتها را می‌رساند:بوردان تبریزه آلتی ساعتدا گئدیلیر.

ج- تقرب را می‌رساند:قوجاق قوجاغه.

د- بها را می‌رساند:شکرین قیمتی اوچ تومنه دیر.

همراه این ادات کلماتی را به کار می‌برند که جمعاً «ادات مرکب» را تشکیل می‌دهد. مثال‌هایی از این کلمات: دایر (تعلق)، قارشی (مقابله)، گلینجه (جلب دقت و تجرید)، قدر (انتها) و غیره.

در کتب قدیم این مفعول را «مفعول الیه» می‌گفتند.

۲- ادات (ده)

افادۀ معنی ظرفیت می‌کند:هفته ده یئددی گون وار.بوندا بیر ایش وار.منده پول یوخ.

به اسم معنی و یا مصدر می‌پیوندد:بئله چالیشماندا دوام ائدینیز.وظیفه‌لرینیزی ایفادا قصور ائتمه‌یین.

ترکیب «حقینده» به معنی «ه دایر» است:«مكتب حقینده دانیشدیق» که به معنی: «مكتبه دایر دانیشدیق» است.

در کتب قدیم این مفعول را «مفعول فیه» می‌نامیدند.

۳- ادات (دن)

ابتدا را نشان می‌دهد:ائودن گلیرم.

جهت را می‌رساند:یاندان آلدیغینیز عكس چوخ گؤزلدیر.

مقایسه را می‌رساند:احمد حسندن چالیشقاندیر.

سبب را می‌رساند:گونشدن اوزونوز یانمیش.

منشاء را می‌رساند:بو بیلرزیک قیزیلدان‌دیر.

مقارنت را می‌رساند:بیر آغیزدان باغیریشدیلار.

با ترکیب با یک کلمه دیگر این ادات به صورت مرکب در می‌آید:دن ناشی، دن دولایی (علت)، دن ایسه (مقایسه)، دن بری (ابتدا)، دن باشقا، دن ماعدا، دن غیری (استثنا)، دن صونرا (تأخر)، دن قاباق (تقدم) و امثال آن.

تبصره

اگر «اول»، «قاباق»، «صونرا» به عنوان ظرف استعمال شود و با اسمی که دلالت بر زمان داشته باشد همراه گردد نیازی به آوردن (دن) نخواهد بود:ایكی ساعت قاباق، ایکی گون صونرا.

لکن اگر قصد از (اول) به معنی مقدم بر باشد آوردن (دن) لازم است:ایكی هفته دن اول كوچه یه چیخا نماز.

در کتب قدیم این مفعول «مفعول عنه» و یا «مفعول منه» نامیده می‌شد.

به مقتضای سبک از این ادات در موارد دیگر نیز استفاده می‌شود:مثال: مندن گیزلتمه‌یین.بنده‌نی بو خدمتدن عفو بویورونوز.

۴- ادات (ایله – له)

اختصار این ادات معمولاً بعد از مصوتات و هنگامی که کلمه ما قبل آن مختوم به دو ساکن و حرف (ی) باشد انجام نمی‌گیرد.مثال: جهد ایله (جهدله)، وجه ائله (وجهله)، صفا ایله (صفالا) که البته آنچه که در بین الهلالین نوشته شده معمول نیست.

این ادات مصاحبت را می‌رساند:قارداشیملا گلدیم.

واسطه را نشان می‌دهد:مدادی پیچاقلا یونتادیم.

مقارنت را می‌رساند:جسارتله چالیشمالی.

سبب را می‌رساند:او قورخی ایله اوزومده رنگ قالمامیشدی.

با این ادات ادات مرکب دیگر نیز ساخته شده است:جهتله، سببله (سبب)، واسطه‌سیله (وساطت)، وجه ایله (طرز)، له برابر (مصاحبت و مقارنت)، له برابر (مباینت) و غیره.

در کتب قدیم به این مفعول «مفعول معه» می‌گفتند.

(ایله) را به صورت (ایلن) نیز می‌بینیم. به جای «آتاسی ایله» «آتامی ایلن» که در زبان محاوره تبدیل به «آتاسی اینن» یا «آتاسینان» می‌شود.

۵- ادات (ایچون)

تخصیص را می‌رساند:اوغلوم ایچون بو قلمی آلدیم.

قصد را می‌رساند:چالیشماق ایچون بو میزی آلدیم.

در کتب قدیم به این مفعول «مفعول الیه» می‌گفتند.

۶- ادات (اوزره)

قصد را می‌رساند:ائوین یی ساتماق اوزره اردبیله گئتدی.

شرط را می‌رساند:صاباح تئز گلمك اوزره سیزه اجازه وئریرم.

استعلاء را نشان می‌دهد:امرینیز باشیم اوزره.

مقارنت را می‌رساند:بو منوال اوزره، اکثریت اوزره.

در کتب قدیم به این مفعول «مفعول علیه» می‌گفتند.

تبصره: به معنی استعلاء به صورت اوزرینه می‌بینیم:دیوار اوزرینه چیخمایین.

در مثال «آتاسی‌نین گئتمه‌سی اوزرینه هوایی لیبکه باشلادی» (به دنبال) کلمه اوزرینه به کار می‌رود.

۷- ادات (سیز)

به معنی سلب و افتراق: چؤره‌گی پیچاقسیز کسدیم.

۸- ادات (کیمی)

تشبیه را می‌رساند: سیزی آقام کیمی سئویرم.

از این جمله، سه حال یعنی «مفعول الیه»، «مفعول فیه» و «مفعول عنه» (گونه‌های اول و دوم و سوم) در بحث ما جای بخصوصی دارد که اندکی درباره آن سه بررسی خود را با مثالهای بیشتر ادامه می‌دهیم.

مثالهایی چند درباره حالاتی از مفعول غیر صریح: نامهای دیگری که به این حالات داده‌اند به ترتیب، حالت گرایش (یؤنلوک-داتیف)، زمانی و مکانی (یئرلیك-لوكاتیف) و انفکاک (اوزاقلاشما-آبلاتیف) است. یعنی ادات (ه-یه) و (ده-دا) و (دن-دان).

حالت گرایش (یؤنلوک-داتیف): مثال:

بیر آز یوموشاق و قیویرجیق (مجعد)، سیاه ساچلاری، اعتناء ایله یؤرتدوگی محكم سیاه باش یؤرتوسونون آلتیندا شقیقه لرینه، قئی سینه، آچیلیر، یاناقلارینه و بوینونا تؤكؤلؤردی.

صونا دنیزه گئریدی، طوبی مکتبه گئدیر. سیزه سؤیلؤرم.

شئن آدام گؤنشه بنزر، گئریدیگی یئر آیدینلادیر.

حالت زمانی و مکانی (یئرلیك-لوكاتیف): مثال:

نیسان‌دا ائوه گئده‌جه‌گیم. بایرآمدا سیزی گؤزلؤرم.

بیر جانلی ائذین وارسا یئر اوستونده، سیلینمز.

یئللرینده بیر جواب.

اللی سینده قادین، اون سكزینده بیر گنج قیز کیمی گئیمیشدی.

آختارماقدا دیرلر.

حالت انفکاک (اوزاقلاشما-آبلاتیف): مثالها:

هامیسیندان قاباق؛ بوندان صونرا؛ سیزدن؛ یاشلی؛ قاپیدان ایچری…

گلندن بیری.

دؤندئن بری؛ اوندان اؤتؤری.

دمیریول ایشچیلریندن بعضیسی.

اوزاغاندان اوزاغا.

دوغرودان دا گؤزل بیر ائردیر.

اونی ائسكیدن تانییرام.

یالاندان دئدی.

زیانیمیز هم جاندان و هم مالدان دیر.

۱۲- ترتیب عناصر جمله

اکنون به ببینیم کلمات را در جمله باید به چه ترتیبی در کنار هم چید. در این باب دوگونه رفتار می‌شود:

۱- در زبان فرهنگ و ادب،

۲- در مکالمات روزمره.

مقصود از زبان ادبی، زبانی است که مثلاً مورد استعمال دانشمندی که در ضمن سخنرانی اندیشه‌های خود را بیان می‌کند، می‌باشد؛ یا بدانگونه که معلم با آن درس می‌دهد و یا شاگرد پاسخ می‌گوید.

یعنی زبانی که برای ادای مقصود در آن دقّتی و کوششی به کار می‌رود یعنی: بیان زیبا، بیان دقیق، بیان علمی و بیان سنجیده و صحیح. این زبان نیز برحسب مقام و شرایط سخن تنوع می‌یابد:

مانند کنفرانس، مقاله، داستان، نمایشنامه، متون کتابهای علمی و سیاسی و اجتماعی و غیره و بالاخره شیوه بیان رسمی در ادارات دولتی.

بهترین صورت بیان آنست که به آسانی و درستی اندیشه‌ گوینده یا نویسنده را بنمایاند. فرق عمده زبان ادبی و محاوره، علاوه بر دقت در انتخاب کلمات در چیده شدن آنها در کنار هم (برای تشکیل جمله) است.

حال بر می‌گردیم به موضوع و به انواع جمله‌بندی در ترکی می‌پردازیم. جملات ترکی دو نوع است: ۱- جملات مرتب، ۲- جملات واژگونه.

۱۳- جمله مرتب

قاعده اساسی در چیدن کلمات اینست:

کلمات متمم پیش از کلمه اصلی و همچنین کلمات تغییردهنده پیش از کلمه اصلی که هدف این تغییرات است می‌آید. مثلاً همیشه صفت قبل از موصوف می‌آید و قس علیهذا.

جی.اال. لوئس در دستور خود اجزای جمله را به ترتیب چنین می‌شمارد:

۱- فاعل، ۲- کلمه مُشعِر بر زمان، ۳- کلمه مُشعِر بر مکان، ۴- مفعول غیر صریح، ۵- مفعول صریح، ۶- قید و هر کلمه‌ای که معنی فعل را تغییر دهد، ۷- فعل.

اگر کلمه یا کلماتی هر کدام از این عناصر را کاملتر و تمامتر کند بلافاصه قبل از آن عنصر قرار می‌گیرد. هر چیز معین بر غیر معین مقدم است. بدینگونه اگر مفعول غیر مستقیم معین و مفعول صریح معین و مشخص باشد، عنصر (۴) و (۵) جای خود را عوض می‌کنند.

مثال: «اوخوماغا دئدی» تبدیل می‌شود به «ناغیلی بیر اوخوماغا دئدی».

مثالی که با قاعده فوق‌الذکر منطبق باشد چنین خواهد بود:

۱- صنعتكار، ۲- گئچن هفته، ۳- موزه‌ده، ۴- گولدن اؤزره، ۵- تابلولارینی، ۶- ایكینجی دفعه ایچون، ۷- گؤستردی.

اما اگر هنرمند تابلوهای خود را به جای تماشاچیان به روزنامه‌نگار متقاعد (که مشخصاً از تماشاچیان است) نشان می‌داد عنصر (۵) قبل از (۴) می‌آمد.

بدینگونه: صنعتكار گئچن هفته موزه‌ده تابلو لارینی بیر منقده ایكینجی دفعه ایچون گؤستردی.

قاعده اصلی نزدیک کردن هر عنصری که بیش از همه اهمیت می‌دهیم به فعل است.

در مثال فوق اگر تأکید روی اینست که هنرمند خود، بشخصه، تابلوها را به مردم نشان داد جمله چنین می‌شود:

گئچن هفته موزه‌ده گؤلدن اؤزره تابلولارینی ایکینجی دفعه ایچون صنعتكار گؤستردی. و پیداست که در مثال اصلی خواه ناخواه قید «برای دومین بار» بیشتر از سایر عناصر بچشم می‌خورد، به دلیل این‌که بلافاصه قبل از فعل قرار گرفته است.

در صورت آوردن علامت سئوال «می»، در جملات استفهامی، این علامت به‌دنبال مهمترین عنصر سئوالی، عنصری که مورد استفهام است می‌آید. مثال: «اولدوز دؤنن مکتبده صولمازی آختاردى».

جملۀ فوق را بر حسب آن که پرسنده كدام يك از عناصر آن را مهمتر می‌شمارد، به صورت سئوالی می‌آوریم و در مقابل هر جمله سئوالی جواب درخور آن را می‌نویسیم:

اولدوز می آختاردى؟ اولدوز ده صولمازی اولدوز آختاردى.

دؤنن می آختاردى؟ اولدوز مكتبده صولمازی دؤنن آختاردى.

مکتبده می آختاردى؟ اولدوز دؤنن صولمازی مکتبده آختاردى.

صولمازی می آختاردى؟ اولدوز دؤنن مكتبده صولمازی آختاردى.

قاعده را تکرار کنیم: در جملات مرتب کلمات بلافاصه قبل از فعل قرار می‌گیرد. اگر مفعول غیر معین باشد، چسبیده به فعل می‌آید: آلماس دؤنن شیشه سیندیریردی. لكن اگر بعد از مفعول «ده» بیاید میان آن و فعل می‌تواند فاصله بیفتد: بیر كؤينه‌ك اؤزومه‌ بیر كؤينه‌ك ده مارالا آلدیم.

۱۴ – نکاتی در باره «که»

زبان ترکی در طی حوادث تاریخی با جریاناتی که با ساخت آن موافق نبوده روبرو و از آنها متأثر شده است.

بسیاری از غلط‌ها كه با آن مواجه می‌شویم، از این رهگذر به‌زبان و قلم ناآگاهان راه یافته است. مشابه این وضع در تاریخ زبانهای دیگر نیز بوده است. همواره در برابر این تأثیرات اشخاص مطلع و آگاه به مبارزه بر می‌خیزند و به رفع اشتباهاتی که از این ممر به زبان راه می‌یابد می‌پردازند.

در اینجا در باره یکی از این غلط‌ها، به علت شیوع آن، مفصّلاً صحبت می‌کنیم:

مقصود، کاربرد «که» است که استعمال آن به عنوان فاعل درست نیست.دؤنن، آدام که گلدی آنامادیر. غلط است. باید گفت: دؤنن گه‌لن آدام آنام‌دیر.

دؤنن منظرده اونی گؤردؤك… غلط است. باید گفت: دؤنن گؤردؤگؤمؤز منظره….

ایسته‌ییرم كه گله‌سینیز غلط است. باید گفت: گلمه‌یینزی ایستیرم.

بؤدور اودولاب كه ایچینده با تالارینیز غلط است. باید گفت: ایچینده با تالارینیز اولان دولاب بؤدور.

بو دیلنچی‌كه اونا پول وئردین غلط است. باید گفت: پول وئردیگین دیلنچی.

بو او دور كه اونی قبول ائتمه‌دیم غلط است. صحیح است: بو قبول ائتمه‌دیگیم‌دیر.

خلاصه این‌که «که» نه به عنوان فاعل و نه به عنوان متمم در جملات صحیح ترکی راه ندارد و به جای آن از امکانات وسیع افعال صفتی استفاده کرد. مثلاً افعال صفتی (صفت فعللر) کار متمم را به عهده دارند. تصریف این افعال با پسوندهای دیک، جک، اجاق، اجیك، مه‌لیك، است.

دوشکل ساده آن:

در زمان حال: سئودیگیم (آن که دوست دارم). در مثال: یئدیگیم یئمك (غذایی که من خورده‌ام)، اوتوردوغوز شهر (شهری که در آن ساکن هستید)، گؤرؤشدؤگؤموز یئر (جایی که همدیگر را ملاقات کرده بودیم)، گئری آلدیغی ائوی گؤردؤم (خانه‌ای که کرایه داده است دیدم)، وئردیگین جوابی بگنمه‌دیم (جوابی را که داده‌ای نپسندیدم).

دیگری زمان آینده: سئوه‌جه‌گین (آن که را با آن چه دوست خواهی داشت). مثال: مئنیب‌جه‌گیم آت (اسبی که سوارش خواهم شد)، گئده‌جه‌گیم یئر بیلینمز (جایی که خواهم رفت معلوم نیست).

۱۵- جمله واژگونه

هرجمله که با خبر ختم نشود واژگونه است. در ترکی با این نوع جملات در موارد زیر روبرو می‌شویم: ۱- در محاورات.


error: محتوا محافظت شده است!