ائل اوبا | مرجع فرهنگ و تاریخ آذربایجان

و من آیاته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إنّ فی ذلک لآیات للعالِمین

آغ قویونلوها

آغ قويونلو ابتدا نام يك عشيره و امارت آنها و سپس يك اولوس يا خاندان است كه يك دولت بر پا كرد.

خاندان آغ قويونلو خود را از شاخه بايندر قبيله اوغوز میدانستند. از اين رو به آنان خاندان بايندرخان و يا بايندريه گفته شده است.

قبائلی كه ايل آغ قويونلوها را به وجود آوردند عبارتند از:

پورنك، موصللو، خوجا حاجيلو، حاجی حمزه لو، حيدرلو، اميرلو، چاووندور، دودورغا دؤگر، قارقين

،يورتچو، شيخلو،سليمان حاجيلو، دابانلو، احمدلو، عزالدين حاجيلو، افشار و بيگدلی. مهمترين اين قبائل پورنكها و موصللوها هستند.

اين قبيله ها به شيوه كوچرويی در شرق آناتولی ساكن شده و در تابستان به ميان ارزنجان و ارزروم و در زمستان به والی اورفا و ماردين میرفتند.

کلاه خود آغ قویونلوها
کلاه خود آغ قویونلوها

آغ قويونلوها ابتدا امارت خاندانی برپا كرده و تركمانان حلب و سوريه و همچنين قبيله ذوالقدر نيز به آنان پيوستند.

اوزون حسن پادشاه بزرگ آغ قويونلوها، دولت قارا قويونلوها را سرنگون كرده و پس از تصرف قلمرو آن دولت، بخش مهم آغ قويونلوها را به ايران آورده و جای داد.

زمانی كه آغ قويونلوها در آناتولی بودند، مركز آنها ديار بكر بود و در سال 1340 م. تورعلی بيگ رهبر آنها بود.

قلمرو امپراتوری آغ قویون لوها
قلمرو امپراتوری آغ قویون لوها

تور علی بيگ همراه با حكمرانان همسايه، به دولت رومی ترابوزان حمله كرده و ترابوزان را به محاصره درآورد.

نتيجه ای از جنگ به دست نيامد ولی امپراتور روم به وحشت افتاد. او برای جلب دوستی تورعلی بيگ، خواهرش ماريا را به عقد قوتلو بيگ پسر تورعلی بيگ درآورد.

پس از تورعلی بيگ، پسرش قوتلو بيگ ايلخان شد (88-1362 م) در اين زمان قارا قويونلوها به فرماندهی بايرام خوجا سرزمينهای ميان موصل تا ارزروم را در دست گرفتند.

پس از قوتلو بيگ، فرزندش «قارا يولوك عثمان» جای پدرش را گرفت. قارايولوك فرماندهی جنگاور و بسيار جسور بود.

او همراه با امير تيمور در جنگهای آنكارا، سيواس و سوريه شركت كرده و در بازگشت از جنگ آنكارا، با اجازه امير تيمور در دياربكر جای گرفته

و امارت آغ قويونلو را برپا كرد (1403 م) به زودی او كوشش خود را برای گسترش قلمرو آغاز كرد.

چندين سال قبل، قارا يولوك در خدمت قاضی برهان الدين امير سيواس و شاعر بزرگ آذری وارد شده بود.

اين دوستی به دشمنی تبديل شد و قاضی برهان الدين در جنگ ميان آن دو كشته شد(1398 م).

قارا يولوك عثمان نيز مانند پدرش با دختر الكسيس امپراتور ترابوزان ازدواج كرد. اين ازدواج به پيشنهاد امپراتور و با مقاصد سياسی انجام شد.

قارا يولوك عثمان پيش از 80 سال زيسته و ابوبكر تهرانی در كتاب «كتاب ديار بكريه» كه در زمان اوزون حسن نگاشته، نقل میكند كه او در نزديك به 300 جنگ شركت داشته است.

او حكومت خود را از ارزروم تا ارزنجان و از ارزنجان تا ماردين گسترش داد. قارا يولوك با مماليك مصر و قارا قويونلوها جنگيد.

او سرانجام در جنگ ارزروم، از اسكندر بيگ قارا قويونلو شكست خورد (1435م/ 839 هـ).

ابن تاغری بردی مینويسد كه او به هنگام ورود به ارزروم، به خندق كنار ديوار افتاد، گردنش شكست و جان داد.

قارا يولوك يكی از پسرانش را به نام علی بيگ ولي عهد كرده بود و چون علی بيگ بر جای پدر نشست، برادرانش حمزه بيگ و محمد بيگ و پسرعموهايش بنای مخالفت گذاشتند.

علی بيگ نتوانست در برابر برادرش حمزه بيگ والی ماردين تاب آورده و از پادشاهان مصر و عثمانی ياری خواست. چون پاسخی دريافت نكرد، به سوريه رفته و تا پايان عمر در آنجا ماند. بدين ترتيب حمزه بيگ حكمران آغ قويونلو شد.

او عميد (دياربكر) را از علی بيگ و ارزنجان را از يعقوب بيگ برادر ديگرش گرفت و در جنگ با قاراقويونلوها موفق شد.

او از مماليك مصر نيز منشور امارت گرفت و سرانجام در 1444 م. درگذشت.

امير حمزه بيگ نخستين كسی از آغ قويونلوهاست كه سّكه ضرب كرد. چون حمزه بيگ درگذشت، جهانگير پسر علی بيگ از اورفا رسيده و حكومت را به دست گرفت.

جهانگير نيز مانند پدرش مجبور شد تا با قارا قويونلو و حكمران آنها جهانشاه و از ديگر طرف با عموها و پسرعموهايش بجنگد.

او كوشيد تا مانند پدر بزرگش قارا يولوك، قلمرو كشور را يكپارچه كند. اوزون حسن برادر كوچكتر جهانگير چندی او را ياری كرد

ولی با حمله ای برق آسا ديار بكر را گرفت (1453 م) و در جنگهايی متعدد، برادرانش جهانگير و اويس را شكست داد.

او حتی قشون قارا قويونلو را كه به كمك آنها میآمد، تارو مار كرد (1457 م). سرانجام برادران تابع او شدند. در اين زمان اوزون حسن 28 سال داشت.

او با جسارت و حركات عاقلانه موفقيت های بزرگی به دست آورد و قلمرو خود را گسترش داد. از آنجا اوزون حسن مردی لاغر و بلند اندام بود، به اين نام مشهور شده بود.

او نيز مانند پدر بزرگش قارا يولوك، با دختر امپراتور ترابوزان ازدواج كرد. او خواست تا مانع فتح ترابوزان توسط سلطان محمد فاتح در 1462 م/ 866هـ و سرنگونی سلطنت كامننها شود، ولی نتوانست.

در سال 1467 م/827هـ جهانشاه قارا قويونلو، به كشور آغ قويونلوها هجوم آورد تا اوزون حسن را تابع خود كند. با رسيدن فصل زمستان بسياری از سربازان خواستند به خانه هايشان باز گردند و سفر جنگی در فصل بهار پی گرفته شود.

جهانشاه موافقت كرد و خود نيز با نزديكانش در قسمتی از ولايت «بين گول» اوتراق كرده و به عيش و نوش پرداخت.

چون اين خبر به اوزون حسن رسيد، با 6 هزار سپاهی به قارا قويونلوها يورش برد و آنان را تار و مار كرد. جهانشاه توسط يك سرباز ناشناس كشته شد، دو پسر و تمام امرايش اسير شدند.

اين پيروزی به معنای سرنگونی يك امپراتوری و ظهور يك امپراتوری ديگر بود.

حسن علی پسر و جانشين جهانشاه سربازان بسيار داشت ولی او نيز در مرند مغلوب شد. حتی ابوسعيد تيموری كه به كمك او آمده بود، نيز شكست خورده و كشته شد (1469 م).

اين خبر همه جا پخش شده و موجب حيرت همگان گرديد. با فتح كرمان در همان ماه و فتح بغداد در 1470 م/ 874هـ امپراتوری آغ قويونلوها برپا شد.

حدود اين امپراتوری از سيواس در غرب تا شهر «نرماشير» كرمان در شرق بود.

علاوه بر اين اوزون حسن در انديشة آن بود كه مصر و عثمانی را گرفته و شاه جهان شود. با اين هدف او با دولتهای اروپايی و به ويژه دولت ونيز روابط نزديكی برقرار كرده و توپ و اسلحه سفارش داد.

چون اوزون حسن به فرمانروايی قارا قويونلوها پايان داد، پايتخت آنها شهر تبريز را به عنوان پايتخت خود برگزيد و بسياری از طوايف و قبائل آغ قويونلو را از آناتولی به ايران آورده و به آنها زمينهايی را به اقطاع واگذار كرد.

درسال 1473 م. اوزون حسن با سلطان محمد فاتح در تارجان (نزديكی ارزنجان) درگير شد. شكست در اين جنگ موجب اندوه اوزون حسن شد.

در 1476 او برای چهارمين بار به گرجستان يورش برد و در نهايت در سال 1478 م. در تبريز درگذشت.

اوزون حسن پادشاهی جسور، دانا و دورانديش بود.مورخان به او لقب سلطان عادل دادهاند. پيش از او وضعيت روستاييان و كشاورزان، در نتيجة افزايش ماليات رو به وخامت نهاده بود.

او برای اصلاح اين وضع «قانون نامه اوزون حسن» را صادر كرد. بر اساس اين قانون نامه، ماليات به يك ششم محصول و ماليات تمغا (ماليات تجاری) به 5 درصد كالا كاهش يافت.

اين قانون نامه در زمان صفويان نيز دير زمانی رواج داشت.

اين پادشاه كه همة عمرش را در جنگ گذرانده بود، به علم و دانش اهميت فراوان میداد. دانشمندان را حمايت میكرد.

يك روز در هفته عالمان را به جلسه مباحثه فرا میخواند. ابوبكر تهرانی قسمتهای بيشتر «كتاب ديار بكريه» در تاريخ آغ قويونلوها را از زبان اوزون حسن شنيده و نوشته است.

اوزون حسن به زبان و قبيله مادری خود بسيار دلبسته بود. او خود را از تبار اوغوزخان و نوه او بايندرخان میدانست. به زبان تركی علاقه داشت.

چون در اعتقاد دينی نيز محكم شد، دستور داد تا قرآن كريم را به زبان تركی ترجمه كرده و در حضور او بخوانند. به عقيده او قرائت كتاب مقدس به تركی نيز يك عبادت است و ثواب كسب میشود.

چون اوزون حسن درگذشت، پسر بزرگش خليل، جای پدر را گرفت. او جوانی بی لياقت بود ولی بی درنگ برادرش مقصود را كشت.

برای جلوگيری از دخالت در امور حكومت، شاه بيگم مادر كاردان و يعقوب بيگ برادرش را به دياربكر فرستاد. يعقوب بيگ به كمك مادرش امراء را در دياربكر دور خود جمع كرده و بر برادرش شوريد.

در جنگی كه كنار رود خوی رخ داد، سلطان خليل مغلوب شده و قطعه قطعه گرديد (1478 م). يعقوب بيگ فرمانروای آغ قويونلو شد.

12 سال دوره فرمانروايی سلطان يعقوب، دورهای درخشان از حكومت آغ قويونلوها را تشكيل میدهد.

او در سال 1486 م/891هـ به گرجستان حمله كرد و پس از فتح آخيسكا و دژ خاتون، با غنايم فراوان بازگشت.

يك سال بعد شيخ حيدر يا سلطان حيدر صفوی برای تصرف قلمرو شيروانشاه فرخ سيار، اران لشكر كشيد.

فرخ سيار چون تابع سلطان يعقوب بود، از او ياری خواست. سلطان يعقوب سپاهی به اران فرستاد و در جنگی كه رخ داد، شيخ حيدر بر اثر اصابت تيری جان باخت.

اين حادثه سلطان يعقوب را متوجه اين نكته كرد كه خاندان صفوی خطر بزرگی است از اين رو سلطان علی، ابراهيم و اسماعيل فرزندان شيخ حيدر را با مادرشان به قلعه اصطغر در فارس تبعيد كرد.

شاه بيگم و سلطان يعقوب در طاعون سال 1490 م. جان باختند (بنا به روايتی سلطان يعقوب مسموم شد).
سلطان يعقوب پادشاهی دانا و عادل بود.

شاعران، عالمان و شيوخ را حمايت میكرد. خود نيز به فارسی و تركی شعر میسرود. در دورة فرمانروايی او، تبريز به مركز تجمع مهم شاعران، نقاشان و ديگر هنرمندان تبديل شد.

پس از سلطان يعقوب يكی از پسرانش به نام بايسنقر پادشاه شد. از اين زمان دورة ناتوانی دولت آغ قويونلو آغاز شد و پس از چند سال كشمكش، اين دولت توسط شاه اسماعيل سرنگون شد.

زمانی كه بايسنقر پادشاه شد، 9 ساله بود از اين رو اتابك او «صوفی خليل موصللو» ادارة دولت را در دست گرفت. او اميری مستبد و كينه توز بود.

امرايی كه از رفتار او به تنگ آمده بودند، با سليمان بيچين والی دياربكر متحد شده و صوفی خليل را در جنگی كشتند.

سليمان، اتابِك پادشاه شد و به ادارة دولت پرداخت. چندی بعد برخی از امرا بر گرد رستم بيگ كه در قلعه آلينجاق محبوس بودند، گرد آمده و او را به سلطنت برداشتند.

آنان سليمان و بايسنقر را شكست دادند و بدين ترتيب يك سال و نيم سلطنت بايسنقر پايان يافت.
رستم بيگ در 1492 م/897هـ پادشاه آغ قويونلو شد و سلطنت پنج سالة او به كشمكش و مبارزه گذشت. رستم بيگ، فرزندان شيخ حيدر را از قلعه اصطغر خارج كرد.

سلطان علی چندی با مريدانش نزد رستم بيگ ماند ولی چندی بعد ميانة آن دو به جنگ انجاميد و سلطان علی كشته شد.

اسماعيل برادر سلطان علی توسط مريدانش به گيلان فراری داده شد (1492 م/897هـ) نوشته اند كه اسماعيل در اين زمان 6 ساله بود.

چندی بعد «گوده احمد» نوه اوزون حسن (پسر اوغورلو محمد) و نوه دختری سلطان محمد فاتح از استانبول آمده و رستم بيگ را در جنگی شكست داده و بكشت.

رستم بيگ پيشتر مورد خيانت امرايش واقع شده بود. گوده احمد، حكومت را در دست گرفت.

او برای تحكيم پايه های حكومت خود تصميم گرفت تا امرای ماجراجو را كه به تغيير حاكمان عادت كرده بودند، از ميان بردارد ولی آنان پيشدستی كرده و او را در شورشی كشتند.

پس از حكومت يك سالة احمد، هرج و مرج افزايش يافت. در اين زمان امرای آغ قويونلو دو دسته شده گروهی الوند و محمد بيگ پسران يوسف بيگ فرزند اوزون حسن و گروه ديگر مراد بيگ پسر سلطان يعقوب را به سلطنت برداشتند.

جنگ داخلی آغاز شد. محمد بيگ و بسياری از امراء كشته شدند. سرانجام در سال 1500 م/ 906هـ الوند و مراد بيگ قلمرو آغ قويونلو را ميان خود تقسيم كردند.

آذربايجان و دياربكر به الوند ميرزا رسيد و مراد بيگ نيز اراك، عراق و فارس و كرمان را تصاحب كرد.

در نتيجة اين كشمكش، اوضاع مردم پريشان و كشور ويران شده بود. اين دو پادشاه جوان كه بازيچة دست امراء بودند با مشكلاتی چون خالی بودن خزانه و نافرمانی امراء مواجه بودند.

در چنين وضعيت دشواری، اسماعيل پسر كوچك شيخ حيدر با چند صد سوار از گيلان خارج شده و به ارزنجان رفت (1499 م/905هـ).

او از ارزنجان به همه جای آناتولی ايلچيان فرستاده و مريدان خاندان صفوی را احضار كرد. مريدان با شوقی وافر به ارزنجان آمدند. اسماعيل از آنان لشكری با 5 هزار سپاهی تدارك ديده و به سوی شيروان راهی شد.

بيشتر مريدان به ايلات كوچرو استاجلو، شاملو، ذوالقدر، وارساق، تورقوتلو، افشار و قاجار و قبائل روستايی روملو و تكهلو منسوب بودند.

در جنگی كه رخ داد، شيروانشاه فرخ سيار شكست خورده و كشته شد. الوندميرزا چون از اين اتفاق آگاه شد، لشكری گرد آورده و در نزديكی نخجوان با قشون صفوی درگير شد.

او در اين جنگ با دادن تلفات فراوان، شكست خورده و به دياربكر گريخت. اسماعيل وارد تبريز شده و تاجگذاری كرد.

او به نام 12 امام خطبه خوانده، سكه زده و برپايی دولت صفوی را رسما اعلام كرد (1501 م/907هـ). شاه اسماعيل در اين زمان 15 ساله بود.

الوندميرزا كوششی ناموفق را برای تجديد قدرت در دياربكر آغاز كرده و سرانجام در 1504 م. در همانجا درگذشت.

شاه اسماعيل در سال 1503 م. سلطان مراد را نيز مغلوب كرده و فارس، عراق و دياربكر را گرفت. بدين ترتيب همة قلمرو آغ قويونلو به دست صفويان افتاد.

سلطان مراد به پادشاه عثمانی پناه برد و همراه با سلطان سليم به ايران آمد و برای تجديد حكومت، به دياربكر فرستاده شد او كاری از پيش نبرد و امرای صفوی به حياتش پايان دادند (1514 م).

شاه اسماعيل از خاندان آغ قويونلو كينة فراوان داشت چون كه آنان پدر، برادر و بسياری از اعضای خانواده او را كشته بودند.

از اين رو هر كه را از آغ قويونلو به دست میآورد، میكشت. كسانی كه گرفتار او نشدند، به عثمانی پناه بردند و در ولاياتی نزديك به مرز ايران اقامت گزيدند.

اينان به قشون عثمانی وارد شده و قرنها ماية دردسر ايران شدند.

اساس دولت آغ قويونلو را بيگهای عشايری تشكيل میدادند. اوزون حسن تبريز را گرفته و كوشيد از عناصر شهری و محلی نيز استفاده كند.

او نخستين گامها را در اين زمينه برداشت ولی چون نتوانست اصول و قواعد قديمی را از ميان بردارد، امپراتوری رو به ضعف نهاد و به دست شاه اسماعيل سرنگون شد.

در زمان آغ قويونلوها بنا به آداب تركی قديم، تمام كشور به عنوان ملك خاندان سلطنتی محسوب میشد. پسران سلطان در ايالات مختلف والی و ديگر شاهزادگان، امير تعيين میشدند.

در دولت آغ قويونلو كشور به ايالات آذربايجان،اران، دياربكر، عراق، فارس اصفهان، كرمان و قزوين تقسيم شده بود. برای اين ايالات سران، برادران يا پسر عموهای سلطان و يا رؤسای قبائل به عنوان والی گمارده میشدند.

پس از مرگ سلطان در بيشتر اوقات، ولي عهدی كه خود انتخاب كرده بود،به سلطنت میرسيد ولی بارها شاهزادگان ديگر عليه سلطان جديد شورش میكردند و جنگ داخلی رخ میداد.

در نتيجه هر كس كه پيروز میشد، تاج و تخت پادشاهی را به دست میآورد. همين مسئله يكی از عوامل نابودی زود هنگام دولت آغ قويونلو بود.

در زمان اوزون حسن، ديوان مالی مركز تشكيلات اداری بود. رئيس اين ديوان، شخصی با عنوان ديوان بيگی يا صاحب ديوان بود.

در كنار ديوان بيگی وزرايی با عنوان «صاحب ديوانهای اشراف برای هر وزارت تفتيش، طغرا و يا نشان، استيفا يا ماليه، ديوانهای عرض و عدل مربوط به امور نظامی و جزايی، قاضی عسكر و «پروانه چی» نيز وجود داشت.

علاوه بر اينان، برخی امرای بزرگ نيز عضو طبيعی ديوان بودند. امرای بزرگ هر كدام در يك ايالت، اتابك يك شاهزاده بودند. نمونهای كوچك از ديوان نيز در ايالات موجود بود.

اوزون حسن پس از انجام فتوحات، تشكيلات دربار را گسترش داده و درباری به عظمت استانبول در تبريز برپا كرد. او تشكيلات قشون را نيز مانند قشون عثمانی تغيير داد.

سربازانی كه بخش اعظم قشون را تشكيل میدادند، به طور دائمی خدمت میكردند و از دولت حقوق میگرفتند.

عربهای پياده كه از روستاها و قصبه ها و چريك هايی كه از عشاير گرفته میشدند، تنها در زمان جنگ حقوق دريافت میكردند.

همچنين سپاهيان تيمارداری نيز بودند كه وابسته به زمين و تحت فرمان امرای ولايات بودند.
پرچم آغ قويونلوها به رنگ سفيد بوده و بر روی آن عكس سر گوسفند بود.

پس از اوزون حسن، حاكمان بعدی در اول نام خود سلطان و پس از آن عناوين پادشاه يا خان يا بهادر آورده و اين عناوين را بر پول، فرمان، دامغا و مكاتبات میآوردند.

قانون نامه اوزون حسن برای تنظيم عادلانه سيستم ماليات گيری از كشاورزان، اصناف، صنعتكاران و تاجران تهيه شده بود.

قانون نامه اوزون حسن دير زمانی توسط صفويان و چندی توسط عثمانيان تطبيق و اجرا شد.