نشریه الکترونیکی ائل اوبا

و من آیاته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إنّ فی ذلک لآیات للعالِمین

کشته شدن کوروش هخامنشی به دست ماساژت ها


لینک مطلب : http://eloba.ir/?p=1643

پروفسور محمد تقی زهتابی

ائل اوبا – درباره مرگ کوروش نیز بسان دوران زندگی او ،به افسانه های عجیبی پرداخته اند بدون تردید این افسانه ها برساخته قوم پارس و هیات های حاکمه آن است.

حسن پیرنیا ( مشیرالدوله ) این افسانه ها را در کتاب خود گرد آورده است. وی بیشتر قسمت های رمان اخلاقی تاریخی ” کوروش نامه ” ی  گزنفون از جمله بخشی را که مربوط به مرگ کوروش می باشد در کتاب خویش آورده است. لیکن چنانکه خود پیرنیا نیز اذعان داشته ، هرودوت می گوید:

« راجع به فوت کوروش حکایات زیاد است ، روایتی را که من ذکر کردم ، به حقیقت نزدیک تر است ».

پیرنیا ، پیشین ، ص 452

پیرنیا روایت هرودوت را نیز قید کرده ، لکن با تعبیر و تفسیر سخنان کاملا صریح و آشکار وی استنتاجی نادرست از آن نموده است. بنظر می رسد که این اشتباه پیرنیا از عدم آشنایی وی با تاریخ ترک ، یا از تعصب ملی او و یا از هر دو مورد مذکور ناشی شده است.

براستی نیز با مطالعه آثار پیرنیا و برخی دیگر از تاریخ نگاران ایرانی چنین تصوری در خواننده ایجاد می شود که گویا در ایران از آغاز جز پارسیان ، قوم دیگری وجود نداشته است. حال اینکه ، با نادیده انگاری عنصر ترک در تاریخ ایران ، توضیح و تبیین تاریخ واقعی این سرزمین ، امری ناممکن خواهد بود.

پیداست که سایر اقوام ایرانی نیز در ساختن تاریخ ایران سهیم بوده اند و نقش آنان باید چنانکه بوده ، به درستی مورد ارزیابی قرار گیرد.

از دوران باستان موطن اسلاف ترکان ، همواره مشخص بوده است. آنان در قلمرو وسیعی از اطراف دریاچه آرال ( در شرق آسیای میانه ) ، سواحل رودهای اورخون و ینی سی ، دامنه های آلتای ، مغولستان و شمال چین گرفته تا کوه های اورال مستقر بودند.

همچنین شمال ( نواحی هشترخان کنونی ) ، شرق و غرب دریای خزر ( آذربایجان شمالی و جنوبی و داغستان کنونی ) تا کوه های ” کارپات ” ، نواحی شمالی دریای سیاه ( دشت قپچاق ) ، آناتولی و ایران غربی نیز از دیرباز جزو قلمرو اصلی ترکان بوده اند.

گرچه حوادث مربوط به افراسیاب در شاهنامه بطور کلی در آسیای میانه ، حوالی رودهای سیحون و جیحون روی می دهد ، لیکن اینها افسانه اند.  بر اساس منابع فارسی پیش از اسلام « گنجه را افراسیاب تورانی ساخت ».

مجله مهر ، سال 7 شماره 1 ، ص 47
دکتر جمال الدین فقیه ، آتورپاتکان ، تهران 1346 ، ص 115

یعنی حتی در عهد افسانه ها ، ترکان در غرب دریای خزر یعنی آذربایجان شمالی کنونی می زیسته اند و شهری قدیمی چون گنجه را پیشوای آنان افراسیاب ( آلپ ارتونقا ) بنا کرده است. برخی معتقدند که منظور از ” گنجک ” نه گنجه واقع در آذربایجان شمالی ، بلکه شهر ” گنزک ” ( تخت سلیمان کنونی ) پایتخت آذربایجان جنوبی است.

به نوشته هرودوت ، کوروش پس از فتح بابل به فکر مطیع ساختن ” ماساژئت ها ” می افتد. تاریخ نگاران قدیم و معاصر ماساژئت ها را همان سکایان ( ایشگوزها ) می دانند.

اینان قومی پرجمعیت و جنگاور بودند ، مساکن آنها در طرف شرقی ماوراء آراکس ( داغستان و آذربایجان شمالی کنونی ) در مقابل ” ایس دن ها ” است ( ایس دون ها یکی از شاخه های ماساژئت ها بودند که در شرق دریای خزر مسکن داشتند ).

پیرنیا ، پیشین ، ص 446

هرودوت در تعیین محل رود آراکس چنین می نویسد:

رود آراکس از زمین ماتیانیان جاری است رود گیندس ( همان رود دیاله است که در خاک ترکیه ، ایران و عراق جریان دارد ) در اینجا جریان دارد دیاله از شاخه های رود دجله است.

برخی از شاخه های رودهای دیاله و دجله از کوه های زاگرس بخصوص ” آغری ” سرچشمه می گیرد. رود آراکس ( ارس ) نیز از همین کوه ها سرچشمه می گیرد.

هرودوت تا اینجا در اظهارات خود به هیچ وجه اشتباه نمی کند.

هم بخشی از ماساژئت ها در شمال آراکس ( ارس ) و سواحل غرب دریای خزر می زیستند و هم اینکه سرچشمه رودهای ” آراکس ” و دیاله کوه ” آغری ” است.

یکی از شعبه های مهم ارس ، که خود به عنوان رودی مستقل شناخته است رود ” کر ” می باشد که از دشت های آذربایجان شمالی و گرجستان و در حوالی ناحیه مغان آذربایجان شمالی به ارس پیوسته و به دریای خزر میریزد.

هرودوت در اینباره نیز اطلاعات کاملا درستی داده و چنین می نویسد:

« یکی از شعب آراکس در جلگه ها جاری است و بدریای کاسپین ( خزر ) می ریزد ».

پیرنیا ، همان ، ج 1 ، ص 447

لیکن پیرنیا بدون توجه به حقایق مزبور ، از اشتباه هرودوت سخن رانده و معتقد است که مقصود وی از ” آراکس ” رود سیحون بوده است ، زیرا هرودوت اندکی بعد مساکن ایس دن ها را در دشت های وسیع میان سیحون و کوه های اورال نشان می دهد.

سخن هرودوت درباره ” ایس دن ها ” کاملا صحیح است ، لیکن این امر ، ناقض موضوع نخست نیست. یعنی ماساژئت ها و یا ایس دن ها شعبه های مختلف قومی واحد بودند که هم در غرب دریای خزر و هم در شرق آن می زیستند. در اینصورت هدف پیرنیا از رد اطلاعات دقیق و روشن هرودوت چیست؟

مقصود پیرنیا انکار سکونت نیاکان ترکان در آذربایجان شمالی کنونی و ناحیه شمال دریای خزر در دوران باستان است. پیرنیا حضور ماساژت های ترک را در شمال ارس به عهد کوروش نمی پذیرد ، لیکن هرودوت و دیگر مورخان پس از وی این حقیقت را تایید نموده اند.

مثلا عباسقلی آقا باکیخانوف در اثر خویش بنام ” گلستان ارم ” و نیز کاویان پور در ” تاریخ عمومی آذربایجان ” بوضوح قید کرده اند که کوروش در نبرد با سکایان در شمال رود ارس کشته شد.

باکیخانوف ، عباسقلی ، گلستان ارم

تاریخ عمومی آذربایجان ، اوایل کتاب

هرودوت سپس درباره موقعیت دریای خزر اطلاعاتی به غایت دقیق و درست بدست می دهد. این موضوع مؤید آن است که اطلاعات وی از اوضاع جغرافیایی منطقه ، دقیق می باشد.

هرودوت پس از آن به شرح حوادث تاریخی ( درباره نبرد کوروش با ماساژت ها ) پرداخته و چنین می نویسد: فرمانروای ماساژت ها در عهد کوروش ، ملکه تومیریس بود.

 

1_0_19_4_0-min

ملکه تومیریس – فرمانروای ماساژت ها

 

کوروش به تومیریس پیشنهاد ازدواج داد لیکن تومیریس که می دانست این پیشنهاد نه بخاطر شخص او بلکه برای تسلط کوروش بر قوم و کشور وی می باشد ، آنرا نپذیرفت. کوروش برای لشکرکشی به شمال ارس مهیا شد. تومیریس پس از آگاهی از این امر پیغامی به این شرح برای کوروش فرستاد :

« شاه مادی ها ، رها کن کارهائی (را) که میکنی ، چه تو نمیدانی نتیجه این کارها چه خواهد بود. اکتفا کن به آن چه داری و بگذار ما هم در مملکت خود سلطنت کنیم ، ولی اگر نخواهی این نصایح مرا بپذیری و راحت ننشینی یعنی خواهی که دست و پنجه با ماساژت ها نرم کنی بفرما و بیهوده برای اتصال دو ساحل رود رنج مبر ما به مسافت سه روز راه از ساحل دور می شویم و تو می توانی بطرف مملکت ما بگذری.

اگر ترجیح دادی که ما به مملکت تو عبور کنیم ، همانکار کن ، که ما تکلیف می کنیم ( یعنی به مسافت سه روز راه از ساحل دور شود ) ».

پیرنیا ، ایران باستان ، ص 449

کوروش برای رایزنی درباره پیشنهاد تومیریس جلسه ای با حضور سران نظامی تشکیل داد. آنان همه مصلحت دانستند که پارسیان از رود ارس دور شوند و ماساژت ها به جنوب رود درآیند. لیکن تنها ” کیرئزوس ” شاه پیشین لیدی عقیده ای مخالف ابراز داشت ( پس از تصرف لیدی از سوی کوروش کیرئزوس شاه آن سرزمین تابع کوروش و یکی از ملازمان و سرکردگان نظامی او گشته بود. )

وی پیشنهاد نمود که لشکریان پارس به شمال ارس در آمده و در جاهایی که تصرف می نمایند بساط عیش و نوش فراهم کرده و سپس عقب نشینند تا ماساژت ها که تعیشات ندیده و نچشیده اند بنوشند و مست شوند ، آنگاه سپاهیان پارسی آنان را غافلگیر نموده ، تارومار سازند.

کوروش توصیه کیرئزوس را بکار بست. ماساژت ها بی خبر از دامی که بر ایشان گسترده شده ، چون بساط عیش و نوش دیدند خوردند و نوشیدند و سرمست شدند و در همین زمان پارسیان بازگشته ، آنان را کشتند و عده ای را اسیر ساختند. سپارگاپی سس پسر تومیریس نیز در میان اسرا بود. تومیریس پس از آگاهی از حیله کوروش و اسارت پسرش چنین پیغامی برای شاه هخامنشی فرستاد :

« ای کوروش از خونخواری سیر نمی شوی ، بر خود مبال که بواسطه ثمره انگور مزورانه پسر مرا اسیر کرده ای ، مغرور مشو که بدین وسیله بر او دست یافته ای چه اینکار در دشت نبرد و از راه مردانگی نبوده حالا پند مرا گوش کن ، زیرا صلاح تو را می گویم ، پسر مرا پس بده و از مملکت ما بیرون رو بی آنکه مجازاتی ببینی . اگر چنین نکنی در ازای جسارتی که نسبت به ثلث قشون من کرده ای ، قسم میخورم به آفتاب ، به خداوند ماساژت ها ، که تو را از خونخواری سیر کنم ، اگر چه تو سیر نمی شوی ».

پیرنیا ، همان ، ص 452

پسر تومیریس چون به خود آمد و با مشاهده اوضاع ، متوجه اشتباه خود شد ، از کوروش در خواست نمود که دست هایش را باز کنند. به دستور کوروش بند از دستان سپارگاپی سس گسستند و او بی درنگ با استفاده از سلاح یکی از سربازان مسلح پیرامونش ، خویش را کشت. تومیریس با شنیدن خبر مرگ فرزند ، تمامی ماساژت ها را که از سواحل رودهای جیحون – سیحون تا شمال ارس انتشار داشتند ، بسیج نموده ، بر پارسیان تاخت.

پارسیان بالکل مغلوب شده از پای در آمدند ، خود کوروش نیز کشته شد. تومیریس دستور داد تا جسد او را یافتند . پس سر او را از تن جدا ساخت و در خیکی پر از خون انداخت.

 

1_0_19_4_1-min

انداختن سر جدا شده کوروش هخامنشی در خیکی از خون توسط تومیریس

 

تومیریس در حالیکه سر کوروش هخامنشی را در دست داشت چنین گفت : « هر چند من تو را در جنگ شکست دادم ، ولی تو از راه تزویر مصیبتی برای من تهیه کردی و پسر مرا از من گرفتی .

1_0_19_4_2-min

سر کوروش هخامنشی در ظرفی از خون

 

چنانکه به تو گفته بودم ، حالا تو را از خونخواری سیر می کنم ». پیرنیا ، همان ، ص 452

 

ائل اوبا