این نوشتار با بهرهگیری از چارچوب نظری «تکوین زبان رسمی و ملی» به بررسی این مسئله میپردازد که چگونه زبان فارسی با وجود پیشینهی غنی ادبی و فرهنگی، برای سدهها عمدتاً در جایگاه زبان نخبگان باقی ماند و گسترش آن در میان اکثریت جمعیت ایران، عمدتاً فرآیندی متأخر و دولتی بوده است.
نخبگان در این بحث به طبقه کوچکی از جامعه اشاره دارد که به واسطهی دسترسی به قدرت، دیوانسالاری و سواد نوشتاری، از زبان فارسی به عنوان ابزار ارتباطی اصلی خود بهره میبردند؛ در مقابل، اکثریت مردم ایران در مناطق گوناگون به زبانهای مادری غیرفارسی تکلم میکردند.
با استناد به شواهد تاریخی و آمارهای رسمی، استدلال این مقاله این است که «ملی شدن» زبان فارسی، نه یک جریان تاریخی خودجوش و طبیعی، بلکه بخشی از یک پروژه نظاممند دولتی در راستای بنای دولت-ملت مدرن بود که عمدتاً از طریق نظام آموزش متمرکز و با تمرکز بر نسلهای جدید به پیش برده شد.
از نخبگان تا عامه مردم: گسست نوشتاری و گفتاری
تصور رایج این است که زبان فارسی به دلیل تاریخ درخشان ادبی و نگارش متون کهن، همواره زبان عمومی و رایج تمامی مردم ایران بوده است. با این حال، شواهد تاریخی نشان میدهد که فارسی برای سدهها، عمدتاً زبان دربار، دیوانسالاری، علما و شاعران بوده و نه زبان مادری و محاوره روزمره اکثریت قاطع مردم در مناطق مختلف ایران. این شکاف دیرین میان «فرهنگ نوشتاری و رسمی نخبگان» و «فرهنگ شفاهی و بومی عوام»، کلید درک فرآیند تبدیل فارسی به یک زبان ملی مدرن است.
نکتهای که این استدلال را تقویت میکند، توجه به زبان شعراست. شاعران فارسیسرا، از سمرقند تا تبریز و از هند تا آناتولی، با وجود پراکندگی جغرافیایی و تفاوتهای گویشی در مناطق زندگی خود، همواره تقریباً به یک لهجه نوشتاری و معیار واحد شعر میسرودند.
این امر به وضوح نشان میدهد که زبان فارسیِ معیار، پیش از آنکه زبان همگانی مردم باشد، یک زبان مشترک، استاندارد و فرامنطقهای در میان طبقه فرهیخته و ادبی بود که به عنوان ابزار ارتباط و تولید محتوای آنها عمل میکرد.

۲. ایران؛ سرزمین تنوع زبانی
ایران همواره سرزمینی با تنوع بالای زبانی بوده که میلیونها نفر در آن به زبانهای گوناگون نظیر ترکی، عربی، کردی، بلوچی و… سخن میگویند.
اگرچه فارسی به عنوان یک زبان مشترک و بینالاقوامی در حوزه حکمرانی، تجارت و ادبیات در میان نخبگان درباری و شهری کاربرد داشت، اما تا پیش از عصر مدرن، تسلط نوشتاری و گفتاری بر آن در مناطق غیرفارسیزبان، عمومیت نیافته بود.
وجود و بقای همین زبانها به عنوان زبانهای اول و بومی در این مناطق تا به امروز، گواهی بر این واقعیت تاریخی است.
۳. سپاه دانش؛ و گسترش زبان رسمی
دولت پهلوی، با رویکرد مدرنسازی و تأکید بر شعار «یک کشور، یک ملت، یک زبان»، پروژهای را برای گسترش سراسری زبان فارسی آغاز کرد.
سپاه دانش (تأسیس ۱۳۴۲) به عنوان یکی از مهمترین مجریان این طرح، مأموریت یافت تا سواد خواندن و نوشتن فارسی را به مناطق روستایی و دورافتاده ببرد. هرچند هدف ظاهری این طرح سوادآموزی بود، اما در عمل، به ابزاری کلیدی برای گسترش زبان فارسی به عنوان تنها زبان معیار و رسمی در کل کشور بدل شد.
آمارهای رسمی آن دوره نیز نشان میدهد که علیرغم این تلاشهای گسترده، تا سال ۱۳۵۵ همچنان درصد قابل توجهی از جمعیت بالای ۱۵ سال کشور بیسواد مطلق بودند؛ این آمار تلویحاً نشان میدهد که این جمعیت عظیم، به زبان رسمی کشور (فارسی) سواد خواندن و نوشتن ابتدایی را نداشتهاند.


۴. نهضت سوادآموزی؛ تداوم پروژه زبان رسمی
پس از انقلاب ۱۳۵۷، گرچه گفتمان سیاسی کشور تغییر کرد، اما سیاست کلی تمرکز بر زبان فارسی به عنوان محور آموزش و ارتباطات اداری تداوم یافت.
نهضت سوادآموزی (تأسیس ۱۳۵۸) با هدف ریشهکن کردن بیسوادی تشکیل شد، اما کتب و مواد آموزشی آن به طور کامل بر زبان فارسی متمرکز بود. این نهاد با تمرکز ویژه بر آموزش نسلهای جوانتر، نقش مهمی در رواج گستردهتر سواد و تسلط بر زبان رسمی ایفا کرد.
این فرآیند، چالشهایی را در مسیر اجرای کامل اصل ۱۵ قانون اساسی که صراحتاً بر آزادی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و تدریس ادبیات آنها در مدارس تأکید دارد، به وجود آورد. در عمل، اولویت مطلق یافتن زبان فارسی در نظام آموزشی، باعث شد تا بخش دوم این اصل قانونی مترقی، به طور کامل محقق نشود.
۵. تجربه آذربایجان؛ مثال عینی تفاوت نسلی
تجربه مردم مناطق مختلف، مانند آذربایجان، میتواند شاهدی گویا بر این موضوع باشد. نسلهای پیشین (والدین و پدربزرگها و مادربزرگها) در این مناطق اغلب به زبان مادری (ترکی آذربایجانی) تکلم میکردند و با خط و زبان فارسی نوشتاری بیگانگی داشتند.
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد بسیاری از افراد مسن میتوانستند قرآن را (به رسمالخط عربی) بخوانند، اما در خواندن یک متن ساده فارسی مشکل داشتند. این مسئله نه لزوماً بیانگر «بیسوادی» آنان، بلکه نشاندهنده بیگانگی پیشین این بخش از جامعه با زبان نوشتاری رسمی کشور بوده است. امروزه نیز، با وجود گسترش آموزشوپرورش، بخشهایی از سالمندان و میانسالان در مناطق روستایی و حتی شهری، ترجیح میدهند ارتباطات روزمره خود را به زبان مادری برقرار کنند.
۶. نتیجهگیری: زبان رسمی و ضرورت حفظ تنوع
بر این اساس، میتوان استدلال کرد که زبان فارسی، علاوه بر جایگاه تاریخی خود به عنوان یک زبان مهم فرهنگی و ادبی، در دوران مدرن نه یک «زبان ملی» به معنای زبان خودجوش اکثریت، بلکه یک «زبان رسمی و دولتی» بوده که از طریق نظامهای آموزشی متمرکز (در دورههای پهلوی و جمهوری اسلامی) به عنوان یک ابزار وحدتبخش و اداری به منظور ایجاد «هویت ملی واحد» گسترش یافته است.
فرآیند گسترش زبان فارسی به میان تودهها، فرآیندی اجتنابناپذیر در تأسیس دولت-ملت مدرن و ایجاد یکپارچگی اداری و اقتصادی بوده است.
با این حال، اهمیت این زبان رسمی نباید منجر به نادیده گرفتن تنوع فرهنگی و زبانی غنی ایران شود. تحقق کامل روح قانون اساسی و بهکارگیری سازوکارهایی برای تدریس ادبیات زبانهای بومی در کنار زبان رسمی، میتواند ضمن حفظ یکپارچگی ملی، به تقویت حس تعلق و احترام به حقوق زبانی تمام شهروندان ایرانی کمک کند.

مطالب مرتبط
نکاتی چند درباره نحو ترکی
ویژگی های ترکی آذربایجانی – خصوصیات مورفولوژیک
تدقیق تاریخی، شاه اسماعیل ختائی نین لئکسیکاسی کتابیندان