منشا نژادی سکایان
مقدمه
در فاصله سده های 7 – 8 همچنین اوایل سده 7 ق.م عنصر قومی جدیدی ( طوایف اشگوزی = ساکایی ) وارد عرصه سیاست در منطقه خاور نزدیک شد.
اشگوزها از آسیای میانه برخاسته و با گذر از شمال رشته کوه های قفقاز ، از طریق گذرگاه دربند به خاور نزدیک درآمده بودند. آنان روند سیاستهای دول منطقه تاثیری جدی نهادند براساس نوشته های هرودوت این مهاجرت به شیوه ای مدنی صورت گرفته است ، به طوری که ساکاها ( سکایان ) به مادیها پناهنده شده و فرمانروای مادیها با حرمت و احترام آنان را پذیرفته و حتی بزرگان مادی فرزندان خود را به آنان سپرده اند تا هم تیراندازی و هم زبان سکایان را بیاموزند.
در مورد منشاء نژادی ساکاها ( سکیت ) در میان تاریخ نگاران دو نظریه اساسی وجود دارد. نظریه اول آنان را جزو اقوام هند و اروپایی زبان ، و آریایی می داند ، در حالیکه نظریه دوم آنان را از اقوام التصاقی زبان و ترک میشمارد.
نظریه اول
براساس این نظریه اشگوزها ( اسکیت ها یا سکایان ) قومی هند و اروپایی زبان و به اصطلاح آریایی نژاد بوده اند.
این نظریه از اواخر قرن 19 تا ربع آخر قرن بیستم در میان مورخان اروپایی و تا اندازه ای تاریخ نگاران ایرانی و بعد مورخان شوروی سابق رواج داشته و از آنجا که در اوایل نظریه ای بلامعارض بود خود را بسط داده و چنین ادعایی را مطرح ساخته است که در هزاره دوم و سوم ق.م اقوام هند و اروپایی با سرازیری از جانب شمال به جنوب ، منطقه آسیای میانه را تصرف نموده و ترکان را از آن منطقه که موطن اصلی شان بود ، به خاور دور یعنی به نواحی بسیار دور از رودهای سیحون و جیحون در شرق راندند و بدینسان سکایانی که در دوران متاخرتر در سده هفتم ق.م به خاور نزدیک در آمده اند از اعقاب آنان یعنی هند و اروپایی زبان بوده اند.
یکی از محققان اروپایی که سکایان ( اشگوزها ) را هند و اروپایی زبان می داند. ر، گیرشمن می باشد که در صفحه 97 کتابش بدون اقامه دلیل و مدرکی آنان را ” قبیله ایرانی ” می خواند.
با آریایی قلمداد نمودن اسکیت ( سکاها ) ها تاریخ نگاران ایرانی ، آلان ها و آلبانیانی را که در دوران متاخرتر در آذربایجان شمالی مستقر بوده اند و به طور کلی همه ساکنان آذربایجان آن عهد را هند و اروپایی تبار می نمایانند زیرا بخش بزرگی از سکایانی که در اوایل بر آمدن دولت ماد به آذربایجان آمده بودند در مناطق مختلف همدان و آذربایجان مستقر و ماندگار شده اند.
به فرض قبول هند و اروپایی بودن سکایان باید از این تاریخ نگاران پرسید که ، در این صورت با ورود آنان چه بر سر اقوام و قبایل التصاقی زبان گوتی و لولوبی و غیره اخلافشان که بسیار پیش از سکایان در آذربایجان دولت ماننا را تاسیس کرده بودند ، آمد ؟ در اصل چنانکه پیشتر گفتیم ، واقعیت به کلی مغایر اینست.
مهاجرت سکایان یکی از مهاجر های متمادی اقوام التصاقی زبان از آسیای میانه به آذربایجان بوده است. از اینرو نیز آنان بی آنکه رودررویی مهمی رخ دهد ، به هم تباران خویش پیوسته و در پروسه نزدیکتر شدن زبان التصاقی ساکنان محلی به زبان التصاقی اقوام آسیای میانه ایفای نقش کرده اند.
البته ما زبان سکایان و اهالی ماننا و … آن عهد را ، نه زبان ترکی ، بلکه شکل باستان زبان ترکی یعنی ” زبان التصاقی ” می نامیم.
هند و اروپایی قلمداد شدن سکایان از سوی برخی ، بر هیچ مدرک و سندی استوار نبوده و مبنای آن تنها حدس ها و گمانه های شخصی است. از میان کسانی که بر اساس حدس و گمان اشگوزها ( سکا ) را هند و اروپایی خوانده اند میتوان به حسن پیرنیا ( مشیرالدوله ) اشاره نمود.
وی آریایی ها را پس از جدا شدنشان از آریاییان اروپایی به سه شعبه تقسیم می کند: شعبه هندی ، شعبه ایرانی و شعبه سکایی.
پیرنیا در مورد سکایان می نویسد:
« راجع به سکاها آسیای وسطی نیز با اسنادی که در سنوات اخیر بدست آمد بعضی محققین به این عقیده اند که اینها از ایرانی های شمالی بوده اند ، چه زبان آنها از زبان های ایران شمالی است». پیرنیا ، حسن ، ایران باستان
وی چند سطر پس از ذکر این مطلب چنین می گوید: « راجع به شعبه مکانی سکایی اطلاعات خیلی کم است ، زیرا آثار ادبی از آنها بدست نیامده است.» پیرنیا ، حسن ، ایران باستان
همانند سایر اقوام برخاسته از آسیای میانه در آن عهد ، اسکیت ها نیز نیروهای طبیعت را ستایش میکردند یعنی شمنیست بوده اند. این خصوصیت ، مخصوص همه اقوام التصاقی زبان در مراحل بدوی زندگیشان بوده و یکی از عوامل مهم در روشنگری منشاء قومی آنان است. هیچکدام از اقوامی که کوچرو بوده اند من جمله سکایان معبد و عبادتگاهی برای آیین و معتقدات شمنیستی خویش برنیاورده اند چرا که این امر در تضاد با شیوه زندگی کوچرویی آنان بود.
همه اقوام برخاسته از آسیای میانه چون سکایان اساسا به این دلیل که کوچرو بودند ، نمی توانسته اند به برآوردن عبادتگاهی ثابت بیاندیشند.
نقل سخنان آقای عبدالکریم علیزاده در این خصوص ، که به طرزی زیبا و منطقی به توضیح شیوه زندگی و تصورات دینی اقوام کوچ نشین پرداخته مفید فایده خواهد بود:
« بدیهی است ، کسانی که همه عمر در کوچ به سر می برند ، و پیش از سکنی در خانه بر زین اسب می نشینند ، زندگیشان همواره در حرکت و شتاب و هجرت می گذرد. به جای کشاورزی به تربیت احشام و گله داری می پردازند. خانه شان را به صورت چادر از یک سوی جهان به سوی دیگر آن با خود می برند بدیهی است فرهنگ خود را دارند که با فرهنگ دهقانان قابل قیاس نیست. باورهایشان ساده و طبیعت گراست. به جای شهر در یوردها و اردوها زندگی می کنند. بیش از کتاب به شعر شفاهی می پردازند.
شاعرانشان نیز همراه آنان سوار بر اسب و تیردان و کمان در پشت و قوپوز در کنار ماجراهای سفرهای دراز و رویدادهای مهم قوم خود را با آواز خود در حافظه نقش میزنند ، عاری از تکلفند و به هنگام چاره جویی به جای ترفند اغلب مشت خود را بکار می گیرند. در دشمنی شمشیر را به زهر ترجیح می دهند. کم تر حیله گرند و بشیتر خشن اند. اگر از زمین آثار فرهنگی کوچ نشینان به فراوانی شهر نشینان بیرون نمی آید ، به علت همین تفاوت در جهان بینی و شرایط زندگی است. لیکن علت این امر را فقدان مطلق فرهنگ غنی نمی توان انگاشت». رئیس نیا ، رحیم ، پیشین ، ج 2 ، ص 843
اعتماد السلطنه در تالیف خویش بنام ” تطبیق لغات جغرافیایی ” به هنگام توضیح کلمه ” سکا ” درباره اصل و نژاد سکایان به صراحت چنین می نویسد: « سکا یا سکاس اسم یکی از شعب طوایف تورانی است.
مسکن آنها از طرف غرب ، ترکستان و از طرف جنوب شرقی و مشرق ، کوه ایمائوس ( کوه هایی که چین را از کاشغر و فن جدا می سازد ) و از طرف شمال تاتارستان و آنها همان قوم سگزی می باشند که در سیستان منزل گرفته و بدین واسطه سیستان را سگستان گفته و سگستان را اعراب ، معرب نموده سجستان کرده اند و سگزی یا ساس بعد به اسم ماساژت موسوم شده و ” سک سری ” که فردوسی و غیره به تورانیها نسبت داده به واسطه این است که نژاد آنها به طایفه ساس می پیوسته.
از پیش از عهد کیان ( سلسله افسانه ای قوم فارس که احتمالا همان هخامنشیانند ) هر وقت طایفه پارت به پیشدادیان ( نخستین سلسله افسانه ای قوم فارس ) یاغی می شده ساس ها را به کمک خود می طلبیده اند. بعد هم که پارت ها سلطنت اشکانی را تشکیل دادند باز در هنگام لزوم از طایفه ساس استعانت می نمودند.
دیواری که یک سمت آن به قارا دنکیز ( قارا دنیز = دریای سیاه ) و سمت دیگر به باب الابواب ( دربند کنونی ) متصل شده و باز از سمت مشرق دریای خزر شروع شده و تا ساحل جیحون امتداد یافته برای منع تطاول و چپاول ساسها بوده که آنها را ” گت ” و ” ماساگت ” می گفتند و گت و ماساگت همان یاجوج و ماجوج است که در تورات ” گوگ ” و ” ماگوگ ” نگاشته شده ». تطبیق لغات جغرافیایی ، اعتماد السلطنه ، ص 56
اظهارات اعتماد السلطنه بوضوح مؤید آن است که سکایان ، اقوامی تورانی و خاستگاهشان نیز آسیای میانه بوده است. بعلاوه ، گرچه شاخه و یا شاخه هایی از طایفه یا اتحادیه طوایف سکایی از طریق شمال دریای خزر و گذرگاه دربند به آذربایجان شمالی و جنوبی و آناتولی در آمده و شاخه هایی از آنان از سمت مرو و بلخ به جنوب سرازیر شده در غرب افغانستان و شرق ایران در سیستان کنونی مسکن گزیدند ، لیکن بخشی از آنان همچنان در موطن اصلی خود یعنی آسیای میانه باقی ماندند.
بار دیگر متذکر می شویم که این اقوام مهاجر برخاسته از آسیای میانه اتحادیه هایی از قبایل و طوایف و ایلات مختلف تورانی بوده اند که هر کدام از این قبایل و طوایف علاوه بر نام خاص خود ، نامی عام داشته اند که به کل اتحادیه قومی و قبیله ای اطلاق می شده ، بعنوان مثال در عین اینکه اشگوزها دارای نام عام قومی ” اشگوز ” بودند ، طوایف و ایلات مختلف آنها نام هایی چون ” سکا ” ماساژئت ” و غیره داشته اند.
نوشته های اعتماد السلطنه نیز که فوقا نقل شد ، مؤید صحت نظریه اخیر است.
ملاحظه می شود که اتحادیه سکایی نیز از طوایف و قبایلی با نامهای مختلف تشکیل یافته بود ، چنانکه بر اساس نوشته اعتمادالسلطنه سکایان بنام هایی چون ” ساس ” ، ” سقسئری ” ، ” ماساژئت ” ، ” قوت ” ، ” قئت ” ، ” ماساقئت ” ، ” اسکیت ” ، ” اسکیف ” و غیره خوانده شده اند.
یکی از مهمترین منابع مورد استناد تاریخ نگاران ایرانی ای که سکایان را قومی هند و اروپایی می دانند کتاب ” مقدمه ای بر فقه اللغه ایرانی ” تالیف ” ارانسکی ” است که توسط کریم کشاورز از روسی به فارسی ترجمه و در سال 1358 در تهران بچاپ رسیده است.
نادر بیات که در تالیف خود شالوده اصلی نظریات ارانسکی را ارائه نموده آسیای میانه را قدیمی ترین موطن اقوام هند و اروپایی قلمداد کرده و چنین می نویسد : « قدیمی ترین سرزمینی که مقر مردم ایرانی زبان بوده و علم از آن خبر دارد آسیای میانه و نواحی مجاور آن می باشد.
آسیای میانه سرزمینی پهناور است که بخش اعظم آن در پیرامون مسیر دو رود بزرگ آمو دریا ( Oxus یونانیان و جیحون تازیان ) و سیر دریا ( یاکسارت یونانیان و سیحون تازیان ) قرار دارد ». ارانسکی ، مقدمه ای فر فقه اللغه ایرانی ، ص 61 بیات ، نادر ، تورانیان ، ص 39
بنظر ما کاربرد مکرر اصطلاح ” زبان ایرانی ” از سوی نادر بیات بلحاظ علمی صحیح نیست ، چرا که واژه ایران واجد یک مفهوم جغرافیایی است که قلمرو آن از بامداد تاریخ همواره موطن اقوام و طوایفی با السنه گوناگون بوده و هست. ارانسکی و سایر تاریخ نگارانی که بر هند و اروپایی بودن اقوامی که در منابع ایرانی ” سکا ” ، در منابع یونانی ” اسکیت ” ، در منابع عبری و آشوری و بابلی ایشگوز و در تواریخ هرودوت تیزخودان ( اورتوکور یبانت ) نامیده شده اند چنین اصرار می نماید که قادر به ارائه هیچ دلیل و مدرکی در اثبات ادعای خویش نیستند و نوشته هایشان آکنده از تناقض است.
مثلا نادر بیات چهار سطر پس از نقل این جمله از ارانسکی که « آثار اصلی از زبان اسکیتی در دست نیست» چنین می نویسد: « اسکیتها نیز مانند قبایل ایرانی زبان آسیای میانه و مادیها و پارسیان ، خویشتن را از قبایل آریائی دانسته به لهجه های مختلف مشتق از زبان اصلی ایران سخن می گفتند» لیکن در سالهای اخیر حادثه ای رخ داد که همه رشته های این مورخان را پنبه کرد.
حکایت از این قرار بود که در دوران دیکتاتوری استالین ، بئریا و سردمداران گرجی آن روز با سوء استفاده از قدرت استالین خلق ” مسکت ” را که از دیرباز در گرجستان میزیسته اند از سرزمین مادری خویش به ازبکستان تبعید نموده بودند. در سال 1368 شمسی ، در دوران گورباچف ، مسکت ها از ازبکستان اخراج گردیدند و دولت آذربایجان این مسکت های ترک زبان را که بیست هزار نفر بودند در خاک خود اسکان داد.
اینان چنانکه از نامشان نیز پیداست دسته کوچکی از بازماندگان ” ماساگت ” ها ، ساورومات ها ، سکاها ، اسکیت ها و آلانها هستند که در اراضی گرجستان مستقر گشته و در طول اعصار زبان و نام خود را حفظ نموده اند. بنابراین چنانکه گذشت سکایان ، ماساژئت ها و آلانها التصاقی زبان بوده اند. از اینرو التصاقی زبان بودن اهالی آذربایجان بسیار پیش از اسکان طوایف خزر و دیگر قبایل ترک در آذربایجان شمالی و جنوبی توسط انوشیروان یک واقعیت مسلم تاریخی است.
البته خزرها و سایر اقوام ترک زبانی که در زمان انوشیروان در آذربایجان مسکون شده اند نیز تا اندازه ای در روند نزدیکی زبان التصاقی اهالی این سامان به ترکی سره آسیای میانه و تشکل زبان ملی ترکی آذری تاثیر گذارده اند. برخی از اقوام التصاقی زبانی که در هزاره اول و دوم قبل از میلاد از آسیای میانه به آذربایجان درآمده اند ، ترک می شده اند.
مثلا به نوشته یامپولسکی ، منابع آشوری طوایف مسکون در حوزه دریاچه ارومیه در قرن 14ق.م را ” توروک ” نامیده اند.
وی همچنین متذکر میشود که ” پومپونیوس ” مورخ و جغرافی دان نیمه نخست سده اول میلادی نوشته است که ترکان در اوایل سده نخست میلادی و حتی پیش از آن در چراگاه های شروان و دشت میل زندگی می کرده اند. همچنین در سنگ نگاشته ای اورارتویی از ایالتی در آذربایجان سخن رفته که قومی به نام ” توریخی ” در اوایل هزاره نخست قبل از میلاد در آنجا میزیسته اند.
نیز در منابع یونانی از سکونت ” ایرکی ” ها در سده پنجم قبل از میلاد در آذربایجان سخن به میان آمده است. به نظر محققان ، توروک ها ، توریخی ها و ایرکی ها اقوام التصاقی زبانی هستند که در ادوار مختلف از آسیای میانه آمده اند و این اسامی بعدها تا اندازه ای در پدید آمدن اصطلاح ” ترک ” نقش داشته اند. رئیس نیا ، رحیم ، پیشین ، صص 877 – 876
گوکاسیان مورخ ارمنی بر این است که پیش از هرودوت که در قرن 5 ق.م میزیسته در آذربایجان طوایف ترک زبان سابیر ، آوار و باشقیر می زیسته اند.
وی توضیح می دهد که ” سوبار ” های غیر سامی همسایگان هوریان بوده اند. هوریان قومی بودند که در هزاره سوم و دوم پیش از میلاد در مغرب ارومیه میزیسته اند. بنابراین بنظر گوکاسیان سابیرها – سابارها در 1500 – 2000 سال پیش از میلاد همزمان با گوتیان و لولوبیان ، در قلمرو آذربایجان می زیسته اند.
نام این طایفه در کتیبه های سومری ، سوبیر ذکر شده و کلمه ” سیبری ” با نام همین قوم ترک زبان مربوط است. هرودوت از قبایل ساسپر که در منطقه کوهستانی ساحل ارس در همسایگی مادها می زیستند نام برده است. به نظر گوکاسیان این ساسپرها ، همان سوبار = سوبیر = سابیرهای ترک زبان بعدی بوده اند که بر اساس نوشته هرودوت اتحادیه ای پدید آورده و در دشت های میان کر – ارس واقع در شمالغرب آذربایجان شمالی کنونی می زیسته اند.
مورخان ارمنی و بیزانسی سده های بعدی ساویرها را نیرومندترین خلق ترک قفقاز خوانده اند. تردیدی وجود ندارد که نام ” بیله سوار ” در ارتباط با نام آنان پدید آمده است. هرودوت غیر از ساسپرها از آبارها و سرتراشیده ها نیز در همسایگی آنان نام میبرد. بنظر تاریخ نگاران « آبارها » طوایف ترک زبان برخاسته از حوالی آلتای بوده اند که در دوران بعدی « آوار » نامیده شده اند. مورخان سرتراشیده ها را اجداد باشقرهای کنونی می شمارند.
رئیس نیا ، پیشین ، ج 2 ، صص 879 – 878
محمود ، اسماعیل ، آذربایجان تاریخی ، باکی 1992
نظامی گنجوی ، شاعر بزرگ آذربایجان ، به زبان یونانی آشنایی داشته و در تالیف ” اسکندرنامه ” از منابع یونانی نیز بهره جسته است. از اینرو نیز ، اثر مذکور باید در عین حال بعنوان یک سند تاریخی مورد ارزیابی قرار گیرد . وی که در مطالعه منابع یونانی همه جا به رودررویی و پیکار اسکندر با ترکان برمیخورد در جایی از اثر خویش چنین می گوید:
ز کوه خزر تا به دریای چین همه ترک بر ترک بینم زمین
از اینجا می توان چنین نتیجه گیری نمود که پس از فتح ایران توسط اسکندر ، در همه جا و یا در غالب مناطقی که وی از آنجا عبور می کرده ، ترکان میزیسته اند که با او رودررو شده و به پیکار برخواسته اند . یعنی اسکندر در ایران و آسیای میانه با ترکان روبرو شده است ، بنابراین در چهار قرن قبل از میلاد آسیای میانه همچنانکه پیش از آن بوده نه موطن و مسکن اقوام هند و اروپایی ، بلکه موطن ترکان بوده است.
نظریه دوم
نظریه دومی که میان تاریخ نگاران در خصوص سکایان وجود دارد ، نظریه ای است که آنان را از اقوام التصاقی زبان و ترک تبار می داند. برای کنکاش در این نظریه پیش از هر چیز ضروری است که منشاء و معنی کلمه « اسکیت » یا « اشگوز » روشن گردد.
نام این قوم در منابع آشوری « آشگوزا » ، در منابع بابلی « اشگوزا » در منابع عبری « آشگوز » نوشته شده است. در منابع آشوری نام سرزمین آنان در دوران حاکمیت 28 ساله اشگوزها « کشور اشگوز » ثبت شده است. این واژه بدلیل عدم وجود صدای «ش» در زبان یونانی و از آنجا که صدای آخر آن یعنی «ز» با تلفظ قدیم «ذ» یعنی بصورت «دز=تز» (ت) شنیده می شده به شکل « اسکیتا = اسکیت» و بعضا نیز « اشکید = اشکیت » نوشته شده است.
بنابراین کلمات « اشگوز » و « اسکیت » اشکال مختلف تلفظ یک کلمه واحد در زبان های گوناگون ، براساس ساختمان صوتی این زبان ها می باشند. این اقوام در زبان روسی و برخی السنه اروپایی «اسکیف» خوانده شده اند.
این کلمه در طول تاریخ بصورت های «شکیدا = شکودا » و حتی « شکینز» و اغلب بصورت «ساک = ساکا = سکا» ثبت شده است. اکنون باید دید که منشاء و معنی کلمه اشگوز – اشغوز – اسکیت چیست. در داستان های کتاب « دده قورقود » که از مهمترین داستان ها و منابع تاریخی خلق آذربایجان و جهان ترک است نام طایفه « ایش غوز = ایچ اوغوز » قید شده است.
در داستان های دده قورقود ضمن اشاره به شعبه های اوغوزان نشان داده می شود که این طایفه از دیرباز به دو شعبه اصلی منقسم می شده است:
1- ایش غوز = ( ایچ اوغوز ) – ایچ به معنای داخل و درون است – لازم به توضیح است که امروز نیز آذربایجانیان در زبان محاوره بعضا صدای «چ» را به «ش» تبدیل می کنند. مثل اوچ = اوش ، قاچ = قاش.
2- تاش اوغوز ( دیش اوغوز ) = ائشیک اوغوز = اوغوز خارجی. ( تاش = دیش به معنی بیرون و خارج است) به نوشته اولجاس سلیمان ( محقق شهیر قزاقستانی ) اکنون نیز در زبان ترکی قزاقی باشقیردها را « ایسته گی » ( ایچ نسیل – نسل داخلی ) و ترکان سیبری را « اوسته گی » می خوانند. اولجاس ، سلیمان ، آزی یا ، استانبول 1992 ، ص 255
از دیرباز « اوغوز » ها را با اسقاط فونم «او – O» ، – « غوز » نیز خوانده اند. کلمه « اوغوز » در آثار و منابع قدیم عربی و فارسی ، منطبق با اورتوگرافی زبان عربی غالبا بصورت ” غز ” قید شده است.
چنانکه پیشتر دیدیم ، منابع آشوری نیز این واژه را به صورت ” غوز – گوز ” قید کرده اند. ( همان گونه که در کلمه ” اشگوز ” ملاحظه می شود. ) همچنانکه در جای خود اشاره نمودیم ، ساختمان صوتی واژگان ترکی به دلیل التصاقی بودن این زبان ، بسیار دیر متحول میشود. از این رو نیز واژه اوغوز – غوز – غز در طول سه هزار سال اخیر بسی اندک تغییر یافته نام طایفه اوغوز در آثار و کتیبه های اورخون – ینی سی نیز ذکر شده است.
بدینسان اتنونیم ایشگوز – ایشغوز روشن می شود. این نام از دو کلمه ترکی ” ایچ ” و ” اوغوز ” ترکیب یافته و به هیچ وجه ارتباطی با زبان های هند و اروپایی ندارد و در زبان ترکی آذری به معنی ” اوغوز داخلی ” می باشد.
نام ” اشپاکا – اسپاکا ” شاه یا پیشوای ایشگوزی نیز که در 673 ق.م کشته شده ، مرکب از دو واژه ترکی است. در زبانهای ترکی اوغوز ، کارلوق و قپچاق به سگ ” کوپک ” گفته میشود لیکن سگ شکاری را:
1- ایس باک ( ایزباک ، بدنبال رد و بو برو – تعقیب کننده رد و بو )
2- ایس باس ( ایزباس ) بدنبال رد و بو برو – تعقیب کننده رد ) می خوانند.
این ترکیب بمعنای سگ شکاری بکار رفته و به مرور زمان این دو واژه در هم ادغام گشته اند ، در زبان روسی حروف نخست صدادار این کلمه افتاده و بصورت ” ساباک ” در آمده است. وی در ” اوستا ” حرف صامت آخر کلمه نیز اسقاط شده و به شکل ” سپاآ – Spaa ” تغییر یافته است. اولجاس ، سلیمان ، آزی یا ، استانبول 1992 ، ص 253 – 254 کلمه ” اسپاک ” در میان ترکان باشقیرد ، قاراچای و قاراقالپاق ، به عنوان اسم خاص بکار می رفت.
ا.م.دیاکونوف نیز در صفحه 533 ” تاریخ ماد ” می نویسد: « برای کلمه ” ساباکا – Sobaka ” ی روسی ( بمعنی سنگ ) در السنه اسلاوی توجیه روشنی نمی توان یافت». ا، م ، دیاکونوف، تاریخ ماد ، ص533
دلیل این امر آن است که کلمه ” ساباکا ” از زبان های اسلاوی اخذ نشده بلکه از زبان های ترکی به زبان روسی راه یافته است. در زبانهای اسلاوی کلمه Kuti به معنای سگ مشهور است بنابراین چنانکه گذشت اتیمولوژی نام های اشگوز = اشغوز و ایسپاکا ( فرمانروای اشگوزی ) مؤید آن است که این قوم چنانکه هرودوت نیز می گوید از آسیای میانه برخاسته و از اقوام ترک زبان بوده است.
این نکته را نیز متذکر می شویم که کیمریان نیز تقریبا مقارن با سکایان به این منطقه من جمله آذربایجان در آمده اند و تاریخ نگاران آریائیست آنان را نیز بالکل آریایی نژاد قلمداد می نمایند. لیکن واقعیت این است که کیمریان اتحادیه ای از قبایل مختلف بوده اند که در این اتحادیه هم قبایل هند و اروپایی زبان و هم قبایل التصاقی زبان وجود داشته اند.
چنانکه به نوشته اشگوز شناسان شهیری چون وامبری ، گئزا ، قوون ، آ.ناد و برخی دیگر ، بخشی از کیمریان و اشگوزها ترک بوده اند. محمود ، اسماعیل ، آذربایجان تاریخی ، باکی 1992 ، ص 17 نام سه تن از فرمانروایان سکایانی که در سده هفتم قبل از میلاد به اراضی آذربایجان در آمده اند دانسته است ، نخستین آنان ” اسپاک ” نام داشت که در مورد معنی آن توضیح داده شد.
پسر وی ” پارتاتوا ” بود که محققان تاکنون نتوانسته اند ریشه و معنایی برای این نام بیایند. به نظر ما جزء نخست این نام ( پارت = پارتا ) بی شک با نام قوم ” پارت – پارن “که بعدها دولت اشکانی را بوجود آورد ، مربوط است. سومین فرمانروای آنان ” مادی ” بود. این کلمه با نام « مته = متی » خاقان هون در سده سوم قبل از میلاد همانندی دارد یعنی واژه مزبور بعنوان اسم خاص در میان اقوام ترک بکار می رفته و احتمالا به معنی ” محکم و استوار ” بوده است.
با این وصف منشاء نژادی که در قرن هفتم قبل از میلاد با نامهایی چون ” ساک – ساکا ، اسکیت ” و غیره شناخته شده روشن می گردد. لیکن برخی تاریخ نگاران آریائیست اسکیت ها را آریایی نژاد قلمداد نموده و این موضوع را امری چنان قطعی جلوه داده و در خصوص آن به قدری قلم فرسایی کرده اند که برخی محققان ترک و آذربایجانی نیز تحت تاثیر آنان اسکیت ها را هند و اروپایی دانسته اند و در نتیجه ، میان پژوهشگران معاصر ، در بررسی حوادث پس از قرن هشتم قبل از میلاد ، نوعی « آریا محوری » بر تاریخ اقوام خاور نزدیک سایه افکنده و تاریخ اقوام غیر آریایی و در درجه اول ترکان را در هاله ای از ابهام فرو برده است.
روشن شدن منشاء نژادی سکایان نقطه عطفی در تاریخ اقوام منطقه به خصوص تاریخ ترکان ایران است. بنابراین کلمه ” اشگوز ” حائز اهمیت بسیاری است و به تعبیر آلتای محمدوف: « این واژه ، چنان اعجاب آمیز است که تنها به وسیله آن می توان بر دوره ای از تاریخ یک ملت پرتو افکند». آلتای ، محمداوف ، اوغوز سلطنتی ، باکی 1992 ، ص178
در مورد منشاء قومی سکایان ذکر این نکته نیز ضروری است که محتملا در میان آنان قبایل و طوایف هند و اروپایی زبان نیز وجود داشته اند.
ساکاها با استقرار در آذربایجان در سده هفتم ق.م ، موجب نزدیکی هر چه بیشتر زبان التصاقی اهالی محلی به زبان التصاقی آسیای میانه شده و بدینسان در پروسه چند هزار ساله تکوین زبان ملی و ادبی مردم آذربایجان مرحله ای ویژه به وجود آورده اند. بدین ترتیب در جریان آفرینش زبان ادبی آذری ، هم طوایف التصاقی زبان اشگوز و هم التصاقی زبان دیگری نقش داشتند که پیش از اشگوزها و پس از آنان در قلمرو آذربایجان سکنی گزیده اند.
از این روست که دمیرچی زاده دانشمند شهیر زبان شناس به حق چنین می نویسد: « منابع اصلی زبانهای منسوب به گروه غربی خانواده زبانهای ترکی ، من جمله زبان آذربایجان زبان قبایل و طوایفی است که در دوران پیش از میلاد و هزاره نخست میلادی در شرق ، شمال ، غرب و جنوب دریای خزر و به طور کلی قفقاز سکنی گزیده و به نام های ساک = اسکیف ، گاس = گاسپی = گاسیت = خزر ، سابیر = سووار ، هون = قون ، تورک = تؤره ک ، غوز = اوغوز ، قیپچاق = قیفچاق شناخته شده اند» دمیرچی زاده ، آذربایجان ادبی دیلی نین تاریخی ، باکی ، 1979 ، ص 48
دمیرچی زاده ضمن تاکید بر این نظر خود می نویسد: « در نتیجه پژوهش های اخیر در تاریخ آذربایجان روشن شده است که ، در دوران پیش از میلاد در اراضی آذربایجان قبایل مادی بوس ، پاراتاک ، استروخات ، آریزانت ، بودی ، ماغ و در بخش شمالی آذربایجان در اراضی آلبان یا آغوان بهمراه 26 قبیله مختلف السان ، قبایلی بنامهای گاس ، گاسیت ، خزر ، ساک ، اسکیف ، زیسته اند.
در سالهای نخست میلادی نیز در اراضی قبایلی بنام های هون ، سابیر = سووار ، اوغوز ، قیپچاق ، استقرار یافته ، زندگی کرده اند. که اینان همه ، چنانکه در عالم علم محقق گشته ، قبایلی ترک زبان بوده اند». دمیرچی زاده ، آذربایجان ادبی دیلی نین تاریخی ، باکی ، 1979 ، ص 49
بدینسان حتی اگر قبایل هند و اروپایی زبانی نیز در میان قبایل سکایی وجود داشته اند ، هم در اقلیت بوده و هم میان قبایل التصاقی زبان آذربایجان مستحیل شده اند. از این روست که حاجی یف دانشمند زبان شناس می نویسد:
« ترک زبانان ساکن آذربایجان قدیم ، با آمدن سکاها – که بخشی از آنها هم زبانشان بودند – تقویت شدند و بر حجم و وزن عمومی توده آن ها در این سامان افزوده شد» رئیس نیا ، پیشین ، ج 2 ، ص 872
پیشتر گفتیم که برخی تاریخ نگاران اروپا ، شوروی سابق و بخصوص مورخان ایرانی سعی دارند تا سکایان را قومی هند و اروپایی قلمداد نمایند. لیکن به رغم این کوشش ها برخی تاریخ نگاران اروپایی از همان آغاز با این نظریه مخالف بوده و سکایان را اجداد ترکان دانسته اند ، موضوع ترک بودن اشگوزها حتی در آثار برخی مورخان کلاسیک نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
بعنوان مثال « مئناندز » تاریخ نگار بیزانسی سده ششم میلادی می نویسد:
« در قدیم ترکان را « ساک ها » می خواندند.» محمود ، اسماعیل ، پیشین ، ص 17 بنظر برخی محققان من جمله دانشمندان اشگوز شناس ، اشگوزها (ایچ اوغوزها) و بطور کلی اوغوزها دارای ریشه ای بس کهن و ژرف در تاریخ ترکان هستند و هسته اساسی چندین اتحادیه قومی ترک را تشکیل داده اند. به عنوان مثال « آ.ن.برنشتام» در این خصوص می نویسد:
« محیط بلافصل تغذیه کننده منشاء نژادی ترک ، جمعیت هون ، و اسلاف بلافصل قوم اخیر نیز جمعیت اشگوز بوده است. خواه هون های آسیا ، خواه هون های اروپا از ریشه اشگوزی نشات گرفته اند.نظریه ای که هون ها را با ترکان مربوط می سازد ، راهگشای ترک نامیدن اشگوزها نیز می باشد.» محمود ، اسماعیل ، پیشین ، ص 17 ی ، و ، پیانکوف محقق اشگوز شناس می نویسد: « آنجا که نام « مازگیت ها » که از ایشگوزها هستند برده می شود ( ماساگت ها ) ترک ها مد نظر هستند». محمود ، اسماعیل ، پیشین ، ص 17
بیشتر مؤلفان ، تمامی قبایل اشگوزی را ترک می دانند. بعنوان مثال در نوشته ای از مؤلفی بنام « سیموکاتتا » چنین می خوانیم: « من اکنون درباره اشگوزهایی که در قفقاز و شمال زندگی می کنند صحبت خواهم کرد… این ترکان … » محمود ، اسماعیل ، پیشین ، ص 17
دانشمندی بنام ر ، ق ، لاتام تیز می نویسد: « اسکیف های کومان ( روسها پچنق ها را کومان می نامند ) ، ماساژئت ها ، ساک ها ، پئچئنق ها ، خزرها و هون ها به لحاظ منشاء خویش ترک هستند و این موضوع نیازی به اثبات ندارد.» محمود ، اسماعیل ، پیشین ، ص 17 ف ، ق ،
میشچنکو که تاریخ هرودوت را به زبان روسی منتشر نموده است در مورد کلمه « اسکیف ها » که در این اثر بکار رفته می نویسد: « جلوه خارجی اسکیف هایی که هیپوکرات تصویر نموده ، با تمام جزئیات خود با تیپ ترکان منطبق است» همین دانشمند جمله کوتاهی از « سئیس » که تاریخ هرودوت را به زبان انگلیسی منتشر ساخته آورده است. جمله سئیس چنین است: « اسکیف های هرودوت اقوام ترک تبار – تاتار می باشند.» محمود ، اسماعیل ، پیشین ، ص 17
دولت اشگوز
چنانکه از تاریخ برمی آید اشگوزها ( اسکیت – سکا ) در سده های 13 – 10 ق.م در مرزهای چین در ترکیب اتحادیه ای که ” سیوننو ” نامیده شده میزیستند. و در سده نهم ق.م همراه هونهایی بوده اند که پایتخت دولت ” چین چژوو ” را مسخر ساختند.
اسکیت ها بعدها در اراضی قزاقستان سکنی گزیدند و از سوی ” ایسه دونها ” و اقوام اخیر نیز از جانب ” آریماسپ ها ” تحت فشار قرار گرفتند.
به نوشته هرودوت اسکیت های کوچرو تحت فشار ” ماساژئت ها ” از رودخانه ایدیل ( ولگا ) گذشته و وارد قلمرو کیمریان شدند. کیمریان نیز که پیشاپیش از موضوع خبردار شده بودند از قلمرو خود در شمال دریای سیاه از طریق سواحل آزوف به ” داریال ” ( داریول ) و از آنجا به قلمرو اورارتو و سرانجام به آسیای صغیر در آمدند.
اشگوزها نیز 40 الی 30 سال پس از اشغال اراضی کیمریان در شمال دریای سیاه از آنجا حرکت نموده و از طریق گذرگاه دربند وارد اراضی آذربایجان شمالی شدند. البته به گواهی مدارک تاریخی اشگوزها از سده های 9 – 10 پیش از میلاد با آذربایجان آشنایی داشته و طوایف و قبایلی از آنان در آذربایجان شمالی و جنوبی ساکن بوده اند. به هر روی اشگوزها در نواحی دربند و شیروان با مقاومت ساکنان محلی روبرو گشته ، بر آنان چیره شده و وارد اراضی آران و مغان شدند.
این ایام که اشگوزها به آذربایجان درآمده بودند مصادف با دوره ای بود که ارگیشتی دوم علیه قفقاز لشگرکشی نموده بود. پس از او ، روسای دوم ( 685 – 645 ق.م ) سیاست اورارتوئیان را در قفقاز دنبال میکرد. در همین ایام یعنی 670 ق.م ” دولت اشگوز ” سر برمی آورد که برای اورارتوئیان به همان اندازه آشور خطرناک بود.
در همین زمان میان اشگوزها و ” روسای دوم ” شاه اورارتو در حوالی گنجه کنونی نبردی روی داد که در نتیجه روسای دوم مغلوب شده و به ناچار با نوشتن نامه ای به پادشاه آشور او را سرور خویش خواند. چنانکه اشاره نمودیم بسیار پیش از این زمان در سده های 9-10 قبل از میلاد شعبه هایی از قبایل اشگوزی به خاک آذربایجان درآمده بودند.
گورهای فرمانروایان اشگوزی کشف شده در تپه حسنلو که مربوط به هزار سال پیش از میلاد است مؤید این حقیقت است. اشگوزها پس از راندن اورارتوئیان از آذربایجان شمالی ، متوجه جنوب شدند.
اتحاد اشگوز ، ماننا و ماد
اشگوزها ، اورارتوئیان را که در تلاش برای رسیدن به دریای خزر بودند پس نشانده و آنان را مجبور ساختند که تا گویجه گول ، حتی تا دشت های آرارات عقب نشینی نمایند.
سپس اسپاکا حاکمیت اشگوز را در ناحیه ای که از کوه های قفقاز تا شمال دریاچه ارومیه ممتد بود یعنی در اراضی آذربایجان شمالی و جنوبی برقرار نمود. در اوایل سده 7 ق.م لشگرکشی پادشاهان آشوری به قلمرو ماننا و ماد شدت بیشتری بخود میگیرد و آنان در پی استیلا بر سراسر خاک ماد و رسیدن به دریای خزر برمی آیند.
در این دوران غالب شاهک نشین های کوچک ماننا و ماد بالاجبار خراجگزار آشور بودند و به همین دلیل میان آنان احساسات ضد آشوری موج می زد و همین نارضایتی ها سرانجام سبب پیدایش دولت ماد شد. اشگوزها اندک زمانی پس از درآمدنشان به آذربایجان به ماهیت امپراتوری آشور پی بردند.
” اسپاکا ” فرمانروای آنان ، خطر آشور را احساس نموده بود. احساسات و آلام و آرزوهای مشترک ملی و اجتماعی سه خلق ماد ، ماننا و اشگوزها را به سمت اتحاد علیه دشمن مشترک سوق داد. این اتحاد پیشتر تا اندازه ای در میان اقوام ماننا و ماد که ستم و تعدی آشور را تجربه کرده بودند ، بوجود آمده بود.
قیام مشترک آنان علیه آشور در سالهای 678 – 675 ق.م بوقوع پیوست. این قیام نخست با طرد ماموران آشوری و امرای تابع آنان آغاز شد.
در جریان قیام به کرات و در فواصل زمانی اندک به دوائر دولتی و مراکز نظامی آشوری حمله هایی برنامه ریزی شده انجام میگرفت.
برخی از این حمله ها توسط اشگوزها انجام می یافت ( که این زمان فرمانروایشان اسپاکا بود ) از آغاز قیام ، عصیانگران دژهای نظامی آشوریان را در خاک ماد تصرف نموده و در حال پیشروی به سوی سرحدات آشور بودند. لیکن با کشته شدن اسپاکا ( سال 673 ق.م ) در نبرد ، و جانشینی ” پارتاتوا ” ی جوان بجای وی و ازدواجش با دختر اسرحدون وضع قیام بطور اعم ، و وضعیت سیاسی دو رقیب بطور اخص دچار تحول گشت.
اشگوزها از متفقان خود جدا شده و به آشوریان پیوستند. سال 674 ق.م یعنی سال در آمدن اشگوزها به آذربایجان را میتوان سرآغاز حاکمیت اشگوزها در آذربایجان به شمار آورد. اینکه آنان در اندک زمانی موفق به ایجاد دولت شدند ، امری بالنسبه عادی بود. چرا که از دیرباز ساختار ابتدایی و عادات و رسوم اقوام ترک ، ایشان را در ایجاد سریع دولت یاری نموده است.
تاسیس دولت در زمانی کوتاه از سوی سلجوقیان ، آغ قویونلوها و قراقویونلوها ، نمونه هایی تاریخی در تایید این حقیقت می باشند.
ساختار ایلی ترکان در آن عهد در واقع نوعی ساختار حکومتی و دولتی بود. چنانکه می دانیم از میان سه پیشوای مادی ، پس از قیام فقط نام خشتریتی باز ماند که وی نیز برای مدتی مدید سرگرم امور داخلی شد و با آشوریان در نیاویخت ، در این مدت آرامش نسبی در ماد حکمفرما شد خشتریتی امارات و پادشاهی های کوچک ماد را متحد ساخت.
حتی به نوشته هرودوت وی طوایف فارسی را که در ایالت فارس کنونی میزیستند منقاد خویش نمود و بدینسان بلاواسطه با ایلام همسایه شد. در سال های 660 – 659 ق.م دولت آشور دیگر بار بطور موقت خودی نشان داد. ( به ماننا لشگرکشی نمود و آنجا را خراج گزار خویش ساخت. ) لیکن مدتی پس از آن در نتیجه عصیانهای داخلی به ضعف گرایید.
خشتریتی با استفاده از ضعف آشوریان علیه اشگوزها که متحد آشور بودند وارد جنگ شده و در این نبرد که در سالهای 653 – 652 ق.م ( در شمال رود ارس ) بوقوع پیوست کشته شد.
پس از این جنگ ” مادیا ” به تدبیر آشور ، به آسیای صغیر لشگرکشی کرده و به دولت لیدی در نبرد با کیمریان یاری نمود. رهبر کیمریانی که به لیدی حمله کردند ” توگدامیس ” ( توختامیش ) نام داشت. وی در نبرد با ” مادیا ” پادشاه اشگوزی کشته شد و بدینسان مناسبات اشگوزها و کیمریان فرجام یافت.
بنابراین دولت اشگوز تحت رهبری ” مادیا ” در سالهای 650 – 640 ق.م بطور جدی با آشوریان همکاری داشته و از آنان پشتیبانی میکرد ، در مقابل کیمریان نیز تحت رهبری توگدامیس ، اورارتوئیان را یاری می نمودند.
حمایت اشگوزها از آشور را بخصوص آنجا می توان دید که وقتی در سالهای 654 – 652 ق.م آشوریان شدیدا درگیر جنگ بابل بودند ، ” مادیا ” عنان اقتدار را در ماد بدست میگیرد تا مادی ها نتوانند از این فرصت بدست آمده استفاده نمایند.
البته کشته شدن خشتریتی در نبرد با اشگوزها در سال 653 ق.م نیز یکی از علل مهم این حادثه بود. برخی تاریخ نگاران من جمله آلتای محمداوف برآنند که در جریان محاصره نینوا توسط مادی ها به سال های 654 – 653 ق.م ” مادیا ” به یاری آشوریان آمده و با غلبه بر مادی ها مدت 28 سال زمام حکومت ماد را بدست گرفته است. به عقیده ما این نظریه ناثواب می نماید ، زیرا اولا مادها در آن هنگام واجد چنان نیرویی نبودند ، ثانیا خود آشوریان و متحدان آنان یعنی اشگوزها قوی ترین نیروهای منطقه بودند.
در این دوره مادها نه علیه آشور و پایتخت آن نینوا ، بلکه علیه اشگوزها در آذربایجان شمالی لشگرکشی می نمایند و خشتریتی در این نبرد کشته می شود و پس از آن اشگوزها بمدت 28 سال حکومت را در ماد بدست میگیرند. ” مادیا ” ( فرمانروای اشگوزها ) به مطیع ساختن دولت ماد بسنده نکرد و شروع به لشگرکشی به قلمرو دولتها و اقوام مجاور نمود
ا . م . دیاکونوف که دولت اشگوز را به مثابه وسیله ای برای آشوریان جهت درهم کوبیدن نهضت های آزادیخواهانه می شمارد چنین نوشته است :
« … در عوض آنچه به اصطلاح پادشاهی اسکیت نامیده میشد ، پایگاهی بود برای حمله و دستبرد به کشورهای مجاور ، نخست به اورارتو و سپس به اراضی اختصاصی آشور و بخصوص به متصرفات آن در سوریه و فلسطین دستبرد زدند و اسکیت ها بنابه بعضی منابع تا حدود خاک یهود و فلسطین و مصر رسیدند. » ا . م . دیاکونوف ، پیشین ، ص 266
اشگوزها در این لشگرکشی به مصر رسیدند و فرعون مصر با دادن هدایای فراوان و پذیرفتن پرداخت خراج مانع غارت آنجا شد. این روایات همه ماخوذ از نوشته های هرودوت است. لیکن حوادث مذکور که با حاکمیت اسکیتها مرتبط می باشند با مطالب ” اوغوزنامه ” رشیدالدین فضل الله همخوانی دارند. در تورات نیز اشارات و اطلاعاتی در مورد لشکرکشی اشگوزها به فلسطین وجود دارد.
لشکرکشی های مزبور اشگوزها به رهبری ” مادیا ” صورت می گرفت و این نیز نشانه آنست که مادیا پیشوایی مقتدر بوده است. هرودوت در این خصوص می نویسد :
« … پادشاهی اشگوز در زمان مادی به اوج قدرت خود رسید … دامنه لشکرکشی های اشگوزها تا سوریه و فلسطین می رسید. پسامتیک پادشاه مصر با خواهش و هدایا به استقبال آنان رفت بدین سان اشگوزها را از حملات آینده برحذر داشت ». محمداوف ، آلتای ، پیشین ، صص 219 – 218
” دیودور ” مورخ قدیم نیز تصرف مصر از سوی اشگوزها را تایید نموده است. دولت اشگوز بدون تردید در آغاز یعنی در زمان پارتاتوا حتی در اوایل حکومت مادیا ، تحت نفوذ آشوریان بود ، لیکن همیشه چنین نبوده است. بخصوص در اواخر حکومت مادیا همه اقدامات و حرکات وی در راستای تثبیت و تحکیم دولت اشگوز بود. آنان بعدها حتی به ایالات آشوری نیز حملاتی انجام دادند. دولت اشگوز ، با دولت های آشور ، ماد ، ماننا ، اورارتو ، لیدی ، مصر ، بابل ، فلسطین و یهود ، دارای مناسبات سیاسی بود.
این دولت در دوران قوام خود در همه جنگ هایی که شرکت جسته چیره شده است. دولت اشگوز با تشکیل اردویی رسمی ، دسته های جداگانه تیرانداز و سوار ایجاد نموده و از این لحاظ الگویی برای ملتها و دولتهای این منطقه شد.
کوروش هخامنشی که بود؟
پیشتر اشاره نمودیم که
پارسها در اوایل هزاره نخست پیش از میلاد در ترکیب 10 قبیله به فلات ایران درآمده و در ناحیه استان فارس کنونی یعنی حد فاصل سواحل خلیج فارس و جنوب همدان مستقر گشتند.
بنوشته هرودوت پارسیان مرکب از ده طایفه کوچرو و یکجانشین بوده اند. دکتر ض.صدر به نقل از هرودوت در اینباره می نویسد:
« سلاطین هخامنشی نظیر مغول ها بنابه خصلت کوچنده ایلی خود بین پایتخت های ممالک تصرف شده ، ییلاق و قشلاق میکردند ( شوش ، همدان ، بابل و گاهی سارد ) پارسها برخلاف مادها به مرحله شهرنشینی نرسیده بودند و از ده ایل پارسی شش ایل ده نشین و چهار ایل کوچنده باقی مانده بودند.»
وارلیق ، سایی 1 – 88 ، بهار 1372 ، صص 104 – 105
مهم ترین این طوایف پارسی ” پاسارگاد ” ها بودند که ” هخامنش ” بزرگ خاندان آنان بوده است. اخلاف هخامنش امرا و حکام محلی پارس بودند که از بدو ورود به این ناحیه تابع دولت های مختلف و سرانجام تابع ماد شده بودند. پیشوای پارسیان در زمان آستیاک ، کمبوجیه دوم بود که همچون نیاکان خود هم رهبر سیاسی و هم رهبر دینی اقوام پارس بود. وی با دختر دوم آستیاک بنام ” ماندانا ” ازدواج کرده بود.
در خصوص این ازدواج مورخین قدیم افسانه های بسیار عجیب و غریبی بهم بافته اند. کوروش پسر ماندانا و کمبوجیه دوم ، یعنی نوه دختری آستیاک بود.
او درمیان پارسیان بزرگ شده بود. وی چندی در دربار آستیاک زیسته بود و بی شک از نزدیک با دسته بندی ها و کشمکش های درون دربار آشنا بود.
هرودوت ، گزنفون ، گتسیاس و دیگر مورخان یونان قدیم ، افسانه هایی درباره دوران کودکی کوروش ، اقامت او نزد پدرپزرگش در اکباتان و بازگشت او به پارس ساخته اند و یا افسانه های برساخته پارسیان را که هیچ یک ارزش تاریخی چندانی ندارد ، نقل کرده اند.
کوروش پس از بازگشت به سرزمین خویش ، بزرگان پارسی را گردآورده و شروع به توطئه چینی علیه آستیاک نمود. وی در عین حال بوسیله هارپاک و شاید دیگر درباریان و بزرگان مادی از اخبار و رویدادهای اکباتان و دربار مطلع می گشت.
هرودوت از نامه ای که در این زمان ” هارپاک ” مخفیانه به کوروش فرستاده خبر می دهد ، قسمت پایانی این نامه چنین است:
« اگر به من اعتماد کنی ، شاه تمام ممالکی خواهی بود ، که آستیاک بر آن حکمفرمایی می کند. پارسیها را بقیام وادار و بجنگ مادی ها بیاور.
اگر آستیاک مرا سردار قشون کند ، کار بدلخواه تو انجام خواهد یافت و هرگاه دیگری را از مادی ها باین کار بگمارد ، تفاوت نخواهد کرد چه نجبای ماد از همه زودتر از او بر خواهند گشت و با تو او را از تخت به زیر خواهند کشید.چون در اینجا تمام تهیه ها دیده شده اقدام کن ، زود ، هر چه زودتر ».
پیرنیا ، پیشین ، ج 1 ، ص 238
هارپاک بهمان اندازه که حیله گر و محتاط بود ، باهوش و حسابگر نیز بود. از منابع تاریخی چنین برمی آید که آستیاک تا زمان مغلوبیت و گرفتاری خویش از توطئه و رابطه هارپاک با کوروش آگاهی نداشته است.
آستیاک پس از آگاهی از مهیا شدن کوروش برای نبرد با دولت ماد وی را به اکباتان فرا خواند. لیکن کوروش با اتکا به پشتیبانی اعیان ماد ، علیه وی اعلان جنگ نمود. ” هارپاک ” پیش از این واقعه از جانب آستیاک به فرماندهی ارتش ماد منصوب شده بود.
اولین رویارویی دو لشکر احتمالا در نواحی جنوب اصفهان کنونی روی داد. لشکر ماد در این نبرد چیره شده ، پارسیان را تا نزدیکی های پایتخت آنان یعنی پاسارگاد تعقیب نمود.
در محلی نزدیک پاسارگاد دوباره جنگ درگرفت ، اینبار نیز آستیاک غالب آمد. موقعیت پارسیان به قدری دشوار و عقب نشینی آنان چنان شتابان و فرار گونه بود که زنان پارسی با مشاهده این وضع ، برهنه در برابر ایشان ظاهر شدند و پرسیدند که آیا میخواهند فرار کرده و به بطن مادران و زنان خویش بازگردند؟
تاریخ ماد ، ص 609
دور دوم جنگ های ماد و پارس دو سال ادامه یافت ولی نتیجه معلوم نشد. گاه این و گاه آن طرف چیره می شد. سرانجام نبرد سرنوشت ساز در سال 550 ق.م روی داد.
در گرماگرم جنگ ، هارپاک فرمانده نیروهای مادی ، با خیانت خود لشکریان ماد را از نبرد کنار کشید. طبق توطئه و تمهیدات قبلی هارپاک ، هیرکانیان و پارتیان از مادی ها جدا شده و به پارسیان پیوستند.
آستیاک بالاجبار به اکباتان بازگشت و همه اهالی شهر را برای نبرد بسیج ساخت و در بیرون حصار شهر وارد نبرد نهایی با لشکریان پارس شد در این پیکار نیز خیانت هارپاک کار خود را کرد. آستیاک مغلوب شده و در شهر پنهان گشت ، پارسیان اکباتان را تصرف و غارت کردند.
نبونید در کتیبه خویش می نویسد که پارسیان اکباتان را غارت نموده و همه ثروت های آن را بهمراه بخشی از اهالی شهر که به اسارت گرفته بودند به پاسارگاد منتقل نمودند.
هرودوت درباره دفاع قهرمانانه مادی ها چنین می نویسد :
« در نبرد میان پارس و ماد همه مادی ها ، حتی پیرمردان نیز شرکت جسته و دلاوری های بزرگی از خود نشان دادند.»
فریدون ابراهیمی ، ص 21
به نوشته هرودوت ، آستیاک پس از گرفتاری ، با هارپاک رو به رو می گردد و گفتگویی تاریخی میان آن دو واقع می شود که فحوای آن به وضوح مؤید شخصیت والای آستیاک و خیانت هارپاک به ملت و سرزمین خویش می باشد. بخش های پایانی این گفتگو چنین است:
« هارپاک : روزی که مرا به میهمانی دعوت کردی … روز بدی بود.
( براساس افسانه ها زمانی که کوروش نوزاد بود ، هارپاک از طرف آستیاک مامور کشتن او می شود. لیکن هارپاک دستور را بجای نیاورده و اورا نمی کشد.
آستیاک بعدها از این امر آگاه و خشمگین می گردد. بدستور او پسر خردسال هارپاک را سربریده و از گوشت او غذایی تهیه کرده ، ضمن ضیافتی آن را به هارپاک می خورانند.
پس از صرف غذا سر و دست های پسرش را جلوی وی می گذارند و بدین سان او متوجه ماجرا می شود… )
لیکن آن روز در مقابل چنین روزی که تو از مقام پادشاهی به خاک مذلت و بندگی فرو افتاده ای ، هیچ است.
آستیاک نگاهی به هارپاک افکنده و می گوید:
– پس تو در این مسئله دست داشته ای
هارپاک جواب می دهد:
– آری و سپس تمام ماجرا را برای او تعریف می کند.
پس از اتمام سخنانش آستیاک به او می گوید:
– هارپاک تو مردی بسیار احمق و بی وجدانی.
احمقی از آنرو که همه کارها را تو انجام داده ای ولی برای دیگری و آنقدر عرضه نداشتی که خودت سلطنت را بدست گیری و بی وجدانی به این خاطر که بخاطر یک غرض شخصی و گرفتن انتقام راضی شده ای که ملت خود را تابع و برده و زیردست پارسیان کنی.
اگر لازم بود که فردی دیگر بجای من بنشیند می توانستی این کار را برای فردی از اهالی ماد انجام دهی.
اکنون مادی ها بی آنکه گناهی داشته باشند ، برده خواهند شد و پارسیان که پیشتر زیر دستان مادی ها بودند ، بر انان سروری خواهند نمود».
فریدون ، ابراهیمی ، ص 25
اوغوز سلطنتی ، آلتای محمدوف ، ص 265
کوروش ” سپیتامه ” را کشت و با همسر وی ” آمی تیدا ” دختر بزرگ آستیاک و در واقع با خاله خود که خیلی مسن تر از وی بود ، ازدواج نمود
و با این اقدام ، بموجب سنن و قواعد اجتماعی آن روز ، خویش را وارث بلامعارض تاج و تخت ساخت.
او با کشتن سپتامه ، هم اشراف ماد و هم اشراف پارس را خشنود ساخت. کوروش ظاهرا بطور محترمانه ای آستیاک را به عنوان حاکم به ” هیرکانه ” ( گرگان کنونی ) فرستاد ، یعنی وی را از مرکز و کانون سیاست کشور دور ساخته و تبعید نمود.
لیکن اندکی بعد ، به تحریک ” اویبار ” ساتراپ ماد ، خواجه ای بنام ” پئتساک ” ، آستیاک را با عنوان دیدن دخترش به بیابان برد و در صحرای نمک در شرق و جنوب شرق قم رها ساخت و آستیاک پیر در آنجا طعمه مرگ شد.
گفتیم که سپیتامه بدستور کوروش کشته شد. زرتشتیان معتقدند ، ” اسپنداته ” ( به یقین همان سپیتامه ) مبارزی بوده که در اوایل ظهور آیین زرتشت ، در راه این آیین بطرز فاجعه آمیزی کشته شد.
زرتشتیان ” اسپنداته ” را پیشاهنگ منجی آینده و یا به اصطلاح خودشان ” سئوشینت ” می دانند ، نام او مظهر آرزوی خلق درباره حکمفرمایی عدالت در جهان است.
” بردیا ” و یا ” گئوماتا ” که بعدها علیه پارسیان قیام کرد پسر همین سپیتامه ( اسپندانه ) بوده است.
و اما هارپاک در زمره سرداران بزرگ کوروش درآمد و فتوحاتی برای وی انجام داد من جمله ” یونیه ” را در آسیای صغیر ( ترکیه کنونی ) فتح کرد و سپس والی سرزمین لیدی گشت.
به گواهی منابع ، اخلاف هارپاک در نواحی مختلف آسیای صغیر اماراتی بوجود آورده و مطیع پارسیان بوده اند.
از آنجا که فرزندان وی نسل در نسل در لیدی حکومت کرده اند میتوان احتمال داد که هرودوت که صد سال بعد از هارپاک میزیسته در سفر خود به آسیای صغیر به سرزمین لیدی نیز در آمده و آنجا با نوادگان هارپاک دیدار کرده و گزارشات خود را درباره آستیاک و هارپاک ، از زبان آنان شنیده و یا در نوشته های آنان خوانده است.
سرانجام کوروش
درباره مرگ کوروش نیز بسان دوران زندگی او ،به افسانه های عجیبی پرداخته اند بدون تردید این افسانه ها برساخته قوم پارس و هیات های حاکمه آن است.
حسن پیرنیا ( مشیرالدوله ) این افسانه ها را در کتاب خود گرد آورده است. وی بیشتر قسمت های رمان اخلاقی تاریخی ” کوروش نامه ” ی گزنفون از جمله بخشی را که مربوط به مرگ کوروش می باشد در کتاب خویش آورده است. لیکن چنانکه خود پیرنیا نیز اذعان داشته ، هرودوت می گوید:
« راجع به فوت کوروش حکایات زیاد است ، روایتی را که من ذکر کردم ، به حقیقت نزدیک تر است ».
پیرنیا ، پیشین ، ص 452
پیرنیا روایت هرودوت را نیز قید کرده ، لکن با تعبیر و تفسیر سخنان کاملا صریح و آشکار وی استنتاجی نادرست از آن نموده است. بنظر می رسد که این اشتباه پیرنیا از عدم آشنایی وی با تاریخ ترک ، یا از تعصب ملی او و یا از هر دو مورد مذکور ناشی شده است.
براستی نیز با مطالعه آثار پیرنیا و برخی دیگر از تاریخ نگاران ایرانی چنین تصوری در خواننده ایجاد می شود که گویا در ایران از آغاز جز پارسیان ، قوم دیگری وجود نداشته است. حال اینکه ، با نادیده انگاری عنصر ترک در تاریخ ایران ، توضیح و تبیین تاریخ واقعی این سرزمین ، امری ناممکن خواهد بود.
پیداست که سایر اقوام ایرانی نیز در ساختن تاریخ ایران سهیم بوده اند و نقش آنان باید چنانکه بوده ، به درستی مورد ارزیابی قرار گیرد.
از دوران باستان موطن اسلاف ترکان ، همواره مشخص بوده است. آنان در قلمرو وسیعی از اطراف دریاچه آرال ( در شرق آسیای میانه ) ، سواحل رودهای اورخون و ینی سی ، دامنه های آلتای ، مغولستان و شمال چین گرفته تا کوه های اورال مستقر بودند.
همچنین شمال ( نواحی هشترخان کنونی ) ، شرق و غرب دریای خزر ( آذربایجان شمالی و جنوبی و داغستان کنونی ) تا کوه های ” کارپات ” ، نواحی شمالی دریای سیاه ( دشت قپچاق ) ، آناتولی و ایران غربی نیز از دیرباز جزو قلمرو اصلی ترکان بوده اند.
گرچه حوادث مربوط به افراسیاب در شاهنامه بطور کلی در آسیای میانه ، حوالی رودهای سیحون و جیحون روی می دهد ، لیکن اینها افسانه اند. بر اساس منابع فارسی پیش از اسلام « گنجه را افراسیاب تورانی ساخت ».
مجله مهر ، سال 7 شماره 1 ، ص 47
دکتر جمال الدین فقیه ، آتورپاتکان ، تهران 1346 ، ص 115
یعنی حتی در عهد افسانه ها ، ترکان در غرب دریای خزر یعنی آذربایجان شمالی کنونی می زیسته اند و شهری قدیمی چون گنجه را پیشوای آنان افراسیاب ( آلپ ارتونقا ) بنا کرده است. برخی معتقدند که منظور از ” گنجک ” نه گنجه واقع در آذربایجان شمالی ، بلکه شهر ” گنزک ” ( تخت سلیمان کنونی ) پایتخت آذربایجان جنوبی است.
به نوشته هرودوت ، کوروش پس از فتح بابل به فکر مطیع ساختن ” ماساژئت ها ” می افتد. تاریخ نگاران قدیم و معاصر ماساژئت ها را همان سکایان ( ایشگوزها ) می دانند.
اینان قومی پرجمعیت و جنگاور بودند ، مساکن آنها در طرف شرقی ماوراء آراکس ( داغستان و آذربایجان شمالی کنونی ) در مقابل ” ایس دن ها ” است ( ایس دون ها یکی از شاخه های ماساژئت ها بودند که در شرق دریای خزر مسکن داشتند ).
پیرنیا ، پیشین ، ص 446
هرودوت در تعیین محل رود آراکس چنین می نویسد:
رود آراکس از زمین ماتیانیان جاری است رود گیندس ( همان رود دیاله است که در خاک ترکیه ، ایران و عراق جریان دارد ) در اینجا جریان دارد دیاله از شاخه های رود دجله است.
برخی از شاخه های رودهای دیاله و دجله از کوه های زاگرس بخصوص ” آغری ” سرچشمه می گیرد. رود آراکس ( ارس ) نیز از همین کوه ها سرچشمه می گیرد.
هرودوت تا اینجا در اظهارات خود به هیچ وجه اشتباه نمی کند.
هم بخشی از ماساژئت ها در شمال آراکس ( ارس ) و سواحل غرب دریای خزر می زیستند و هم اینکه سرچشمه رودهای ” آراکس ” و دیاله کوه ” آغری ” است.
یکی از شعبه های مهم ارس ، که خود به عنوان رودی مستقل شناخته است رود ” کر ” می باشد که از دشت های آذربایجان شمالی و گرجستان و در حوالی ناحیه مغان آذربایجان شمالی به ارس پیوسته و به دریای خزر میریزد.
هرودوت در اینباره نیز اطلاعات کاملا درستی داده و چنین می نویسد:
« یکی از شعب آراکس در جلگه ها جاری است و بدریای کاسپین ( خزر ) می ریزد ».
پیرنیا ، همان ، ج 1 ، ص 447
لیکن پیرنیا بدون توجه به حقایق مزبور ، از اشتباه هرودوت سخن رانده و معتقد است که مقصود وی از ” آراکس ” رود سیحون بوده است ، زیرا هرودوت اندکی بعد مساکن ایس دن ها را در دشت های وسیع میان سیحون و کوه های اورال نشان می دهد.
سخن هرودوت درباره ” ایس دن ها ” کاملا صحیح است ، لیکن این امر ، ناقض موضوع نخست نیست. یعنی ماساژئت ها و یا ایس دن ها شعبه های مختلف قومی واحد بودند که هم در غرب دریای خزر و هم در شرق آن می زیستند. در اینصورت هدف پیرنیا از رد اطلاعات دقیق و روشن هرودوت چیست؟
مقصود پیرنیا انکار سکونت نیاکان ترکان در آذربایجان شمالی کنونی و ناحیه شمال دریای خزر در دوران باستان است. پیرنیا حضور ماساژت های ترک را در شمال ارس به عهد کوروش نمی پذیرد ، لیکن هرودوت و دیگر مورخان پس از وی این حقیقت را تایید نموده اند.
مثلا عباسقلی آقا باکیخانوف در اثر خویش بنام ” گلستان ارم ” و نیز کاویان پور در ” تاریخ عمومی آذربایجان ” بوضوح قید کرده اند که کوروش در نبرد با سکایان در شمال رود ارس کشته شد.
باکیخانوف ، عباسقلی ، گلستان ارم
تاریخ عمومی آذربایجان ، اوایل کتاب
هرودوت سپس درباره موقعیت دریای خزر اطلاعاتی به غایت دقیق و درست بدست می دهد. این موضوع مؤید آن است که اطلاعات وی از اوضاع جغرافیایی منطقه ، دقیق می باشد.
هرودوت پس از آن به شرح حوادث تاریخی ( درباره نبرد کوروش با ماساژت ها ) پرداخته و چنین می نویسد: فرمانروای ماساژت ها در عهد کوروش ، ملکه تومیریس بود.
کوروش به تومیریس پیشنهاد ازدواج داد لیکن تومیریس که می دانست این پیشنهاد نه بخاطر شخص او بلکه برای تسلط کوروش بر قوم و کشور وی می باشد ، آنرا نپذیرفت. کوروش برای لشکرکشی به شمال ارس مهیا شد. تومیریس پس از آگاهی از این امر پیغامی به این شرح برای کوروش فرستاد :
« شاه مادی ها ، رها کن کارهائی (را) که میکنی ، چه تو نمیدانی نتیجه این کارها چه خواهد بود. اکتفا کن به آن چه داری و بگذار ما هم در مملکت خود سلطنت کنیم ، ولی اگر نخواهی این نصایح مرا بپذیری و راحت ننشینی یعنی خواهی که دست و پنجه با ماساژت ها نرم کنی بفرما و بیهوده برای اتصال دو ساحل رود رنج مبر ما به مسافت سه روز راه از ساحل دور می شویم و تو می توانی بطرف مملکت ما بگذری.
اگر ترجیح دادی که ما به مملکت تو عبور کنیم ، همانکار کن ، که ما تکلیف می کنیم ( یعنی به مسافت سه روز راه از ساحل دور شود ) ».
پیرنیا ، ایران باستان ، ص 449
کوروش برای رایزنی درباره پیشنهاد تومیریس جلسه ای با حضور سران نظامی تشکیل داد. آنان همه مصلحت دانستند که پارسیان از رود ارس دور شوند و ماساژت ها به جنوب رود درآیند. لیکن تنها ” کیرئزوس ” شاه پیشین لیدی عقیده ای مخالف ابراز داشت ( پس از تصرف لیدی از سوی کوروش کیرئزوس شاه آن سرزمین تابع کوروش و یکی از ملازمان و سرکردگان نظامی او گشته بود. )
وی پیشنهاد نمود که لشکریان پارس به شمال ارس در آمده و در جاهایی که تصرف می نمایند بساط عیش و نوش فراهم کرده و سپس عقب نشینند تا ماساژت ها که تعیشات ندیده و نچشیده اند بنوشند و مست شوند ، آنگاه سپاهیان پارسی آنان را غافلگیر نموده ، تارومار سازند.
کوروش توصیه کیرئزوس را بکار بست. ماساژت ها بی خبر از دامی که بر ایشان گسترده شده ، چون بساط عیش و نوش دیدند خوردند و نوشیدند و سرمست شدند و در همین زمان پارسیان بازگشته ، آنان را کشتند و عده ای را اسیر ساختند. سپارگاپی سس پسر تومیریس نیز در میان اسرا بود. تومیریس پس از آگاهی از حیله کوروش و اسارت پسرش چنین پیغامی برای شاه هخامنشی فرستاد :
« ای کوروش از خونخواری سیر نمی شوی ، بر خود مبال که بواسطه ثمره انگور مزورانه پسر مرا اسیر کرده ای ، مغرور مشو که بدین وسیله بر او دست یافته ای چه اینکار در دشت نبرد و از راه مردانگی نبوده حالا پند مرا گوش کن ، زیرا صلاح تو را می گویم ، پسر مرا پس بده و از مملکت ما بیرون رو بی آنکه مجازاتی ببینی . اگر چنین نکنی در ازای جسارتی که نسبت به ثلث قشون من کرده ای ، قسم میخورم به آفتاب ، به خداوند ماساژت ها ، که تو را از خونخواری سیر کنم ، اگر چه تو سیر نمی شوی ».
پیرنیا ، همان ، ص 452
پسر تومیریس چون به خود آمد و با مشاهده اوضاع ، متوجه اشتباه خود شد ، از کوروش در خواست نمود که دست هایش را باز کنند. به دستور کوروش بند از دستان سپارگاپی سس گسستند و او بی درنگ با استفاده از سلاح یکی از سربازان مسلح پیرامونش ، خویش را کشت. تومیریس با شنیدن خبر مرگ فرزند ، تمامی ماساژت ها را که از سواحل رودهای جیحون – سیحون تا شمال ارس انتشار داشتند ، بسیج نموده ، بر پارسیان تاخت.
پارسیان بالکل مغلوب شده از پای در آمدند ، خود کوروش نیز کشته شد. تومیریس دستور داد تا جسد او را یافتند . پس سر او را از تن جدا ساخت و در خیکی پر از خون انداخت.
تومیریس در حالیکه سر کوروش هخامنشی را در دست داشت چنین گفت : « هر چند من تو را در جنگ شکست دادم ، ولی تو از راه تزویر مصیبتی برای من تهیه کردی و پسر مرا از من گرفتی .
چنانکه به تو گفته بودم ، حالا تو را از خونخواری سیر می کنم ». پیرنیا ، همان ، ص 452
سرانجام دولت اشگوز
به نوشته هرودوت سرانجام پس از 28 سال ، با کودتای کیاکسار جوان و مدبر ، حاکمیت اسکیت ها برچیده شد. حکایت از اینقرار بود که کیاکسار ، پیشوای اشگوزها یعنی ” مادیا ” و همه بزرگان آن قوم را به میهمانی دعوت نموده ، آنان را مست ساخته و کشت و بدین سان به اقتدار رسمی ایشان پایان داده و خود قدرت مطلق را بدست گرفت. این حادثه در 625 ق.م روی داد. بدون تردید این یک کودتا بود و احتمالا در این امر برخی از سران اشگوزی نیز دست داشته اند. پس از این ماجرا بخشی از اشگوزها در خاک ماد مانده حتی به خدمت سپاه ماد درآمدند.
اقرار علی یئف با اشاره به این ماجرا از زبان هرودوت می نویسد : « با وجود این بخشی از اشگوزها در خاک ماد ماندند و بعدها بهمراه مادها علیه آشوریان قیام نمودند اشگوزها در دوران استیلای خود ضربه ای سخت و سنگین بر ماد وارد نکرده و تنها برای مدتی رشد سریع آن را دچار وقفه ساختند». محمداوف ، آلتای ، پیشین ، ص 225
پس از کودتای 625 ق.م استقلال اشگوزها تا چندی قوام داشت ، لیکن بعدها میان آنها اختلاف پدید آمد و در نتیجه بخشی از آنان به اراضی ماد کوچیده و در آنجا ساکن شدند ، اینان شاید همان همفکران کیاکسار بوده اند. هرودوت در اینباره مینویسد:
« توده اسکیت های کوچرو بدلیل مناقشه ای که میان خود داشتند وارد خاک ماد شدند. پیشوای مادها در آن هنگام کیاکسار بود. او نخست اشگوزها را که تقاضای حمایت داشتند به گرمی پذیرفت. کیاکسار حتی آنان را بسیار ارج نهاد. جوانان مادی را برای آموختن زبان ( زبان اشگوزی ) و هنر تیراندازی به ایشان سپرد.» محمداوف ، آلتای ، پیشین ، ص 226
کیاکسار بعدها تصادفا رهبران اشگوزی را تحقیر نمود. اشگوزها به قصد انتقام ، یکی از جوانانی را که جهت تعلیم به ایشان سپرده شده بود کشته و گوشتش را بجای گوشت شکار به کیاکسار خورانده و به سرعت از ماد خارج شده و به ” لیدی ” رفتند. ” آلیات ” شاه لیدی از دیری با اشگوزها دوستی داشت و آنان را به گرمی پذیرفت و حتی تقاضای کیاکسار را مبنی بر پس دادن آنان رد کرد و در نتیجه آن بعدها میان ماد و لیدیایی ها جنگی 5 ساله درگرفت.
این رویداد که هرودوت به آن اشاره کرده ، تنها مربوط به بخشی از اشگوزهاست. در اینصورت بعد از حادثه سال 625 ق.م سرگذشت آنان به طور عام چگونه بوده است؟ سرگذشت قبایل اشگوزی را پس از کودتای کیاکسار می توان چنین خلاصه نمود:
1- اسناد تاریخی نشان می دهد که بخش بزرگی از اشگوزها پس از حادثه 625 ق.م از همان راهی که آمده بودند به سواحل دریای سیاه بازگشته اند.
2- در نتیجه اختلافی که در میان آنان وجود داشت بخشی از آنان در ماد مرکزی یعنی همدان و نواحی پیرامون آن بازماندند.
اینان با دستگاه های دولتی ماد مرکزی نزدیکی داشته و جوانان مادی را تعلیم می دادند. بخشی از این اشگوزها چنان که در سطور فوق اشاره شد به ” لیدی ” رفته و در آنجا با اهالی محلی در آمیختند.
3- بخشی از اشگوزها در اراضی آذربایجان شمالی و جنوبی تا حوزه دریاچه ارومیه بازمانده و تابع دولت ماد شدند. بنظر می رسد که این واقعه پس از الحاق ماننا به ماد در فاصله سالهای 610 – 615 ق.م ، مثلا در سال تصرف نینوا توسط کیاکسار ( 612 ق.م ) و یا اندکی پیش از آن روی داده است.
4- در سال 593 ق.م که کیاکسار در صدد برآمد تا پادشاهی اسکیت را بالکل برچیند ، میان او و رهبران اشگوزی مناقشه آغاز شد که موجب جنگ های ماد و لیدی در سالهای 585 – 590 ق.م گردید.
5- توده بزرگی از اشگوزها در اطراف ساوالان ( سبلان ) ، ناحیه مغان و هر دو ساحل رود ارس سکنی گزیدند. بدون تردید گروه ها و طوایف و قبایل کوچک اشگوزی در نقاط گوناگون آذربایجان شمالی و جنوبی مستقر شده و بازمانده اند.
بنابراین اشگوزها – اغوزها یکی از مهمترین اقوام ترکی بوده اند که از سده های نهم تا هفتم ق.م در پروسه تشکل ملت آذربایجان شرکت داشته اند و بدون تردید زبان آنان نقشی مهم در پی ریزی پایه های زبان ادبی آذری که از سده های 7 – 8 ق.م شروع به شکل گیری نموده و در سده های 4 – 3 میلادی کاملا شکل یافته بود ایفا کرده است.
در مورد مرزهای پادشاهی اشگوز باید گفت که قلمرو آن علاوه بر بخش مهمی از خاک جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران در برخی دوره ها شامل ارمنستان شمالی ، ولایات ساکاسن و کاسپین و ناحیه کاپادوکیه در آناتولی بود. اشگوزها در طول حضورشان در آذربایجان و مدت حاکمیت 28 ساله خویش ، هم با اشگوزهای سواحل دریای سیاه و هم با اقوام ترک آسیای میانه ، آلتای و تووا همواره در ارتباط بوده اند.
لوازم زندگی مثل قالی و پارچه مربوط به خاور نزدیک که طی کاوشهای انجام شده در آسیای میانه بدست آمده مؤید این حقیقت است. محمداوف ، آلتای ، پیشین ، ص 238 در خصوص زبان اشگوزها و مادی ها توضیح این نکته ضروری است که علی رغم ادعاهای برخی مولفان آریائیست ترکی بودن زبان اشگوزها امری مسلم و قطعی است.
اهالی ماد مرکزی نیز به زبان ترکی باستان سخن می راندند و اینکه بزرگان مادی به فرزندان خود زبان اشگوزی می آموختند از اینروی بوده است که آنان می خواستند فرزندانشان زبان خالص و سره (ترکی) آسیای میانه را بیاموزند. اشگوزها در دوران متاخرتر نیز در آذربایجان می زیستند. آنان در منطقه ” ساکاسن ” جمهوری آذربایجان کنونی مستقر شده و نام خویش را بدانجا داده بودند. این منطقه در حوالی گنجه کنونی و همان منطقه ای بود که اشگوزها در بدو ورودشان در آنجا با اورارتوئیان جنگیده و چیره شده بودند. استرابن در اینباره چنین می گوید:
« سکایان در ارمنستان بهترین زمین ها را تصرف کردند و به نام خویش ” سکاسنا ” خواندند.» ا . م . دیاکونوف ، پیشین ، ص233
این منطقه مرکز پادشاهی اشگوز بود و پس از سقوط آن دولت نیز در دوران دولت نیمه مستقل اشگوز کانون اصلی آن را تشکیل می داد. اوغوز سلطنتی ، ص 247 استرابن جغرافی دان سده اول میلادی همچنین می نویسد جای مهمی که سکایان در آنجا مسکن داشتند ناحیه ” شکی ” بود که در شمالغرب ساکاسنا در فاصله میان رودهای سامور و ” آغری ” واقع بود. نام ” شکی ” از کلمه ” ساکا ” مشتق شده است.
نام ناحیه ” زاکاتالا ” در شمال جمهوری آذربایجان نیز اشتقاقی از واژه ساکا می باشد و ” زاکا = ساکا + تالا ” بمعنی محل زندگی ساکایان است. اشگوزها در مدت حاکمیت 28 ساله خویش در ماد ، پایتخت خود را از شمال ارس به آذربایجان جنوبی و به احتمال قوی جنوب دریاچه ارومیه منتقل ساختند.
شاید نام شهر ” سقز ” در ارتباط با کلمه ساکا پدید آمده و این شهر پایتخت آنان بوده است. لیکن از حوادث و مدارکی که در زیر بدانها اشاره خواهد شد می توان چنین استنتاج کرد که اشگوزها پس از پایان دوران 28 ساله استیلای خود بر مادها اساسا در اراضی جمهوری آذربایجان ساکن شده و حتی پس از برچیده شدن کامل حاکمیتشان از سوی کیاکسار در سال 593 ق.م حکومت نیمه مستقل ایشان در آنجا قوام یافته و از یکسو بتدریج کاملا با اهالی محلی و دیگر قبایل ترک در آمیخته و ملت آلبان را پدید آورده اند و از سوی دیگر قبایل نو رسیده از طریق دربند را در ترکیب اتحادیه قبایل آلبانی مستحیل ساخته اند.
از این روی نیز نظر آلتای محمدوف مبنی بر اینکه پادشاهی اشگوز بصورت نیمه مستقل بمدت 80 سال قوام یافته ، قابل تامل است. به عبارت دیگر ، این دولت نیمه مستقل مدت مدیدی پابرجا مانده است و حوادث تاریخی زیر مؤید این حقیقت است. چند سالی پس از اضمحلال دولت ماد بوسیله کوروش در 550 ق.م وی در صدد بر می آید که اراضی شمال ارس را نیز تسخیر نماید.
در نتیجه با ملکه تومیریس فرمانروای آنجا که پیشوای ماساژئت ها ( سکایان ) – و بنظر برخی محققان دختر ” آلپ ارتونقا ” ( افراسیاب ) بود – به تبرد بر می خیزد ( یعنی با دولت نیمه مستقل آذربایجان شمالی پیکار می کند ) و در این جنگ کشته می شود.
هرودوت حادثه کشته شدن کوروش در نبرد با سپاه ” تومیریس ” را به تفصیل نقل کرده است. در این حادثه هیات نمایندگان ملکه تومیریس چندین بار نزد کوروش آمده و پیغام و اندرزهای اورا به کوروش میرساند. از فحوای سخنان این سفیران بوضوح روشن می گردد که ملکه تومیریس فرمانروای ماساژئت ها – اسکیت ها در آذربایجان شمالی کنونی بوده است. مثلا بخشی از پیغامی که وی به وسیله هیات دوم ارسال نموده چنین است:
« ای کوروش پسر مرا اسیر کرده ای ، مغرور مشو که بدینوسیله بر او دست یافته ای ، چه اینکار در دشت نبرد و از راه مردانگی نبوده ، حالا پند مرا گوش کن ، زیرا صلاح تو را می گویم ، پسر مرا پس ده و از مملکت ما بیرون رو ، بی آنکه مجازات ببینی … ». پیرنیا ، حسن ، پیشین ، ج 1 ، ص 451
” مادیا ” فرمانروای اشگوز در 625 ق.م توسط کیاکسار کشته شد. کوروش نیز در 529 ق.م در نبرد با ملکه تومیریس از پا درآمد. فاصله میان این دو تاریخ 96 سال است و در این فاصله امپراتوری ماد برآمده و فرو پاشیده بود. بنظر غالب تاریخ نگاران ” ماساژئت ها ” که ملکه تومیریس بر آنان فرمان می راند همان سکایان ( اشگوزها ) بوده اند در اینصورت وی محتملا سومین و یا چهارمین فرمانروای اشگوزها پس از ” مادیا ” بوده که بطور نیمه مستقل در شمال رود ارس حکم روایی می کرده است.
با عنایت به اینکه به روایت افسانه ها ، عهد افراسیاب مقارن با درآمدن اشگوزها به آذربایجان است و نیز با توجه به مسئله حضور افراسیاب در آذربایجان جنوبی و دریاچه ارومیه و ” گنزک ” بروایت داستانهای رستم و افراسیاب ، پذیرفتن سلطنت ملکه تومیریس در آذربایجان شمالی طبق واریانت فوق ، منطقی تر بنظر می رسد.
البته حضور اشگوزها در آذربایجان شمالی و قوام دولت نیمه مستقل ایشان در سرزمین اخیر با سلطنت ملکه تومیریس بپایان نمی رسد. این دولت تا عصرها پس از آن یعنی تا زمان هجوم اسکندر نیز باقی بوده است. چنانکه می دانیم در زمان لشکرکشی اسکندر ، آذربایجان ایران یکی از ساتراپ نشین های امپراتوری هخامنشیان و آتروپات ساتراپ آن بود.
طوایف آذربایجان شمالی رسما تابع آتروپات نبودند لیکن تحت نفوذ وی و به نوعی نیمه مستقل بودند. در صفوف سپاهیان آتروپات که علیه اسکندر پیکار می کردند ، جنگاوران ساکاسنی ، کاسپیانی و کادوسی نیز وجود داشتند که از سوی دولت های خویش اعزام شده بودند. بنابراین دولت نیمه مستقل اشگوز هر چند نه با همین نام ، تا اواخر سده چهارم ق.م در آذربایجان شمالی قوام داشته است.
در مورد آذربایجان ایران نیز گرچه بخشی از اشگوزها از این ناحیه مهاجرت نمودند لیکن بخش عمده آنان در این سرزمین بازمانده و با هم تباران محلی خود در هم جوشیدند. بطوریکه در لشکرکشی های گوناگون شاهان هخامنشی ، از جمله در لشکرکشی آنان به یونان چه میان سربازان و چه میان فرماندهان سکایان را نیز در کنار مادی ها ، مشاهده می نماییم.
با توجه به اینکه هخامنشیان موفق به تسخیر ناحیه شمال رود ارس نشده اند به یقین می توان گفت که اینان از سکایانی بوده اند که یا در همدان و یا در آذربایجان ایران رحل اقامت افکنده بودند.
چه در ماد مرکزی ، و چه در قلمرو آذربایجان ایران ، هسته اصلی اهالی را اخلاف و اعقاب گوتیان – لولوبیان ، ماننایان و اشگوزها تشکیل دادند از اینرو ادعاهای تاریخ نگارانی چون اقرار علیف دایر بر اینکه « اشگوزها در آذربایجان و ماد مرکزی ، میان اهالی محلی آسمیله شدند » مایه تعجب و تاسف خواننده می شود.
تعجب از آن رو که اهالی آذربایجان ایران و ماد مرکزی در آن عهد التصاقی زبان و وارثان و اخلاف گوتیان و لولوبیان و ماننایان بودند یعنی به زبان ترکی باستان تکلم می کردند. اشگوزهای نو رسیده به آذربایجان و همدان نیز ترک بودند ، با این وصف ترک چگونه در میان ترکان آسیمیله می شود؟
و تاسف از این رو که برخی از تاریخ نگاران آذربایجانی چشم بسته از تاریخ نگاران شوونیست و آریا محور پیروی می نمایند و یافته های نوین دانش تاریخ تورکولوژی را نادیده میگیرند و نمی دانند که در جغرافیای کنونی ماد مرکزی و آتروپاتن کهن ، امروز نیز اهالی به زبان ترکی صحبت می کنند. البته لازم به توضیح است که در میان تاریخ نگاران آذربایجانی کم نیستند کسانی که بسیار واقع بینانه می اندیشند. بعنوان مثال می توان به غ . غیب الله یف اشاره نمود. وی در خصوص موضوع مورد بحث چنین می نویسد:
« اسکیت ها ( اشگوزها ) و ساک هایی که در سده های پیش از میلاد به خاک ماد و ماننا درآمدند نیز طوایفی ترک بودند. آمیزش قبایل بومی ترک با آنان منتج به تشکل خلق ترک آتروپاتن پس از سده های چهارم قبل از میلاد در قلمرو آذربایجان جنوبی شد. » اوغوز سلطنتی ، ص 285
در این جملات عالمانه و صحیح غیب الله یف اگر بجای کلمه ” پس ” کلمه ” پیش ” و بجای آتروپاتن ، عبارت ” ماد مرکزی ، آتروپاتن و آلبان ” قید میگردید هم با واقعیت های تاریخ باستان و هم با ویژگی های قومی و لسانی کنونی این نواحی کاملا مطابق می گشت. ناحیه آتروپاتن حتی پیش از بوجود آمدن دولت آتروپاتن ، از هر لحاظ با آلبان روابط و مناسباتی تنگاتنگ داشت.
وجود دسته هایی از طوایف مختلف آلبان من جمله ساک ها ، اشگوزها و دیگر طوایف ، همچنین آورده شدن صد نفر از زنان سوارکار و تیرانداز ” آمازون ” به میهمانی اسکندر در شوش توسط آتروپات بوضوح مؤید این ارتباط و نزدیکی است. دلیل مناسبات و ارتباط آذربایجان شمالی و جنوبی از دوران باستان ، منشاء واحد قومی و زبانی اقوام این سرزمین ها بود.
استقرار قبایل ترک اشگوز = ایچ اوغوز و تاسیس دولت اشگوز در آذربایجان شمالی و جنوبی موجب تحکیم هر چه بیشتر وحدت و ارتباط این سرزمین ها گردید.
پذیرش آیین زرتشت از سوی اهالی آذربایجان جنوبی از اوایل تاسیس دولت ماد و تبدیل این سرزمین به کانون اصلی آیین مزبور از یک سو و از سوی دیگر انتشار مسیحیت در آلبان سده چهارم میلادی تاثیر زیانباری بر روند وحدت مردم آذربایجان داشت و لیکن انتشار آیین اسلام و بخصوص رسمی شدن مذهب تشیع در این سرزمین ها نقشی مثبت در روند وحدت این دو سرزمین ایفا نمود.
منبع : تاریخ دیرین ترکان ایران ، نویسنده: پروفسور محمدتقی زهتابی ، انتشارات: اختر ، سال نشر: ۱۳۸۱
مطالب جالب
بزرگترین شکست قاجار در اشغال قلعه ایروان از سوی روس ها
صفحه برنزی با تصاویر اساطیری ، شمال غرب ایران – دوره ماننا/کاسیت
پلاک برنزی با نقش جنگجوی تورک و تصاویر اساطیری