آل اِخْشید، اخشیدیان یا اخشیدیه، سلسلهای تُرکتبار از فرمانروایان فرغانه بودند
که در میان سالهای ۳۲۳-۳۵۸ قمری/۹۳۵-۹۶۹ میلادی بر مصر و شام فرمان راندند.
اخشیدیان، خاندانی حکومتگر در مصر و شام و بانفوذ در حرمین بودند، بنیانگذار حکومت اخشیدیان، ابوبکر محمد بن طغج بن جف معروف به اخشید بود. وی کانون قدرت اخشیدیان بود.
این حکومت از سال ۳۲۳ هجری تا ۳۵۸هجری (۹۳۵ تا ۹۶۹ میلادی) ادامه یافت و سرانجام توسط فاطمیان از بین رفت. و نخستین بار از سوی الراضی عباسی به محمد بن طغج داده شد. ابوبکر اخشیدی از خانوادهای ترک از آسیای مرکزی برآمد. جدش، جف بن یلتکین/ بلتکین، از فرغانه در آسیای مرکزی بود.
طغج بن جف در شمار فرماندهان سپاه طولونیها جای داشت که از سوی خمارویه بر شام ولایت یافت. وی در سفر به بغداد، به خشم وزیر بغداد عباس بن حسن گرفتار گشت و همراه فرزندش محمد به زندان افتاد و همان جا مرد. اما فرزندش آزاد شد. بعدها محمد بن طغج با کمک برادرش عبیدالله بن طغج، انتقام پدر را گرفت و وزیر بغداد را کشت و به شام گریخت و به خدمت احمد بن بسطام(م. ۲۹۷ق.) حکمران شام درآمد.
محمد بن طغج در نبرد با خلیفه فاطمی مغرب نقش داشت. پس از چندی، خلافت عباسی بغداد، حکمرانی شام را در سال ۳۱۸ق. و مصر را در سال ۳۲۱ق. به وی سپرد. سپس ابن رائق، امیر الامرای خلیفه بغداد، کوشید به سلطه اخشیدیان بر شام پایان دهد. پس از چند نبرد، موقعیت ابوبکر اخشیدی ثبات بیشتر یافت و میان دستگاه خلافت و اخشیدیان صلح برقرار شد و حکمرانی ابوبکر اخشیدی بر مصر و شام در عوض پرداخت سالیانه ۱۴۰/۰۰۰ دینار طلا پذیرفته گشت.
با این وجود خلافت عباسی به اخشیدیان اطمینان نداشت و از قدرتگیری آنها در هراس بود ، به همین منظور خلیفه عباسی «ابن رائق» را به سرزمین شام فرستاد تا با اخشید رقابت کند و قدرت و نفوذ او را محدود نماید.
“ابن رائق” اخشید را از دمشق بیرون کرد و بر آنجا مستولی شد، سپس به سوی مصر حرکت کرد و در «عریش» با محمد بن طغج (اخشید) درگیر شد. ابن رائق ابتدا پیروز شد و یاران وی شروع به غارت خیمههای مصریان کردند، اما مصریان مجدداً به آنها حمله کردند و یاران ابن رائق به شدت قتل عام شدند، ابن رائق با تعداد محدودی از یارانش از مصر فرار کرده و به سوی دمشق رفتند.
در درگیری بعدی که بین نصربن طغج (برادر اخشید) و ابن رائق رخ داد، نصر کشته شد، ابن رائق جسد وی را کفن کرد و همراه با فرزند خویش به منظور عذرخواهی به مصر فرستاد و به اخشید پیام داد و قسم یاد کرد که اراده کشتن برادرش را نداشته است! اخشید ابن رائق را بخشید و در صلحی که بین آنها واقع شد، قرار شد «رمله» و ما بعد آن تا دیار مصر برای اخشید و مابعد رمله به سوی دمشق از آنِ ابن رائق باشد.
“ابن رائق” در سال ۳۳۰ هجری به دست ناصرالدوله حمدانی کشته شد، اخشید از این فرصت استفاده کرد و به دمشق لشگر کشید و تا سال ۳۳۲ بر سراسر آن ناحیه مستولی شد. خلیفه عباسی حکومت موروثی او را در مصر به رسمیت شناخت و او را بر سرزمین شام حاکمیت داد.
در سال ۳۳۲ق. محمد بن طغج به دیدار متقی خلیفه عباسی آمد که نزد حمدانیان حلب گریخته بود و با اصرار از او خواست که به مصر بیاید. برخی گفتهاند که هدف ابوبکر از این پیشنهاد، آماده کردن زمینه انتقال خلافت به مصر بود.
محمد بن طغج، شجاع و مستبد و قدرتطلب بود. او در ذیالحجه سال ۳۳۴ق. درگذشت پس از محمد بن طغج (اخشید) که از سال ۳۲۳هـ. تا ۳۳۴ هـ. حکومت کرد فرزندش «ابوالقاسم انوجور بن اخشید» که خردسال بود به حکومت رسید. در این زمان “کافور” «کافور غلامی سیاه پوست و خدمتگزار اخشید بود که بر دولت اخشیدیان چیره گشت.» امر تدبیر مملکت را بر عهده داشت.
پس از انوجور بن اخشید که تا سال ۳۴۹ هـ حکومت کرد برادرش “علی بن اخشید” (م. ۳۵۵ق.) به حکومت رسید. در این زمان نیز کافور همچنان امر تدبیر حکومت اخشیدی را در دست داشت، در حقیقت خردسالی فرزندان اخشید سبب استیلای کافور بر امور مملکتی شده بود. اما قدرت واقعی و حکومت مصر به طور کامل در دست کافور بود و او توانست تهدیدهای فاطمیان در سراسر مرز آفریقای شمالی و حمدانیان در شمال شام را دفع کند. اندکی پس از مرگ کافور، حکومت اخشیدیان به دست فاطمیان در سال ۳۵۸ق. برافتاد.
تهدیدهای حمدانیان باعث شد اخشیدیان به جای توجه به تهدید آشکار فاطمیان مغرب، به فکر رویارویی با سیف الدوله حمدانی باشند که وضع سیاسی به سود او رقم میخورد.
سیف الدوله با همراهی حکمران حلب ، وارد این شهر شد و سپس در اندیشه تصرف دمشق برآمد. در زمان “انوجور” موفق شد دمشق را تصرف کند و اخشیدیان را از آنجا بیرون راند.
اما سرانجام با ترفندهای آنان، سیف الدوله نتوانست وارد شهر شود و میانشان پیمان صلح برقرار شد و سیف الدوله دختر برادر اخشید را به همسری گرفت. در سال ۳۰۶هـ کافور به دمشق آمد و سیف الدوله را از دمشق اخراج کرد، در این زمان انوجور نیز با کافور بود. کافور «بدر اخشیدی» را امیر دمشق نمود و همراه با انوجور به مصر بازگشتند.» با توجه به عواملی همچون تهدیدهای بیزانسیها در نزدیکی مصر، خلافت نوپای فاطمی در مغرب، و بیم از خلافت عباسی بغداد، واقع بینی دولت اخشیدی در این مصالحه آشکار است.
تاریخنگاران، زمان نفوذ اخشیدیان در مکه و حکمرانی بر آن را به دقت مشخص نکردهاند. گویا این اتفاق در سال ۳۳۱ق. رخ داده باشد. پیش از اخشیدیان، فرماندهان ترک بر حرمین حکمرانی داشتند که در دستگاه خلافت عباسی به قدرت رسیده بودند؛ از جمله عج بن حاج، مونس مظفر، ابن ملاحظ و ابن محارب که در سالهای نزدیک به سلطه اخشیدیان، حرمین را اداره میکردند.
حکمرانی اخشیدیان بر حرمین در روزگار سه تن از خلفای عباسی یعنی متقی، مستکفی و مطیع بوده است. اخشیدیان از استیلا بر مکه، برای تقویت پایگاه معنوی خود در میان مسلمانان سود میبردند.
در ۳۳۱ق. متقی عباسی فرمان حکمرانی محمد بن طغج را بر حرمین، شام و مصر نوشت. همچنین برای دو فرزند خردسالش، ابوالقاسم انجور و ابوالحسن علی، پس از وی عقد ولایت حرمین بست و مقرر شد کافور اخشیدی، خادم او، کفالت آنان را عهدهدار شود. به گزارش فاسی، ولایت اخشیدیان بر حرمین، از سوی متقی عباسی بوده و نه مکتفی عباسی، چنان که در برخی منابع آمده است.
ضعف داخلی حکومت عباسی در دوره مقتدر و پس از آن، که موجب رقابت میان استانداران و کارگزاران حکومتی شد و در نتیجه موجب نابسامانی اوضاع داخلی گردید و از طرفی خطر خارجی که از ناحیه فاطمیان برای تصرف مصر احساس میشد، سبب شد خلیفه عباسی (راضی)، «محمد بن طغج» را در سال ۳۲۳ هـ. ق حاکم مصر گرداند تا در مقابل خیزش فاطمیان به سوی شرق مانع ایجاد کند.
“محمد بن طغج” ملقب به «اخشید» مؤسس دولت اخشیدیه در مصر و شام میباشد و در مقابل حملههای فاطمیان به مصر ایستادگی کرد و همزمان روابط حسنهاش را با خلافت عباسی حفظ کرد، لذا خلیفه او را استاندار سرزمین شام کرده و به او لقب «اخشید» داد.
در آغاز حکومت ابوبکر اخشیدی و نیز پیش از آن، وضع سیاسی مکه آرام و با ثبات نبود. در پی ستیز میان او و بنی رائق و نیز تعطیلی چندین ساله حج در میان سالهای ۳۳۲ تا ۳۳۸ق. این اوضاع ناآرام سیاسی، سختتر و وخیمتر گشت. از رخدادهای روزگار اخشیدیان، نبردی بود که میان سالهای ۳۳۰ تا ۳۳۵ق. میان محمد بن طغج و قرمطیان روی داد. اخشیدیان توانستند حجرالاسود را پس از گذشت نزدیک به دو دهه از انتقال آن به منطقه هجر بحرین، بازگردانند.
در منابع تاریخی از پرداخت بیش از ۵۰ هزار دینار برای بازگرداندن حجرالاسود یاد شده؛ اما به نظر میرسد زمینه اصلی این رویداد، پیروزی اخشیدیان و ناتوانی قرمطیان بود و بدینسان، مصالحه با آنان به گونه مقتدرانه صورت گرفت. گفتنی است که تلاش حکومتها و سیاستمداران در سالهای پیش برای قبولاندن این کار به سران قرمطیان به جایی نرسیده بود.
در سال ۳۴۰ق. میان امیر حج بغداد، عمر بن یحیی علوی، با کاروان مصر به امیری فرزند ابوبکر اخشیدی که از جانب کافور تجهیز شده بود، درگیری سختی رخ داد که به پیروزی مصریان انجامید. این پیروزی آغاز نفوذ مصریان در حرمین و ضعف سلطه عباسی قلمداد شده است. البته در نبردهای میان سالهای ۳۴۱ـ۳۴۳ق. عراقیان پیروز میشدند؛ اما در سالهای بعد ابن طغج اخشیدی بر اوضاع مسلط گشت.
این درگیریها که در روزگار نفوذ آل بویه بر دستگاه خلافت رخ داد، بر سر خواندن خطبه و نماز در منا بوده است. هواداران معزالدوله بویهی از نماز گزاردن و خطبه خواندن اخشیدیان در منا پیشگیری کردند و آنها نیز از ورود کاروان عراق به مکه و برگزاری مناسک جلوگیری نمودند. از آن جا که بردن نام حاکمان بر منبر حرمین بیانگر قدرت و اهمیت آنان بود، حاکمان اخشیدی بسیار میکوشیدند تا این مایه قدرت را برای خود حفظ کنند. نامه ابوبکر اخشیدی به امپراتور روم که در آن به شرافت حکمرانی بر حرمین اشاره کرده، از همین حقیقت حکایت دارد.
برخی با بررسی ناپایداری سیاسی مکه در آغاز سلطه اخشیدیان، به این نتیجه رسیدهاند که مکه پس از سلطه اخشیدیها، بر اثر نبرد و وحشت، گرفتار همان دشواریهای پیشین بود.
عباسیان و اثرگذاران بر قدرت سیاسی عراق از اوضاع مکه ناراضی و در صدد بودند تا نفوذشان را در آن جا برقرار سازند. از این رو، در سال ۳۴۲ق. دو تن از علویان به نام ابوالحسن محمد بن عبدالله و ابوعبدالله احمد بن عمر بن یحیی را برای سرپرستی حج عراق به مکه فرستادند و سپاه و سلاح فراهم کردند تا مکه را از سلطه اخشیدیان رها سازند. میان این دو علوی با اخشیدیان نبردی روی داد و اخشیدیها پیروز شدند.
در سال ۳۴۳ق. نیز در نبردی دیگر اخشیدیان به پیروزی رسیدند. در این دوران، یکی از نامآورترین نقیبان طالبیها، ابواحمد موسوی پدر شریف رضی بود که سالهای پیاپی در راس گروهی از علویان، امارت حج عراق را عهدهدار بود. از دیدگاه سباعی، تاریخنگار مکه در روزگار ما، عباسیان با این اقدام کوشیدند تا از نفوذ شخصیت او در میان قبایل، برای بهبود وضع سیاسی مکه بهره برند؛ ولی در این کار توفیق نیافتند؛ زیرا حکومت اخشیدیان در مکه ریشهدار شده بود.
در روزگار کافور اخشیدی، روابط مصر و مدینه تقویت شد. برخی از اشراف حسینی با کافور مراودات نزدیک داشتند؛ از جمله محمد بن عبدالله بن طاهر، ملقب به مسلم، که از دوستان کافور بود و توجه او را به مدینه جلب کرد. به سبب همین ارتباطها، کافور عطایا و صدقات فراوان به مردم مدینه میداد. ولایت اخشیدیان بر مدینه، ظاهری بود و آنان در نصب و برکناری امیران و حاکمان مدینه نقش نداشتند و در اداره شهر دخالت نمیکردند.
آنها در ستیزهای سیاسی میان اشراف حسنی و حسینی، سیاستی خاص نداشتند. در سال ۳۴۸ق. بر اثر همین بی توجهی و ضعف اخشیدیان، میان این سادات و اشراف نبردی رخ داد.
درباره حکمرانانی که از سوی اخشیدیها بر مکه حکومت کردند، آگاهیهای کافی نداریم و بخشی از همین آگاهیها هم پیراسته از ناسازگاری نیست. تاریخنگاری آگاه چون تقی الدین فاسی مینویسد که حکمرانان منصوب از سوی اخشیدیان بر حرمین را نمیشناسد. گزارش فاسی (م. ۸۳۲ق.) به این معناست که اخشیدیان حکمرانانی بر حرمین نگماشتند و ولایت خود آنها هم صوری بوده است.
در گزارشهای دیگر، بر این ویژگی ولایت اخشیدیان بر حرمین تصریح شده است. برابر این داوری، گزارش ابن ظهیره قرشی نشان میدهد که در سال ۳۳۸ق. قاضی ابوجعفر محمد بن حسن عباسی ولایت مکه را از سوی علی بن اخشید عهدهدار گشت.
درباره امرای حج روزگار اخشیدیان و درگیریها و مشکلات آن دوران، گزارشهایی در منابع بازتاب یافتهاند. از جمله، از امارت حج عمر بن حسن عباسی، قاضی مکه در سالهای ۳۲۱ تا ۳۳۴ق. یاد شده و گفتهاند که در برخی از این سالها به سبب هراسی که قرمطیان پدید آورده بودند، کاروانی از عراق به حج نمیآمد.
به رغم استواری پایههای دولت اخشیدی در مکه، اعراب بنوسلیم در سال ۳۵۶ق. بر آنان شوریده، حاجیان مصری را غارت کردند و امیرشان را کشتند. بر پایه برخی گزارشها، پیش از فاطمیان، جعفر بن محمد از بنوموسی در سال ۳۵۶ یا ۳۵۸ق. به سلطه اخشیدیان پایان داد و مکه را تصرف کرد. به این ترتیب، حکومت مکه پس از اخشیدیان، به اشراف بنوحسن (موسویان، سلیمانیان، هواشم و بنوقتاده) رسید.
پس از مرگ “علی بن اخشید” در سال ۳۵۷ هجری کافور خود را فرمانروای دولت اخشیدی خوانده قدرتگیری کافور سبب شد، «المطیع» خلیفه عباسی فرمان حکومت مصر و شام و حرمین (مکه و مدینه) را به نام او صادر کند و او را «العالی با الله» لقب دهد.
پس از کافور “ابوالفوارس احد بن علی بن اخشید” توسط دولتمردان حکومت اخشیدیان به امارت مصر منصوب شد. اوضاع حکومت اخشیدیان پس از مرگ کافور رو به ضعف و نابسامانی گذاشت، فاطمیان خواستار تسلط بر این منطقه بودند. خلیفه فاطمی «المعز الدین الله» وقتی متوجه وخامت اوضاع سیاسی و اقتصادی اخشیدیان شد، سردار خود «جوهر الصقلی» را با سپاهی عظیم به مصر فرستاد.
جوهر از قیروان «مرکز ابتدایی خلافت فاطمیان.» به مصر روانه گردید، “اسکندریه” و سپس “جیزه” را تصرف کرد، آنگاه «فسطاط» جایی که احمد بن علی بن اخشید و اهل دولتش در آنجا بودند را محاصره کرد. “جوهر” موفق شد در سال ۳۵۸ هجری شهر را تصرف کند، “احمد بن علی” به قتل رسید و اموال وی به جماعتی از مشایخ مصر و قضات و علمای آنجا به قیروان فرستاده شد و بدین ترتیب دولت اخشیدیان از میان رفت.
فهرست منابع
افادة الانام، عبدالله بن محمد الغازی، به کوشش ابن دهیش، مکه، مکتبة الاسدی، ۱۴۳۰ق؛ امراء البلد الحرام، احمد زینی دحلان (م. ۱۳۰۴ق.)، بیروت، الدار المتحدة للنشر؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.)، اسماعیل بن عمر، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. ۸۰۸ق.)، عبدالرحمن، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: ذهبی (م. ۷۴۸ق.)، محمد بن احمد، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی، دار البشائر، ۱۴۱۳ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): طبری (م. ۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. ۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م. ۱۴۰۴ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛ التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. ۳۴۵ق.)، بیروت، دار صعب؛ الجامع اللطیف: ابن ظهیره (م. ۹۶۰ق.)، جمال الدین محمد، به کوشش علی عمر، مکتبة الثقافة الدینیه، ۱۴۲۳ق؛ الدرر الفرائد المنظمه: عبدالقادر بن محمد الجزیری (م. ۹۷۷ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق؛ دولت حمدانیان: فیصل سامر، ترجمه: ذکاوتی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۸ش؛ سلسلههای اسلامی جدید: ادموند باسورث، ترجمه: بدرهای، فجر اسلام، ۱۳۸۱ش؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. ۷۴۸ق.)، شمس الدین، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق؛ شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. ۸۳۲ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. ۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق؛ منائح الکرم فی اخبار مکه: علی بن تاج الدین السنجاری (م. ۱۱۲۵ق.)، مکه، جامعةام القری، ۱۴۱۹ق؛ النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م. ۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛ الوافی بالوفیات: الصفدی (م. ۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق؛ وفیات الاعیان: ابن خلکان (م. ۶۸۱ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
منبع
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اخشیدیان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۹/۲۹.
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله «اخشیدیان».
مطالب جالب
قاراقالپاق تورکجهسی
“ساری اویغور تورکلری” هاردا یاشاییرلار؟
حملات عثمانی ، شورش امرا و سران کُرد و جدا شدن دیاربکر و آناتولی شرقی از ایران