ازشاعران آذربایجان است که در قرن یازدهم هجری قمری با کمال راحت و مردانگی زندگی میکرد ، تذکره نویسان تاریخ تولد و درگذشت وی را ننوشته اند و چون با سلسله صفویه رابطه خیلی نزدیک و دوستانه داشت مردم روی این اصل تصور می کردند که از خویشان و بستگان آنها میباشد.
بایندرخان با مردم بخصوص با شعرا و فقرا مربوط و محشور بود.
از اوست:
کاش زلف تو دگر بو به صبا نفروشد
تا صبا منت کونین به ما نفروشد
به رغم توبه ام بزم خوشی آن رشک مه دارد
خدا از آفت طاقت دل مارا نگه دارد
گویند داغ سوز که وا سوزی از غمش
خود را تمام سوختم و وا نسوختم
برای مطالعه بیشتر :
تذکره نصرآبادی صفحه 39
روز روشن صفحه89
سخنوران آذربایجان صفحه 9
گلزار جاویدان مجلد اول صفحه 195
مطالب مرتبط
شانلی حقیقت
بررسی ادعای کرد بودن یزدانیار ارموی
سرزمین اَرتته در آذربایجان