عادل ارشادی فر
ائل اوبا – موسیقی از نخستین پگاه تاریخ جزئی از پیکره ی فرهنگ بشری بوده و در صحنه ی زندگی اجتماعی ملل باستان و از جمله ایرانیان جایگاه ویژه ای داشته است در سال 2250 قبل از میلاد پادشاه ایلام ” کوتیک اینشوشیناک ” به نوازنده ها حقوق می داد تا صبح و شب در مقابل در ورودی معبدی که به خدای اینشوشیناک در شوش اختصاص داده شده بود برای او بنوازند.[1]
تقریبا صد سال بعد از او (حدود2150 ق.م) و زمانی که گوتی ها در بین النهرین حاکمیت داشتند ، یکی از پادشاهان سومری زیر دست آنها به نام ” گوده آ ” پاتسی دولت – شهر لاگاش به سرپرست موسیقی پرستشگاه اینانا ( الهه سومری) دستور می دهد که با مراقبت تام نواختن نی را ترویج کند و حیاط پیشین پرستشگاه اینانا (نانا ، ننه) را پر از نوای شادی سازد. [2]
از این دو روایت مکتوب ایلامی و سومری معلوم میشود که موسیقی از نخستین ادوار تاریخ ، هنری بوده است که احساسات دینی مردم را ترنم می کرده و عبادت و اعمال مذهبی همراه با موسیقی بوده است.
موسیقی اوزانی یعنی شاخص ترین هنر موسیقی آذربایجان و دیگر ملل ترک تبار که موضوع گفتگوی مقاله ماست در هزاره های قبل از میلاد در میان سومری ها و ایلامی ها و کاسی ها و هیتی ها رواج داشته است و نشانه هایی از وجود این نوع موسیقی در هزاره اول قبل از میلاد نیز به ترتیب در میان مانناها و کانقاها و سپس اشکانیان به دست آمده است.
نکته بسیار مهم و درخور اهمیتی که در ریشه یابی موسیقی اوزانی باید بدان پرداخت این است که این نوع موسیقی در گذشته های دور تاریخی در میان مللی رواج داشته است که زبان اغلب آن ها از لحاظ گونه شناسی (تیپولوژی) با زبان امروزی آذربایجان و دیگر ملل ترک قرابت و خویشاوندی داشته و در میان زبانشناسان جهان به نام خانواده زبان های پیوندی یا التصاقی یا اگلوتیناتیو نامگذاری شده است. [3]
به نظر می رسد که خواستگاه اصلی و اولیه موسیقی اوزانی حوزه دریای خزر بوده است ، زیرا مللی که این نوع موسیقی در میانشان رواج داشته و ما پیشتر ذکری از نام آنها کردیم از این حوزه برخاسته اند و در خور توجه است که هم اینک نیز موسیقی اوزانی در میان ساکنان کرانه های شرقی و غربی این دریا و در قلمرو ایران در حدود آذربایجان ، گرگان ، ترکمن صحرا ، و شمال خراسان به حیات خود ادامه می دهد.
بر اساس مدارک موجود سومریان نخستین قومی بوده اند که موسیقی اوزانی در میان آنها رایج بوده و گواه آن کشف پیکره اوزانی است که در کاوش های باستان شناسی بین النهرین به دست آمده است.سومری ها به تصدیق روایتشان از کوه های شمالی و شرقی بین النهرین به این سرزمین در آمده اند. آنها برای کوه های شمالی و شرقی بین النهرین لفظ «ایم کورا» (IMKURRA) را به کار برده اند که «ایم» به معنی شمال یا شرق وکورا به معنی کوه است.
لفظ ایم کورا شامل غرب و شمال غرب ایران یعنی آذربایجان و کردستان امروزی میشود که قبل از درآمدن سومری ها به بین النهرین اقامتگاه نخستین ( یا به تعبیری ثانویه ی آنها) بوده است. در کتاب تورات [4] نیز موضوع مهاجرت سومری ها از جانب مشرق یعنی از ایران غربی به سرزمین شنعار (سومر) مورد تصدیق قرار گرفته است. [5]
بر اساس این دو روایت ( روایت سومری و تورات) که یافته های باستان شناختی نیز آنرا تایید و تکمیل می کنند ، امروزه اغلب متخصصان تاریخ جهان باستان موضوع اسکان و اقامت سومریان در حدود کرانه های دریای خزر به ویژه کرانه های غربی (قفقاز و آذربایجان) را به مدت زمانی نامعلوم ، اصل شناخته شده ای می دانند.
به عنوان مثال « ساموئل نوح کریمر » که کار استنساخ ، قرائت و ترجمه بخش عمده ای از الواح سومری را مدیون وی هستیم ، معتقد است که سومریان بدوی از آن سوی قفقاز و دریای خزر به سمت نواحی غربی ایران سرازیر شده اند. دانشمند چک «هروزونی» نیز که برای نخستین بار موفق به قرائت و ترجمه الواح «هیتی» شده است ، جنوب غربی دریای خزر یعنی آذربایجان و گیلان را اقامتگاه ثانویه ی سومری ها دانسته است. [6]
به غیر از دانشمندان یاد شده ، هنری فیلد ، ساموئل هوگ و رنه گروسه نیز حوزه دریای خزر و کوهستان های شمالی و شرقی بین النهرین (یعنی غرب و شمال غربی ایران) را اقامتگاه سومریان قبل از در آمدن به بین النهرین دانسته اند.
هنری فیلد در کتاب «مردم شناسی ایران» امکان سکونت سومری ها در کرانه جنوبی دریای خزر را مطرح کرده است. [7] ساموئل هوک نویسنده ی کتاب «تاریخ اوسانه در خاورمیانه» ریشه نژادی سومریان را به مردم کوهپایه نشین کوهستان های خاوری بین النهرین یعنی کردستان ، آذربایجان و گیلان همگن دانسته و می گوید:
« افسانه های کهن این مردم(سومریان) اشاره به کوچ آنان از فرازهای سخت ( کوهستان های بلند ) به آبرفت های زندگی بخش بین النهرین می کند». [8]
رنه گروسه نیز معتقد است:
«سومریان تمدن خودشان را بدون شک از مردم کوهستان های شمالی یا شمال شرق (بین النهرین) کسب کرده بودند.» [9]
این عبارت گروسه دقیقا بیانگر این نکته است که سومری ها مدت زمانی نامعلوم در کوهستان های شمال غربی ایران یه به عبارتی دیگر در آذربایجان و کردستان رحل اقامت افکنده اند. و این منطقه می تواند همان کشور حایلی در غرب ایران باشد که به عقیده پروفسور ساموئل نوح کریمر سومریان قبل از در آمدن به بین النهرینآن را تصرف کرده بودند و این کشور حایل بود که آنان امپراتوری ما قبل سومری بین النهرین را منقرض کرده و بر جنوب بین النهرین چیره شده اند. [10]
به دریافت ما این کشور حایل که کریمر نامی برای آن قائل نشده ، همان کشور «آراتا» است که ساکنانش در هزاره پنجم و چهارم قبل از میلاد از رگ و ریشه سومری بوده و دولت آنان به عنوان دولتی همزاد سومر در کوهستان های شمال غربی ایران آذربایجان و کردستان امروزی برپا بوده است.
کشور «آراتا» بر خلاف پندار باستان شناسان ایرانی آقایان یوسف مجیدزاده ومیر عابدین کابلی در شهداد کرمان واقع نبوده است ، و تغییر نظر اخیر آقای مجیدزاده هم از شهداد کرمان به جیرفت نیز در این خصوص قابل قبول نمی نماید زیرا در تعارض با داده های جغرافیایی لوحه های بین النهرین است.
همچنین برخلاف حدس مولف کتاب «تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر» کشور «آرتا» منطبق با سرزمین ایلام هم نیست ، بلکه بر اساس اطلاعات جغرافیایی موجود در دو منظومه ادبی – تاریخی سومری به نام های «گیلگامیش» و «انمرکار و سرور آراتا» ، «آراتا» منطبق با سرزمین آذربایجان است، و این انطباق را نام های جغرافیایی « کوه های هوروم » و « کوه های ماشو » و «کوه های اشنان» قطعی میکند.
زیرا کوه های هوروم منطبق است با قره باغ کوهستانی و شهر باستانی «بردع» و کوه های ماشو یا(ماسیس) منطبق است با کوههای میشوو در جنوب مرند و شرق آغری ، و کوه های اشنان نیزبا کوه های «اشنو» یا اشنویه امروزی منطبق است. به روایت قرآن مجید کشتی حضرت نوح علیه السلام در کوه های «جودی» (ماشوی الواح آشوری یا ماسیس ارامنه و آرارات تورات و آغری داغ ترکان) فرود آمده است و نه در ایلام و شهداد کرمان! [11]
موضوع اقامت سومریان در آذربایجان مورد تصدیق پروفسور محمدتقی زهتابی و دکتر محمد تقی سیاهپوش نیزبوده است.
مولفان مذکور دلایل و شواهد کافی در تالیفات خود ذکر کرده اند که اقامت سومریان در آذربایجان را گواهی می کند. از جمله دکتر محمدتقی سیاهپوش می نویسد:
« سومریان روایتی داشتند که از یک سرزمین کوهستانی که در آنجا کشتیرانی امکان پذیر بوده آمده اند. آنها وقتی به موطن جدید خود (یعنی بین النهرین) رسیدند ، کاملا با فلز مجهز بودند و فلزات آنها نه تنها شامل مس و طلا بود بلکه شامل مفرغ حقیقی نیز بود. اجداد آنها در جایی مجهول یاد گرفته بودند که مس و قلع را با هم ذوب کرده و مفرغ به دست آورند چون در سومر چیزی جز گل وجود ندارد … در مورد فرهنگ سومری نیز این واقعیت که آنان از یک سرزمین کوهستانی آمده بودند که أر آنجا امکان کشتیرانی امکان پذیر بوده ، با آذربایجان سازگار است. ضمنا در مورد ارتباط سومریان با منطقه مزبور ارتباط صنعت سفال سازی آنان را با حدود ارمنستان نیز داریم».[12]
به این دریافت هوشمندانه دکتر سیاهپوش باید این نکته مهم و اساسی را اضافه کنیم که تنها منطقه ای که سومریان قبل از در آمدن به بین النهرین می توانسته اند اصول فلز کاری را در آنجا آموخته باشند تنها و تنها ناحیه قفقاز و آذربایجان می تواند بوده باشد ، زیرا تنها این قسمت از جهان است که نخستین پایگاه فلزکاری وگاهواره ی این صنعت شناخته شده است.
علمای بزرگی مانند ” گوردون چایلد ” و ” هانری فرانکفورت ” پس از بررسی دقیق شواهد از منطقه ی اژه ی آناتولی و شمال ایران از این عقیده حمایت کرده اند که ماورای قفقاز ( یعنی دامنه های جنوبی آن ) به منزله ی گاهواره ی فلز کاری بوده است و قلع که از ملزومات اصلی در ساخت مفرغ به شمار می رود ، در شهر گنجه جمهوری آذربایجان استخراج می شده است. [13]
عقیده ای که گوردون چایلد و هانری فرانکفورت از آن حمایت کرده اند امروزه به عنوان اصلی شناخته شده ، مورد قبول همگان قرار گرفته است. بطوری که در کتاب ” تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ” که زیر نظر سازمان یونسکو منتشر شده ، براین اصل صحه گذاشته شده است. در این کتاب در تعیین نخستین خاستگاه اصلی فلز کاری جهان – که بالطبع سومریان فقط می توانسته اند از آبشخور این خواستگاه فلزکاری بهرمند شده باشد – گفته شده
” تقریبا چنین مسلم می نماید که آن خاستگاه در نقطه ای واقع بر رشته جبال بزرگی که از مشرق آسیای صغیر تا ارمنستان و قفقاز ادامه می یابد و از سواحل جنوبی دریای خزر می گذرد تا به خراسان و بخارا منتهی می شود قرار داشته است و این مسیر حاوی غنی ترین رگه های معدنی دنیای کهن است ، و تصادف مساعد این که در دامنه های پوشیده از جنگل آن نیز چوب به هر مقدار لازم برای تامین سوخت کوره های ذوب وجود می داشت. تقریبا عقیده ی عموم صاحب نظران بر این است که این منطقه ی شمالی نجد ایران پرورشگاه فلزکاری واقعی بوده است. ” [14]
مطلبی که باید در اینجا به مطالب فوق علاوه شود این است که تجزیه و تحلیل شیمیایی فلزات طبقه (K) گؤی تپه در نزدیکی ارومیه نشان می دهد که در آنها از ترکیب مس و ارسنیک استفاده شده است. که ازاین فلز اخیر (ارسنیک) تا کنون در هیچ جای ایران به غیر از آذربایجان و کول تپه ی نخجوان در جمهوری آذربایجان نشانه ای بدست نیامده و این مورد نشان می دهد که « ارسنیک » نیز که در ساختن مفرغ استفاده می شده ، تنها در آذربایجان استخراج می شده است و در حدود اوایل هزاره دوم قبل از میلاد استفاده از ارسنیک در ایران از بین رفته و جای آن را آلیاژ مس و قلع گرفته است. [15]
دکتر « ج. کریستی ویلسن » از دیگر متخصصان غربی است که ” آذربایجان ” را قدیمی ترین مرکز صنایع ایران و فلات ایران را نیز دارای صنعتی قدیمی تر از مصر و بابل(سومر) می شناسد. وی در کتاب ارزشمند خود ” تاریخ صنایع ایران ” در همین باره می نویسد:
« حفاری های اخیر نشان می دهد که ایران بایستی دارای صنعتی قدیمیتر از مصر و بابل باشد. نقاطی که در شوش ، تخت جمشید و دامغان حفاری شده ، تاریخ صنعتی ایران را تا شش هزار سال قبل می رساند.اکنون باید دید تمدنی از این قدیمی تر بوده یا نه؟ از شباهت تامی که کشفیات و اشیا نقاط مختلفه ایران و اطراف آن به هم دارند. چنین معلوم می شود که مرکز تمدن صفحات اطراف در فلات ایران بوده است.
مدارک و علاماتی در دست است که این مرکز را در آذربایجان نشان می دهد در اطراف دریاچه ارومیه تپه هایی پیدا شده است که متعلق به عصر حجر است. در این حدود هنوز حفاری علمی نشده و اگر کاوش های علمی در این منطقه بشود ، ممکن است تمدنی ابتدایی تر و قدیمی تر از آنچه بر باستان شناسان در نقاط ایران مشهود گشته بدست آید.» [16]
” کریستی ویلسن ” همچنین با استناد به اکتشافات باستان شناسی سال های اخیر در ایران و روایت تورات [17] درباره کوچ سومریان از جانب مشرق ایران به جلگه ی عراق و تاکید بر این روایت سومری که آنان عقیده داشتند قبل از آنکه به جلگه عراق بیایند خود دارای تمدن و از فلاحت (کشاورزی) و ساختمان و تغییر شکل فلزات وخط بهره مند بوده و این اطلاعات را با خود به عراق آورده اند. به این نتیجه گیری رسیده است که تمدن از فلات ایران رو به مغرب و جلگه بین النهرین قدم نهاده و ایران مهد قدیمی ترین تمدن دنیا بوده است. [18]
مطالبی که ارائه شد به نحو مقتضی اقامت سومریان به مدت زمانی طولانی ، ولی نامعلوم در ناحیه آذربایجان وحوزه دریای خزر را تایید می کنند و از همین شواهد می توان استنتاج کرد که هنر موسیقی اوزانی نیز از این حوزه به بین النهرین رسیده است.
وجود موسیقی اوزانی در میان ایلامی ها با تصویری که از یک اوزان ایلامی به دست ما رسیده ، به ثبوت رسیده است. رواج این نوع موسیقی در میان ایلامی ها نیز این دریافت ما را که خواستگاه موسیقی اوزانی حوزه دریای خزر بوده ، تقویت می کند ، زیرا ایلامی ها نیز به عقیده عده ای از صاحبنظران یا از کرانه های شرقی دریای خزر ( نواحی آنو در ترکمنستان و تورنگ تپه گرگان و دره گز خراسان) به سرزمین ایلام کوچیده اند و یا تمدن ایلامی در این نواحی انتشار یافته و این نواحی تحت نفوذ تمدن ایلام بوده است. [19]
ایلامی ها چه از حوزه دریای خزر به سرزمین ایلام کوچیده باشند و چه تمدن آنها در این حوزه منتشر شده باشد ، در هر حال با موسیقی اوزانی حوزه دریای خزر سرو کار داشته اند. شباهت ظروف سفالی منطقه ی شوش (پایتخت ایلام) با ظروف سفالی آنائو (آنو) و تورنگ تپه و دره گز در حوزه دریای خزر ضمن گواهی ارتباط فرهنگی این دو حوزه ، این معنی را نیز گواهی می کند که موسیقی اوزانی حلقه ی اتصال دو حوزه ی دریای خزر و ایلام بوده است.
رواج موسیقی اوزانی در میان کانقاهای ساکن در حوالی خوارزم در نیمه دوم از هزاره اول قبل از میلاد نشان می دهد که این نوع موسیقی در هر دوسوی شرق و غرب دریای خزر در طول هزاره ها نهادینه شده و مهمترین مشغله ی ذهنی ساکنان آن بوده است.
در مورد کانقاها در این مقاله سخن خواهیم داشت ولی ضرورت دارد به لحاظ تقدم زمانی مانناها بر کانقاها بدوا از رواج موسیقی اوزانی در میان مانناها که سرزمینشان دقیقا با آذربایجان و کردستان امروزی منطبق بوده است ، گفتگوکنیم.
گواه رواج موسیقی اوزانی در میان مانناها تصویری است که از یک اوزان ماننایی در لباس بابلی به دست ما رسیده است.
این تصویر که بر روی پیاله ای مفرغی نشان داده شده ، علی الظاهر متعلق به سده هشتم قبل از میلاد می باشد.
این تصویر اثبات می کند که موسیقی اوزانی در میان گوتی ها و لولوبی های آذربایجان و کردستان نیز رایج بوده است زیرا دولت ماننا در آغاز هزاره اول قبل از میلاد یکی از کوچکترین تشکیلات دولتی لولوبی ها و گوتی ها بوده است. [20]
مانناها به طور قطع این هنر را به عنوان یکی از مواریث ملی گوتی ها و لولوبی ها از آنها به ارث برده اند. قرابت وخویشاوندی لولوبی های آذربایجان و کردستان با ایلامی ها و قوم دیگری به نام “سو” یا “سوبار” که با هوریان یکی دانسته می شوند ، موجب شگفتی است و این شگفتی زمانی به اوج می رسد که امروزه برای مامعلوم شده است که هوریان نخستین ساکنان کرانه های غربی دریای خزر ( قفقاز و آذربایجان ) بوده و از این حوزه در شمال بین النهرین وفلسطین پراکنده شده اند بدون اینکه ارتباط آنان با آذربایجان به عنوان خاستگاه ایشان قطع شده باشد ، زیرا دولت های میتانی (Mitani) و اورارتو در هزاره های دوم و اول قبل از میلاد که مربوط به این قوم می باشد ، همچنان بخش هایی از قلمرو آذربایجان را در ترکیب خود داشته اند. [21]، [22]،[23]
دولت ماننا نیز که یکی از کوچکترین تشکیلات دولتی لولوبی ها و گوتی ها شناخته شده است ، دولتی بود که عناصر هوری را در میان خود داشت و حتی این ادعا مطرح شده است که هوری ها عنصر غالب در میان دولت مانناها بوده اند. [24]
شواهد تاریخی موجود و داده های تاریخی این اجازه را به ما می دهد که بگوییم موسیقی اوزانی حداقل از هزاره ی پنجم قبل از میلاد در نیمه غربی ایران از کرانه های غربی دریای خزر گرفته تا سرزمین های ایلام و سمر بسط یافته و رواج کامل داشته است و بطن اصلی ومنشا آن حوزه ی دریای خزر و به ویژه آذربایجان بوده است.
مدارکی که از منابع بین النهرین به دست ما رسیده است ، نشان می دهد که علاوه بر ایلامی ها و سومری ها که موسیقی بطور عام نقش بسیار مهمی در زندگی اجتماعی آنان داشته است ، کاسی ها و هوری ها نیز با موسیقی و سازهای مختلف آن آشنا بوده اند. [25]
« دوشراتا » پادشاه هوری تبار میتانی در قرن چهاردهم قبل از میلاد ، ساز چوبی را با روکشی از طلا به فرعون مصر هدیه داده است که قدیمی ترین نمونه آن در نقوش مینیاتور نذری منقور بر طلا در تپه حصار دامغان و استر آباد (گرگان) مکشوف و متعلق به قرن هفدهم قبل از میلاد شناخته شده است. خواستگاه این ساز با قید احتمال قوی قفقاز بوده است. [26]
موسیقی اوزانی به طور قطع در میان کاسی ها رواج داشته وگواه آن تصویر اوزان هایی است که بر روی یکلوحه استوانه ای و یک مهر کاسی حک شده است.
کشفیات باستان شناسی رواج موسیقی اوزانی را در میان هیتی ها را همتصدیق می کند و به احتمال قوی موسیقی اوزانی در میان هوری ها نیز رایج بوده است ، زیرا خاستگاه هوری ها نیز( به مانند کاسی ها ) کرانه های غربی دریای خزر (کاسپین) بوده و مهمتر از این فرهنگ دو قوم هیتی وهوری در آسیای صغیر آنچنان به هم پیوسته است که اغلب پژوهشگران آثار فرهنگی این دو قوم را تحت عنوان هوری – هیتی مطالعه می کنند.
می دانیم کهکاسی ها نوعی « عود » را که خاستگاه آن ناحیه قفقاز وحوالی دریای خزر دانسته شده ، در نیمه اول هزاره ی دوم قبل از میلاد در بین النهرین رواج داده اند.
شاید این ساز را با ” قوپوز ” اوزان ها مقایسه کرد و شاید هم این مقایسه درست نباشد ولی قدر مسلم می توان گفت که کاسی ها با داشتن چنین زمینه ی هنری بعید می نماید که با ساز اوزانی (قوپوز) بیگانه بوده باشند. خاستگاه نخستین این قوم که به گزارش استرابون کرانه های غربی دریای خزر و جنوب رودخانه ارس بوده [27] خود گواهی می دهد که کاسی ها هنر موسیقی خود را از خاستگاه خود ، آذربایجان به بین النهرین برده اند.
کانقاها نیز اقوامی بوده اند که وجود موسیقی اوزانی در میان آنها به ثبوت رسیده است. این مردم از سده چهارم قبل از میلاد تا سده ی اول میلادی در منطقه ای که از ارتفاعات تیان شان (تانری داغ) تا دریای خزر گسترده بود و خوارزم نیز بخشی از آن بوده است امپراتوری بزرگ قبیله ای بر پا داشته بودند. [28]
در کوی کریگان قلعه خوارزم که از آثار باقیمانده از دوران کانقاهاست ، پیکره اوزانی به دست آمده است که یاد آور پیکره اوزان های سومری ، ایلامی و کاسی وماننایی است. رواج این نوع موسیقی در میان کانقاها ضمن تایید خط سیر گسترش موسیقی اوزانی از حوزه دریای خزر به ایلام و سومر ، رواج این نوع موسیقی را در میان ارشک ها (اشکانیان) را نیز تصدیق می کند زیرا ارشک ها مدت زمانی قریب به سه قرن با آنها معاصر و همجوار بوده اند ووجود موسیقی اوزانی در میان آنها نیز گزارش شده است.
بسیار محتمل است که بخش عمده ای از قبایل عضو اتحادیه ی پارت همان قبایلی ترک سکایی عنصر غالب بوده اند ونام بنیانگذار سلسله اشکانی ” ارشک ” (ارسک ، ارساق) نیز نامی بالاخص ترکی است و این واژه ی ترکی ” ار” به معنی مرد یا پهلوان گرفته شده است.
درباره روابط فرهنگی وقومی کانقاها با ارشک ها هنوز مطالعات سودمندی صورت نگرفته و ما اطلاعات روشنی در این خصوص نداریم ، ولیکن نامی که ارشک ها شاعران نوازنده خود را با آن می خواندند برای ما معلوم است و ممکن است که کانقاها هم این نام را برای اوزان های خود بکار برده باشند.
نامی که ارشک ها برای شاعران نوازنده خود بکار می برند ، لفظ «گوسان» است. [29] که با واژه ی ترکی «اوزان »قرابت لفطی ومعنایی دارد. با توجه به موضوع ترک تبار بودن بخش عمده ای از قبایل پارت ومدارک قابل اطمینانی که در سال های اخیر در این خصوص ارائه شده ، شکی نمی ماند که واژه گوسان(=گوزان) پارتی همان اوزان ترکی باستان است که مصمت گ / ق (g/q) خود را از دست داده است. نظیر این رخداد صوتی را ما در ترکی معاصر نیز داریم ، چنانکه واژه ی ترکی گؤرنک به معنی تمثال و نمونه مصمت ” گ ” خود را از دست داده و تبدیل به اؤرنک شده است. [30]
در تعریفی دیگر میتوان گفت: که واژه ” گوسان ” پارتی از ریشه گوس(=قوش) ترکی به معنی نظم و شعر گرفته شده و این تعریف به هیچ وجه تعریف اولیه را انکار نمی کند ، زیرا در لهجه های گوناگون زبان ترکی معاصر موارد متعددی وجود دارد که هم بصورت باستانی واژ] و هم صورت نوین آن کاربرد دارد.
ریچارد ن . فرای معتقد است کهکار شاعران رامشگر (گوسان) در زمان پارتیان رونق فراوان داشت و همه ادبیات نیز منحصر به ایشان می شد. انحطاط کلی روایت هایی که این شاعران رامشگر پرداخته بودند ، در زمان ساسانیان آغاز شده و در زمان تسلط اعراب به سرانجام رسیده است . [31]
ولی با این عقیده اخیر نمی توان موافق بود که این انحطاط همیشگی و قطعی بوده است. زیرا معروف ترین مجموعه ادبی – حماسی مربوط به این شاعران رامشگر یعنی کتاب ” دده قورقود ” قطع نظر از تعلق متن اصلی و احتمالا شفاهی آن به دوران قبل از اسلام ، در دوره اسلامی و آن هم در اراضی آذربایجان تدوین و کتابت شده است. علاوه بر این با وجود گذشت چهارده قرن از دوره اسلامی موسیقی اوزانی هنوز هم در خاستگاه نخستین خود در آذربایجان ، ترکمن صحرا ، گرگان و شمال خراسان به حیات جاودانه خود ادامه می دهد و در کشورهای شمالی همجوار با ایران و به ویژه در آسیای میانه از رونق جدی برخوردار است.
از گزارش های تاریخی منابع مکتوب ایران چنین برمی آید که موسیقی اوزانی در دوره اسلامی بطور گسترده در دربار سلاطین ترک و مغول ایران رواج داشته و اوزان ها مناصبی عالی در نزد پادشاهان مزبور داشته اند.
در تاریخ جهانگشای جوینی عبارتی هست که این موضوع را تصدیق می کند:
« و ابن دربوس » را به سر خیلی اوزان نامزد فرمود » [32]
در تاریخ وصاف الحضره و همچنین جامع التواریخ رشیدی نیز ذکری از اوزان ها شده است و لیکن پیش از مولفان کتب مذکور حکیم نظامی گنجوی از اوزان ها سخن گفته است. وی در منظومه ” اسکندرنامه ” خود در فصل مربوط به ” مهمانی کردن خاقان چین اسکند را ” از اوزان های دربار خاقان چین که وی اورا پادشاه ترکان می خواند و نغمه سازان ملل دیگر سخن رانده است:
در مجلس خاقان چین:
نشسته به رامش ز هر کشوری / غریب اوستادی و رامشگری
نوا ساز خنیاگران شگرف / به قانون اوزان برآورده حرف
بریشم نوازان سغدی سرود / به گردون بر آورده آواز رود
سرایندگان ره پهلوی / ز بس نغمه داده نوا را نوی
همان پای کوپان کشمیرزاد / معلق زن از رقص چون دیو باد
ز یونانیان ازغنون زن بسی / کر بردند هوش از دل هر کسی
در خاتمه لازم است که درباره ریشه و معنی لغوی ” اوزان ” نیز مطلبی گفته باشیم. لفظ اوزان همانطوری که قبلا گفته شد با واژگان گوزان (گوسان) پارتی شباهت لفظی و معنوی دارد و اوزان به احتمال قریب به یقین کوتاه شده گوسان پارتی است. اوزان در لغت ترکی خنیاگر ، شاعر و آوازه خوان و نوازنده ای است که با ساز خود موسوم به ” قوپوز ” داستان ها و اشعار حماسی و ملی قوم و قبیله خود را برای مردم ترنم می کرده است.
علامه فقید محمد قزوینی چون با خصوصیات زبان های ترکی نا آشنا بوده ، با مشاهده صورت ” اوران ” در قسمت سوم لغتنامه ابن مهنا موسوم به « حلیه الانسان و حلبه الانسان » که مختص لغات مغولی است ، خیال کرده که لفظ اوزان تصحیف شده واژه « اوران » مغولی است و آن را مغولی پنداشته و به پیروی از قاموس پاوه دو کورتی آن را به معنی صنعت و پیشه گرفته است.
درصورتی که اصل این واژه همان اوزان بوده و اوران صورت دیگر و نه مغولی شده آن است. در واقع باید بگوییم که واژه اوران از زبان های وابسته به گروه ( L/R ) ترکی وارد زبان مغولی شده است. در این باره حاشیه نویس جامعه التواریخ توضیحاتی داده است که آن را مرور می کنیم:
« اوزان = به مغولی اوران و جمع آن اوراد و اوراچود ، از ماده ترکی اوز و به معنی صنعتگر و ماهر وهنرمند و اوزان جمع آن است.»
واژه ترکی گروه( ش/ز= sh / z ) در گروه (ل/ر= L/R) اور (ur) و جمع آن اوران بوده و از این گروه زبان های ترکی به مغولی راه یافته است.
( جامع التواریخ ، حواشی ، 2176)وی همچنین به نقل از مطالب ” جرارد کلوزون ” ترک شناس مشهور انگلیسی درباره واژه ” اوز ” (uz) می نویسد:
« اوز در زبان ترکی به معنی: ماهر ، استادکار ، هنرمند ، پیشه ور ماهر ، صنعتگر ماهر ، محترفه ، صناع و در باب اشیا به معنی : کامل و درست و بی نقص است.»
این واژه در زبان ترکی پیشینه کهن دارد و در سنگ نبشته های اورخون به عنوان نام خاص و لقب و در نوشته های اویغوری سده هشتم میلادی به معنی ماهر و استادکار و هنرمند به کار رفته است. واژه اوز از یک زبان ترکی گروه ( ل / ر=L/R ) که در آون اور (ur) بوده است به زبان مغولی درآمده و در این زبان به ” اورا ” و «اوران» تبدیل شده است.
لفظ اوزان و یا اوران چنانکه در بالا گفته شد اسم جمع است و یکی از نشانه های جمع ترکی باستان یعنی ” ان ” را در خود حفظ کرده است ، همانند واژه ” ارن ” به معنی مردان و رجال که در دیوان لغات الترک به عنوان جمعی نادر ثبت شده است و زبان شناس برجسته ترک محمود کاشغری نتوانسته تشخیص دهد که این نشانه جمع از روزگارانی خیلی پیش به دوران او رسیده است. لازم است قید کنم که معانی ماهر و استاد داده شده از جانب کلوزون در اصل از مضمون دیوان لغات الترک کاشغری اخذ شده و میرزا مهدی استرآبادی در فرهنگ سنگلاخ خود در معنی اوزان آورده است که:
« اوزان یعنی خواندن و آن عبارت است از تصنیفات ترکی که خارج از وزن نظم است».
این مولف گرانقدر در معنی مصدر اوزماق آن را سخن لاف آمیز گفتن دانسته ولی به دریافت ما در اشتقاق این مصدر از ریشه اؤز به معنی خود و اؤزوم – اؤزوم گفتن ( منم – منم گفتن) دچار سهو شده است.
به نوشته دکتر بهزاد بهزادی لفظ اوزان تا قرن پانزدهم میلادی متداول بوده ولی از قرن مزبور به بعد اصطلاح اوزان در آذربایجان و ترکیه به ” آشیق ” (عاشیق) و در آسیای میانه به ” باخشی ” (باقسی ، بخشی) تغییر نام داده است.
منابع
[1] – دنیای گم شده ی ایلام ، ص 68
[2] – تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، جلد اول ، بخش دوم ، ص 861
[3] – تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، جلد اول بخش دوم ، ص 558
[4] – تورات ، سفر پیدایش ، فصل یازدهم
[5] – تاریخ صنایع ایران، ص 4
[6] – الواح سومری 258 ، جامعه بزرگ شرق ، ص 161
[7] – مردم شناسی ایران ، هنری فیلد ، ص 175
[8] – کتاب گیلان ، جلد 2 ، ص 20
[9] – تاریخ آسیا ، ص 12
[10] – الواح سومری ، ص 258
[11] – جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی ، ص 196-101
[12] – پیدایش تمدن در آذربایجان ، ص 305 – 304
[13] – رجوع کنید به ” گرجی ها ” ، ص 41-40
[14] – تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، جلد اول ، بخش دوم ، قسمت اول ، ص 373
[15] – باستان شناسی و هنر ایران در هزاره اول قبل از میلاد ، 9 و 77
[16] – تاریخ صنایع ایران ، ص 7-9
[17] – تورات ، آیه دوم ، باب یازدهم ، سفر پیدایش
[18] – تاریخ صنایع ایران ، ص 4
[19] – تاریخ ایران باستان ، جلد 1 ، ص 133
[20] – رجوع کنید به تاریخ ماد ، ص 140
[21] – رجوع کنید به گرجی ها ، ص 29-30
[22] – تاریخ ملل قدیم آسیای غربی ص 14 و 15 و 16
[23] – تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، جلد اول ، بخش دوم ، 31-32
[24] – باستان شناسی و هنر ایران در هزاره اول قبل از میلاد ، 40 – 39 ، 1941 –speiser –.
[25] – تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، جلد اول ، 865 -866
[26] – تاریخ پیشرفت علمی و فرهنگی بشر ، جلد اول ، 863
[27] – تاریخ باستان ایران ، جلد دوم ، صفحه 1098
[28] – گرکوار فرامکین ، باستان شناسی در آسیای مرکزی ، ص 149 – 148
[29] – میراث باستانی ایران ص 318
[30] – میرزا مهدی استرآبادی ، فرهنگ سنگلاخ ، ص 46
[31] – میراث باستانی ایران ، 318
[32] – یادداشت های قزوینی ، جلداول ، 140
عجب، اینم به سرقت رفت😅، انگار فراموش کردید آذرپادگان بخشی از ایران بوده و هست، پس لطفا تاریخ جعلی نسازید، در ضمن سومریان خود را کوچ کرده شرق میدونستند و نه شمال، طبق اسناد و مدارک اونها ریششون به شرق ایران برمیگرده و آرته
با سلام
مقاله بسیار ارزشمند شما را خواندم . بنده نویسنده تاریخ و آثار باستانی سلماس هستم هر زمان کمکی در مورد آثار سلماس خواستید در خدمتتان هستم . موفق باشید
ضمن عرض سلام
لطفا از طریق ایمیل مکاتبه فرمایید .