اشعث بن قیس بن معدی کرب، مکنّی به ابو محمّد، در سال دهم هجرت همراه با گروهی از قبیله کنده که او ریاست آنها را بر عهده داشت بر به خدمت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ وارد شد و اسلام آورد، بعدها در زمان خلافت ابوبکر مرتد شد. مسلمانان او را اسیر کردند پس ابوبکر خواهر خود، ام فروه را به ازدواج او در آورد. پس از خلافت عمر، اشعث با سعد بن ابی وقاص به عراق رفت و در جنگ قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند حضور داشت و خانهای در کوفه در میان قبیله کنده بنا کرد و در آن سکونت نمود،[1] وی در زمان خلافت عثمان کارگزار او در آذربایجان بود و عثمان هر سال صد هزار درهم از خراج آذربایجان را به او میبخشید.[2]
امّا این که، چرا امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ او را از حاکمیت آذربایجان عزل کرد، دو علت مهم و اساسی در کار او بود که علی ـ علیه السّلام ـ آنها را در کارگزاران خود نمیپسندید؛
1ـ وقتی او از طرف عثمان والی آذربایجان گردید، در مصرف اموال مسلمین برای خود محدودیتی قائل نبود.[3]
روشن است که علی ـ علیه السّلام ـ چنین کارهای افراطی را در کارگزاران خود نمیتواند تحمل کند و خود اشعث بن قیس نیز خصوصیات اخلاقی و رفتاری علی ـ علیه السّلام ـ را میدانست و به همین دلیل وقتی مردم بعد از قتل عثمان با علی ـ علیه السّلام ـ بیعت کردند، وی رضایت و بیعت خود را از خلافت علی ـ علیه السّلام ـ اعلام نکرد، و حضرت چون از اعمال و افکار او اطلاع داشت، نامهای توسط زیاد بن مرحب حمدانی برای اشعث فرستاد که در آن چنین آمده است:
«فلو لا هَناتْ کُنَّ منک کنت المقدم فی هذا الامر قبل الناس و لعل آخر امرک یُحمد اوله و بعضه بعضاً اِن اتقیت الله … و اعْلم انَّ عَمَلک لیس لک بطمعه و لکلّه فی عنقک امانه مسترعاً لمن فوقک لیس لک اَن تفتات فی رعیّه و لا تخاطر الّا بوثیقه و فی یدک مال الله و انت من خزانه حتی تسلّمه الیَّ[4]؛ اما بعد، اگر سستیهایی در تو رخ نمیداد پیش از دیگران در این امر اقدام میکردی و شاید آخر کارت، باعث جبران اول آن بگردد و بعضی از آن بعضی دیگر را جبران کند اگر از خدا پروا داشته باشی … و بدان که حکومت، طعمهای برای رزق و خوراک تو نیست بلکه آن امانت و سپردهای در گردن تو است، و تو نگهبانی نسبت به کسی که بالاتر از تو است تو را نمیرسد که در کار رعیت به میل خود رفتار نمایی و متوجه کار بزرگی شوی مگر به اعتماد امر و فرمانی که به تو رسیده باشد و در دستهای توست مال و دارایی خداوند و تو خزانه دار اموال خدا هستی تا آنها را به من تسلیم نمایی.»
2ـ علت دیگر عزل اشعث از سوی امیر مؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ ، این بود که وی شخصی خائن و منافق بود؛ ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد: اشعث در زمان خلافت علی ـ علیه السّلام ـ جزو منافقین بود و نقش او در میان اصحاب امیر المؤمنین مانند نقش عبد الله بن اُبی در میان اصحاب رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود، در زمان خلافت حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ ، هر توطئه و اضطراب و خیانتی که به وجود میآمد منشاء آن اشعث بود.[5]
خیانت و نفاق اشعث از اینجا ظاهر میشود که وقتی حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نامهای از طریق زیاد بن مرحب به وی فرستاد، چون مرحب نامه علی ـ علیه السّلام ـ را قرائت نمود، اشعث بن قیس برخاست و پس از حمد و ثنای خدا گفت: ای مردم! همانا امیر مؤمنان ـ عثمان ـ مرا والی آذربایجان کرد و پس از آن کشته شد ولی آن سرزمین همچنان در دست من قرار دارد، مردم با علی ـ علیه السّلام ـ بیعت کردند و ما از او اطاعت میکنیم؛ همانگونه که از خلفای پیشین اطاعت کردیم، ماجرای او با طلحه و زبیر را میدانید و علی ـ علیه السّلام ـ بر آن چه که در این ماجرا بر ما و شما پنهان مانده، امین است. هنگامی که اشعث به منزل رسید، یاران خود را فراخواند و گفت:
نامه علی ـ علیه السّلام ـ مرا بیمناک کرده است، او میخواهد اموال آذربایجان را از من بستاند و من میخواهم به معاویه بپیوندم، یارانش گفتند: مرگ برای تو زیبندهتر از رفتن به سوی معاویه است، آیا شهر و عشیرهات را رها میکنی و راهی شام میشوی؟ اشعث از شنیدن این سخنان شرمگین شد.[6]
وقتی این سخنان اشعث به کوفه رسید، امیر المؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ طی نامهای که توسط حجر بن عدی از افراد قبیله اشعث فرستاد و او را توبیخ کرد و دستور داد که به کوفه بیاید متن نامه حضرت چنین است: امّا بعد فانَّما غرّک من نفسک و جرّأک علی اخرِکَ إملاءُ الله لَکَ إذ ما ذِلْت قدیماً تأکُلُ رِزْقَهُ و تُلْحدُ فی آیاته وتسْتَمتعُ بخلاقک و تَذهبَ بحسناتک الی یومک هذا، فاذا أتاک رسولی بکتابی هذا فأقبل و احْمل ما قَبِلکُ من مال المسلمین إن شاء الله؛[7] امّا بعد، تنها چیزی که تو را از جانب نفست مغرور ساخته و بر دیگران جرأت داده، مهلت خدا به تو است؛ زیرا تو از قدیم روزی خدا را میخوری، امّا نسبت به آیات و نشانههای او انکار و الحاد میورزی و از نصیب و بهره خود استفاده میکنی و تا به امروزت نیکیهای خود را از بین بردهای، پس هرگاه فرستاده من این نامه را به تو داد، به سوی ما بیا و آنچه نزد تو از اموال مسلمانان میباشد همراه خود بیاور، انشاء الله.
آنچه از نامه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ استفاده میشود این است که اشعث بن قیس خیانت کرده است. حجر اشعث را ملامت کرد و گفت: آیا تو قوم و مردم دیارت و امیر المؤمنین را رها میکنی و به اهل شام ملحق خواهی شد؟!
حجر همراه اشعث بود تا اینکه او را به کوفه آورده چون اسباب او را نزد علی ـ علیه السّلام ـ آوردند در آن صد هزار درهم و بنا به روایتی چهارصد هزار درهم بود، حضرت آنها را گرفت، پس اشعث از امام حسن ـ علیه السّلام ـ و امام حسین ـ علیه السّلام ـ و عبدالله بن جعفر شفاعت خواست، لذا حضرت سی هزار درهم را به او داد، اشعث گفت اینها کافی نیست، حضرت فرمود: یک درهم به آن اضافه نمیکنم، به خدا قسم اگر اینها را هم بر نمی داشتی برای تو بهتر بود و گمان نمیکنم برای تو حلال باشد و اگر بدانم که بر تو حلال است، آنها را نمیگرفتم، اشعث گفت: آنچه را عطا کردهای با خدعه بگیر.[8]
بنابراین، اشعث بن قیس، شخصی خیانتکار و منافق و نیز والی بیلیاقت و بیکفایتی بود که نسبت به اموال مسلمین اهتمام نمیکرد، در کل او شخصی، منفی بود و حضرت او را از حاکمیت آذربایجان عزل نمود، وی نفرین شده حضرت علی ـ علیه السّلام ـ است.[9]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
– سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب، علی اکبر ذاکری، ج اول.
[1] . ابو عمر یوسف بن عبدالبر، الاستیعاب، مصر، درا النهضه، بی تا، ج 1، ص 133.
[2] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج 3، ص 145.
[3] . محمّد ذهبی، سِیَر اعلام النبلاء، بیروت، موسسه الرساله، الطبعه التاسعه، 1413ه ، ج2، ص 41.
[4] . مجلسی، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، طبعه الثانیه، 1403ه ، ج32، ص361؛ و محمودی، محمد باقر، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، بیروت، دار التضامن، ج4، ص85؛ و عبد الله بن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، قم، انتشارات رضی، ج1، ص 91.
نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، تحقیق: محمد هارون، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، ص20.
[5] . ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 297.
[6] . مزاحم منقری، واقعه صفین در تاریخ، ترجمه:کریم زمانی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 32.
[7] . ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1382ش، ج2، ص110؛ جابر بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: محمد باقر محمودی، بیروت، مؤسسه اعلمی، ج2، ص159؛ و محمودی، محمد باقر، پیشین، ج4، ص87.
[8] . هاشمی خوئی، حبیب الله و حسنزاده آملی و ..، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، تهران، انتشارات اسلامیه، ج17، ص183.
[9] . ر.ک: نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 19، ص 76.