نشریه الکترونیکی ائل اوبا

و من آیاته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إنّ فی ذلک لآیات للعالِمین

دکتر پولاک پدر طب ایران


لینک مطلب : http://eloba.ir/?p=6217

✍️علی مرادی مراغه ای

دكتر پولاك از جمله معلمينى بود كه اميركبير آنان را از اتريش براى تدريس در دارالفنون استخدام كرده بود اما وقتی این گروه 7نفری به ایران رسیدند دو روز قبل از آن امیر از کار برکنار شده بود، پولاک در این مورد مینویسد:

«در 24 نوامبر 1854. وارد تهران شديم. پذیرایی سردی از ما نمودند احدی به استقبال ما نیامد، خبردار شديم… چند روزی قبل از ورود ما ،در نتیجه توطئه های درباری و علی الخصوص توطئة مادرشاه، ميرزاتقی خان مغضوب گردیده…»( پولاك، ياكوب، سفرنامه…ص4)

دکتر پولاك نكات جالبى از قدرت علما در دوره قاجاریه مینويسد:

«ملاها در بين محرومين و فرودستان طرفداران بسيارى دارند؛ دولتيان از ملاها ‌میترسند؛ زيرا میتوانند قيام برپا كنند…».(همان…ص ۲۲۵)

وى در مورد قدرت ملاعلى كنى مرجع تقليد تهران مینويسد:

«يك اشاره از طرف او كافى است كه شاه را از تخت سلطنت به زير آورد و هر فرمان و دستورى كه دربارۀ خارجيان و غيرمسلمانان صادر كند، فورا از طرف مردم اجرا میگردد. سربازان گارد محافظ سفارت در تهران به من مى‌ گفتند با آنكه از طرف شاه مأمور حفاظت جان و اعضاى سفارت شده‌اند، اما اگر حاج ملاعلى كنى به آن‌ها دستور دهد، بدون درنگ من و ديگر اعضاى سفارت را خواهند كشت»(همان… ص۳۳۲)

در ۱۲۳۴ش. دكتر كلوكه طبيب خاص دربار درگذشت، و ناصرالدين شاه دكتر پولاك را به جانشينى وى برگزيد، او ده سال در ايران ماند و چندين كتاب درباره كحالى، پاتولوژى، جراحى، تشريح بدن انسان، سمومات…نوشت بعد از دهسال زندگی در ایران، به اروپا بازگشت.

ناصرالدین‌ شاه در سومین سفر خودش به فرنگ او را در آنجا دیده و مینویسد:

«حكيم پولاك حكيم سابق ما كه در ايران بود از وينه به ديدن ما آمده بود، در اينجا ديده شد، او هم همان حكيم پولاك هفده بيست سال قبل است، همان‌طور فارسى حرف میزند و همان عادات و اخلاق و وضع را دارد»(خاطرات ناصرالدین شاه در سفر سوم فرنگستان…ص230)

اعتمادالسلطنه مینویسد«سنگ مثانه بيرون آوردن به اهتمام و تعليم دكتر پولاك شايع شد و درعرض يكسال، خود او بيست و سه سنگ درآورد كه يكى هلاك شد و باقى به سلامت رستند»(تاریخ منتظم ناصری…ج ۳ص۱۷۴۹).

پولاك البته به صفت شوم ایرانیان یعنی پارتی بازی هم اشاره میکند و مینويسد:

به محض اینکه یکی از ایرانیان صاحب قدرت و مقامی می شود تمام فک و فامیل های خود را سر کار می آورد و وقتی«مثلا صدراعظم بشود، بلافاصله می كوشد با عقب گذاردن همۀ غريبه ‌ها، تمام دار و دستۀ خود و حتى دورترين خويشاوندانش را از گمنامى و تاريكى بيرون بكشد و مقامات پايتخت و ولايات را به آنها سپرد.

البته به محض اينكه صدراعظم ساقط شود همۀ آنها نيز با وى از كار بیكار می شوند.»( پولاك، همانجا…ص ۱۵۹.)

اما دکتر پولاک با دوتا مشکل همواره روبرو بود یکی، حملات شدیدی طرفداران طب سنتی که چشم دیدن او را نداشتند و دیگری، ممنوعیت عمل کالبدشکافی بروی مسلمانان بوده که به نوشته وی، از نظر اسلام ممنوع بود و اجرای آن، با تکفير روبرو مي شد.

پولاک می نویسد که حتی اجازه نمی دادند جسد جنایتکاران را هم تشریح کنم.(همان… ص 212)

اما خوشبختانه، یکی از همکاران وی بطور ناگهانی می میرد و دکتر پولاک جسد او را کالبدشکافی میکند و همچنین، مورد دیگر، مرگ یک کتابفروش فرانسوی بود که برای رونق بخشیدن به کتابخانه اش، قبل از مرگ، جسد خود را به طب دارالفنون فروخته بود. این دو کالبد شکافی را دکتر پولاک در حضور شاگردانش انجام داد.

اما آنچه بسیار عجیب است اینکه، اجازه معالجه و جراحی زنان ایرانی در  170سال پیش توسط او به عنوان یک پزشک مرد خارجی است! پولاک مینویسد:

«جراحی های کوچک در مورد زنان بیشتر توسط جراحان زن انجام می گیرد و از این جراحان زن، دو تن در تهران به داشتن مهارت شهرت خاص دارند! با وجود این، اغلب، و بیشتر در موارد خطرناك، از جراحان مرد کمک میطلبند؛ بدین ترتیب هم بود که به من اجازه میل زدن مجرای بول، عمل سنگ مثانه دختران و زنان حتی در مورد طبقات ممتاز داده میشد». (همان…ص290)

 

Ali_Moradi_maragheie@