نشریه الکترونیکی ائل اوبا

و من آیاته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إنّ فی ذلک لآیات للعالِمین

بررسي چند معنايي در زبان تركي آذربايجاني


لینک مطلب : http://eloba.ir/?p=2399

بررسي چند معنايي در زبان تركي آذربايجاني در چارچوب معني شناسي شناختي ؛ فعل ديداري/ görmək / نگاه كردن

يوسف حضرتي دانشجوي دكتري، مربي گروه زبان و زبان شناسي، دانشگاه پيام نور، تهران، ايران

فاطمه يوسفي راد استاديار گروه زبان و زبان شناسي، دانشگاه پيام نور، تهران، ايران

بلقيس روشن دانشيار گروه زبان و زبان شناسي، دانشگاه پيام نور، تهران، ايران

محمدرضا احمدخاني استاديار گروه زبان و زبان شناسي، دانشگاه پيام نور، تهران، ايران

چكيده

ائل اوبا – هدف اين پژوهش بررسي نقش استعاره در چند معنايي فعل ديداري/ görmək / (تماشا كـردن) در زبان تركي آذربايجاني در چارچوب معني شناسي شناختي است.

اين پژوهش توصيفي – اسنادي اسـت و سعي شده تا معاني گوناگون فعل بنابر رويكرد معني شناسي شناختي ارائه دهـد.

بـراي دسـتيابي بـه ايـن هدف، پيكره زباني مورد استفاده در اين پژوهش، تركيبي از پايگاه داده هاي زبـان تركـي آذربايجـاني از جمله فرهنگ هاي لغت، كتاب ها، مجلات، روزنامه ها و شم زباني نويسنده است.

يافتـه هـاي پـژوهش نشان مي دهند كه براي فعل ديداري ) /görmək /تماشا كـردن) 24 معنـا بعـد از طبقـه بنـدي و انتـزاع گونه هاي بافتي استخراج شد.

اين برابرهاي معنايي نشانگر آن بود كه چندمعنايي، پديدهاي نظام مند بوده و كاربست هايي همچون استعاره و مجاز در شكل گيري و توصيف آن بسيار دخيلند.

به اين ترتيب شـبكه گسترده معنايي فعل شكل مي گيرد و از سوي ديگر مي توان گفت كه استعاره نقش پر رنگ تـري نـسبت به مجاز در شكل گيري چند معنايي و كاربرد فعل در بافت هاي گوناگون دارد.

واژه هاي كليدي: “زبان تركي آذربايجاني”، “معني شناسي شناختي”، “چندمعنايي”، “استعاره”.

 

مقدمه

زبان شناسي شناختي رويكردي در پژوهش و بررسي زبان است كه به بررسي پيوند ميان زبان انسان، ذهن او و تجارب اجتمـاعي و فيزيكـي او مـي پـردازد. (راسـخ مهنـد،1389:6) .

گـستره زبانشناسي بر اين فرض است كه زبان برآيند ساختارهاي خاصي در مغز نيـست ، بلكـه نتيجـه نظام هاي شناختي عامي است كه مردم براي مفهوم سازي همه جنبه هاي واقعيت آنها را به كار مي گيرند.

در گستره زبان شناسي شناختي، معني شناسي شناختي از اهميت خاصـي برخـودار اسـت كـه پژوهش در آن از بنيادي ترين مباحث زبان شناسي شناختي است.

اصطلاح معني شناسي شـناختي، نخستين بار از سوي ليكاف (1980) مطرح شـد.

در رويكـرد معنـي شناسـي شـناختي ، معنـاي عبارات به ساختارهاي ذهني مربوط مي شود و خود زبان، بخشي از ساختار شناختي ذهن است، نه يك هويت مستقل. در اين نگرش بيشتر بر معناي كلمه تاكيـد مـي شـود، نـه معنـاي جملـه (364-363 :1383،صفوي).

بررسي استعاره از ديـدگاه شـناختي، از بنيـادي تـرين و مهـمتـرين بخـش هـاي مطالعـات معني شناسي شناختي است كه نخستين بار آن را ليكـاف و جانـسون در سـال 1980 بـا عنـوان نظريه استعاره مفهومي يا نظريه استعاره شناختي مطرح كردند.

مهمترين نكته اين نظريه ايـن است كه استعاره نه يك ويژگي سبكي زبان ادبي ، خود تفكـر و ذهـن داراي ماهيـت اسـتعاري است. آنها بر اين نكته تاكيد كردند كه استعاره تنها ابزار زباني براي بيان انديشه نيـست، بلكـه راهي براي انديشيدن درباره چيزهاست.

در اين نظريه، ساختار مفهومي بر اساس نگاشت هـايي است كه ميان گستره شناختي شكل مي گيرد. منظور از نگاشت ، تطبيق ويژگي هـاي دو گـستره شناختي است كه در قالب استعاره به همديگر نزديك شده اند.

آنها همچنين به اين نتيجه رسيدند كه مفاهيم انتزاعي در ذهن انسان، با بهره گيري از مفاهيم عيني، سازمان بنـدي مـي شـوند. يعنـي زبان به ما نشان مي دهد كه ما در ذهنمان مفاهيم انتزاعي را بر پايه مفاهيم عينـي بيـان يـا درك مي كنيم (ليكاف و جانسون،1380 :28 .(

يكي از مفاهيم مهم ديگر معني شناسي شناختي، چندمعنايي است. چندمعنايي يعنـي كـاربرد يك عنصر زباني در معاني گوناگون.

باور معني شناسان شناختي دربارة چندمعنايي اين است كـه اين ويژگي نظام مند بوده و اين قوه شناخت انسان است كه بر گونه و ميزان چندمعنايي نظارت دارد.

از اين رو، مطالعه چندمعنايي از ديدگاه معني شناسي شناختي اين امكان را پديـد مـي آورد كه سازوكارهاي ذهن و نيروي شناخت آدمي بيشتر و بهتر شناخته شوند.

در بيشتر زبان ها، به ويژه، در زبان تركي آذربايجاني، چندمعنايي و كاربرد استعاري واژگان و عبارات بسيار معمول و رايج است كه براي بيان تجربه دروني و درك مفاهيم انتزاعـي بـه كـار مي روند.

در اين زبان، واژگان و عبارت هاي بسياري است كه داراي معاني متعددند. بـه سـخني ديگر، چندمعنا و به صورت استعاره اند. از جمله اين واژگان، افعال ديداري است كه افـزون بـر اين كه نشان دهنده عمل ديدن است، بسته به موقعيت شان براي بيـان فهـم، درك، دانـش، نـور، دانايي وغيره نيزبه كار مي روند.

در اين زبان، فعل ديداري) /görmək /ديدن) جـزو فعـل هـاي ديداري است كه افزون بر دلالت بر معني واقعياش ، براي بيـان تجربـه درونـي، درك مفـاهيم انتزاعي و بيان جنبه هاي مختلف شناخت به كار مي رود.

با چنين پيش سخني، مي توان گفت كه چند معنايي و استعاره در زبان ها از اهميـت فراوانـي برخوردارند. چرا كه پژوهش هايي از اين دست، پژوهش هاي زبـانشناسـي را غنـي تـر مـي كنـد.

پژوهش هاي كه درباره چندمعنايي و استعاره در كشور ايران انجام گرفته، بيشتر آنها استعاره و موضوعات مربوط به آن را در زبان فارسي بررسي كرده اند و بعضي از آنها فقط بـه جنبـه اي از استعاره پرداخته اند.

ولي با توجه به اين كه در ايران، زبان هاي مختلفـي وجـود دارد و پـژوهش درباره هر يك از آنها موجب گسترش زبان شناسي مي شود. بنابراين، پرداختن به پزوهش هـاي ديگرزبان ها و گويش ها نيز از اهميت ويژهاي بر خوردار اسـت.

از آن جـا كـه در ايـران، هـيچ پژوهشي درباره چندمعنايي و استعاره در زبان تركي آذربايجاني انجـام نيافتـه اسـت. بنـابراين، هدف از اين پژوهش، بررسي استعاره و چندمعنايي فعل ديـداري /   ) / görməkديـدن) در زبـان تركي آذربايجاني در چارچوب معني شناسي شناختي و جواب دادن به سوال هـاي ايـن پـژوهش است:

  • چندمعنايي و حالت استعاري فعل ديداري) / görmək /ديدن) به چه صورت مي باشد؟
  • معناي اوليه (سرنمون) و معناي حاشـيه اي فعـل ديـداري) / görmək /ديـدن) از نظـر شناختي چيست؟
  • سازوكارهاي شناختي، همانند: گونه هاي استعاره مفهومي و مجاز و غيره چه نقـشي در چندمعنايي فعل ديداري) /görmək /ديدن) دارند؟

 

پيشينه پژوهش

وايبرگ (1984) در مقاله خود با نام ” فعل هـاي حـسي در چـارچوب رده شـناختي ”  بـه بررسي و مطالعه فعل هاي حسي در زبان هاي انگليسي، تركي، هندي، فارسي و ژاپني مي پردازد

. در اين راستا، وي سه مولفه كلي براي حواس پنجگانه معرفي مـي كنـد و در چـارچوب آنهـا، بررسي و واكاوي فعل هاي حسي را شكل مي بخشد. وي همچنين الگويي از چنـدمعنايي را بـا در نظر گرفتن نقش حواس، ارائه مي دهد.

پژوهش ها و بررسي هاي سويتسر بر روي افعال ديـداري نـشان مـي دهـد كـه رايـج تـرين قلمروهاي مقصد براي افعال ديـداري دانـش ، عقـل و بينـايي ذهنـي اسـت.

وي مثـال هـايي از زبان هاي انگليسي، يوناني، لاتين و ايرلندي مي آورد و نشان مي دهد كه انتقـال افعـال ديـداري به قلمروهاي انتزاعي، تنها محدود به زبان انگليسي نمي شود، بلكه به بيشتر زبـان هـا نيـز مربـوط مي شود، اين نوع انتقال به نظام بزرگتري تعلق دارد كه اسـتعاره ” ذهـن بـه مثابـه بـدن ” ناميـده مي شود (سويتسر، 1990 :28 .(

ايبارتكس آنتونيانو (1999) در طـی پژوهـشی بـسيار گـسترده تحـت عنـوان چنـدمعنايي و استعاره در افعال ادراكي: مطالعه بين زباني ، به تجزيه و بررسي چندمعنايي و استعاره در گـستره معنايي افعال ادراكي و بررسي اين كه چگونه ساختارهاي چنـدمعنايي اسـتعارهاي بـين قلمـرو ادراك فيزيكي و قلمروهاي مفهـومي ديگـر در زبـانهـاي انگليـسي، باسـكي و اسـپانيايي رخ مي دهند، پرداخته و عنوان كرده كه افعال ادراكي، هم معناي فيزيكي و هم معناي اسـتعارهاي را در سطح بسيار وسيع تر انتقال مي دهند كه بيشتر اين معاني بين زباني انـد اسچوسـترم (1998) نيز در پژوهشي استعاره و چندمعنايي واژگان ديداري را بر اساس چهار مقولـة ادراك بـصري، ويژگي هاي درك كننده ، ويژگي هاي درك شونده و علت ادراك در زبان سوئدي بررسـي كـرده و نشان داد كه كاربرد چندمعنايي و استعاري واژگان ديداري در زبان سوئدي، نـه تنهـا مربـوط به افعال، بلكه مربوط به اسامي و صفات نيز مي شود.

نچيبووا (2008) پژوهش خود را به بررسي استعاره هاي مفهومي به ويژه استعاره مفهومي” از ديدن تا فهميدن” در زبان انگليسي اختصاص داده است. در اين پژوهش پس از بررسـي فعـل ديدن افزوده كه اين فعل داراي نه معني اصلي است:

  • دريافت از طريق چشم ها
  • فهميدن، دانستن، بدست آوردن، درك كردن
  • در نظر گرفتن، قضاوت كردن، توجه كردن، بررسي كردن، فكر كردن
  • تجربه كردن، طي كردن، عبور كردن
  • -يافتن، چك كردن، محقق كردن
  • مطمئن شدن، اطمينان يافتن، دقت كردن
  • دريافت كردن، ملاقات كردن، ديدار كردن، مشورت كردن
  • همراه شدن، همراهي كردن
  • گرفتن، ارسال كردن، فرستادن

شريفي (1388) در مقاله اي به بررسي ارتباط فرايند چنـدمعنايي فعـل سـاده “افتـادن” زبـان فارسي با عوامل شناختي مي پردازد.

وي در اين پـژوهش، چنـدمعنايي فعـل سـاده “افتـادن” را بنابر مفاهيمي چون مقوله بندي ، معناي اوليه، طرح واره هاي تصويري ، و مقولـه هـاي شـعاعي ، بررسي و واكاوي كرده است.

سادات فياضي (1388) در پژوهشي ، با رويكردي شناختي، به بررسـي چنـدمعنايي در زبـان فارسي مي پردازد و پس از ارائة رده شناسـي جديـدي بـراي دگرگـوني هـاي معنـايي، بـه نقـش استعاره در بـه وجـود آوردن معـاني تـازه اشـاره مـي كنـد و كـاركرد مـنظم آن را تـابع نظـامي ساختمند در گسترة واژگان مي دانـد.

افراشـي (1390) همچنـين در پـژوهش خـود، بررسـي تطبيقي استعاره هاي مفهومي جهتي ، در زبان هـاي فارسـي و اسـپانيايي، نـشان داد كـه فـرض بنيادي در زبانشناسي شناختي كه ادراك انسان از مكان بر اصول عام شناختي قرار دارد و مـردم از هر قومي كه باشند، درك همانندي از مفهـوم مكـان دارنـد، مـورد تاييـد اسـت.

ايـن ادراك يكسان به طور مشابه در زبانـشان نيـز متبلـور مـي شـود. قـادري نجـفآبـادي (1391) نيـز در پژوهشي به بررسي همكنشي ميان زبان، شناخت، بدن و فرهنگ، به بررسي پـارهاي از اسـتعارات مبتني بر واژگان اندام هاي بدن چشم، دل، جگر و سينه در بوستان سعدي مـي پـردازد.

بررسـي عبارات استعاري برپايه ديدگاه هاي زبانشناسي شناختي و شعر شناسي شناختي به ويـژه كـووچش (2010) و ليكاف و ترنر (1989) است.

داده هـاي پـژوهش نـشان مـي دهـد كـه دل و چـشم، واژگاني زايا در مفهوم پـردازي احـساسات، قـواي ذهنـي، ارزش هـاي فرهنگـي، ويژگـي هـاي شخصيتي و وقايع محسوس اند.

جگر و سينه نيز به مفهـوم پـردازي غـم مـي پردازنـد. همچنـين صراحي (1391) پژوهش خود را به بررسي مقابل هاي استعاره هاي مفهومي در زبانهاي فارسـي و انگليسي در چـارچوب زبـانشناسـي شـناختي اختـصاص داده اسـت.

يكـي از اهـداف مهـم پژوهش وي، بحث در باره اين موضوع است كـه چـه رابطـه اي ميـان زبـان، شـيوه انديـشه و فرهنگ در هركدام از دو زبان فارسي و انگليسي وجود دارد؟

نتيجـه هـاي برامـده از بررسـي و مقايسه استعاره هاي مفهومي مورد مطالعه و عبارتهاي زباني آنها شـباهت هـا و تفـاوت هـاي چندي را نشان مي دهد.

سلطاني كفراني (1391) پژوهش خود را به مطالعـة چنـدمعنايي افعـال سـاده حركتـي زبـان فارسي در چارچوب معني شناسي واژگاني شناختي اختـصاص داده اسـت. يافتـه هـاي پـژوهش نشان مي دهند كه چندمعنايي پديدهاي نظام مند است و عواملي همچون تبـديل طرحـ واره هـاي تصويري و استعاره در شكل گيـري و توصـيف آن دخيـل انـد.

شـقاقي زاده ارزنـق (1392) نيـز به بررسي تطبيقي استعاره هاي مفهومي، در دو زبان فارسي و تركي پرداخته و بر آن بـوده تـا در تبيين اين مسئله بكوشد كه آيا استعاره هاي شعري در شعر يك شاعر دوزبانـه (ماننـد شـهريار) زبان- وابسته است يا خير؟

مبناي نظري اين پژوهش، طبقه بندي ليكاف و جانـسون (1980) از استعاره هاي مفهومي در قالب اسـتعاره هـاي سـاختي يـا سـاختاري ، جهتـي يـا سـويه منـد  و هستي شناختي بوده است.

دهقان (1392) در پژوهشي در صدد بررسي چندمعنايي واژگـان انگليسـي در قالب نظريـة معني شناسـي شناختي برآمده است تا به بررسي دشواري هـاي يـادگيري واژگــان انگليـسـي بـا اسـتفاده از اصـول و مفـاهيم مطـرح شـده در زبــانشناسـي شناختــي هماننـد مقولــه بنـدي، چندمعنـايي، استعاره، مجـاز، طرحـ واره هاي تصويري، شبكه هاي شعاعي و مانند آنها بپـردازد.

همچنين ناظري پور(1392) در مطالعه اي صفات بياني زبان فارسي كه داراي چند معناينـد را از منظر معني شناسي شناختي بررسي كرده است.

بنابر ديدگاه شناختي، همگي معاني مربوط به يك واژة چندمعنايي، با هم و به شكلي نظام مند در ارتباط اند. وي در اين مطالعه، با دنبال كردن ايـن رويكرد به دنبال ارزيابي رويكرد شناختي است.

رضـايي و ديگـران (1392) نيـز در چـارچوب معني شناسي واژگاني شناختي چندمعنايي مقولة ” بر ” به عنوان يك حرف اضافه و همچنين يـك همكرد فعلي در افعال مركب، در دو باب اول گلستان سعدي را بررسي كـرده اسـت.

يافتـه هـا حاكي از آن است كه چندمعنايي مقولة ” بر ” پديدهاي نظام مند است وعواملي هم چـون تبـديل طرح واره هاي تصويري، برجسته سازي و استعاره در شكل گيري معاني مختلف اين عنصر زباني در قالب يك مقولة شعاعي نقش اساسي دارند.

محرابي (1393) پژوهش خود را به بررسي معني شناختي فعل رفـتن در غـزل هـاي حـافظ اختصاص داده و بعد از بررسي شماري از غزل ها، نتيجه گرفته كه در غزل هاي حافظ به جز چند مورد، فعل رفتن اغلب در معنايي غير از ” حركت فيزيكي از جايي به جاي ديگر ” بـه كـار رفتـه است.

مفاهيم انتزاعي بيان شده با فعل رفتن عبارتند از : مـردن، گـذر زمـان، وجـود داشـتن و متحمل شدن، عاشق شدن، طلب معشوق، وصال، آغاز و اتمام كار، رد كردن و ثبات.

همچنـين موسوي و ديگران (1393) در مقاله اي به بررسي واژه ي ديدن از منظر معني شناسي قـالبي كـه چگونه معناي برخي از واژه ها در تجارب روزمره و دانـش پـيش زمينـه انـسان هـا وجـود دارد، پرداخته اند.

آنها در اين مقاله به دنبال آنند تا قالب هاي معنايي فعل ” ديـدن ” را يافتـه و از يـك سو روابط و تفاوتهاي بين فعل ديدن و فعلهاي هم معنا نظيـر مـشاهده كـردن، تماشـا كردن، نگاه كردن و غيره را بيان كننـد و از سـوي ديگـر، چنـدمعنايي فعـل «ديـدن» را در قالب هاي متعددي مشخص نمايند.

 

ديدگاه نظري

لانگاكر (1990) باور دارد كه زبانشناسي شناختي مكتبي نو در گسترة زبانشناسي است كـه زبان را قوه اي ذهني ناگستره و وابسته به ديگر توانمندي هاي هوشمندي مي داند و بر جنبه هـاي مشترك گستره هاي گوناگون زباني تاكيد دارد.

به همين دليل، در اين مكتب تاكيـد بـر پـژوهش ساختار، اكتساب و كاربرد زبان و ارتباط آنها با ادراك، مقولـه بنـدي، مفـاهيم معنـايي و ديگـر قواي ذهني است.

يكي از شاخه هاي مهم زبانشناسـي شـناختي، معنـي شناسـي شـناختي اسـت كـه در نتيجـه تاثيرپذيري زبانشناسي از روانشناسي گشتالت و روانشناسي شناختي پديد آمد.

در دهه هاي 1980 و 1990 در امريكا متـاثر از نگـرش هـاي ليكـاف (1987) ، جانـسون (1987) و لانگـاكر (1987) حركتي نو در معني شناسي پديدار شد كه پسين با نام معني شناسي شناختي شـهره شـد.

اصطلاح معني شناسي شناختي، نخستين بار از سوي ليكـاف (1980) مطـرح شـد و نگرشـي را شناسانيد كه بسياري از معني شناسان را مجذوب خود ساخت.

 

مفاهيم و مباحث مهم معني شناسي شناختي

مفاهيم و مباحثي مانند استعاره مفهـومي، مجـاز، چنـدمعنايي، مقولـه بنـدي، معنـاي اوليـه، شي متحرك و مرزنما، گستره مبدا و مقصد، فضاهاي ذهني و طرحـ واره هـاي تـصويري و چنـد مفهوم ديگر را مي توان در گستره معني شناسي شناختي گرد آورد كه در زير برخي از اين مفـاهيم توضيح داده مي شود.

 

1- استعاره مفهومي

در گستره معني شناسي شناختي، استعاره از اهميت خاصـي برخـوردار اسـت بـه گونـه اي كـه مطالعة استعاره از بنيادي ترين مباحث معني شناسي شـناختي اسـت. ليكـاف و جانـسون (1980) استعاره را ارتباط دو گسترة معنايي تعريف كرده اند كه در آن يـك گـسترة معنـايي بـر اسـاس گسترة معنايي ديگر بيان مي شود، يعني يك چيز انتزاعي بر اساس يك چيز ملموس تر تجربـه و درك مي شـود.

بـراي مثـال: گـسترة معنـايي زمـان براسـاس گـسترة معنـايي مكـان وحركـت ، صورت بندي مي شود. بر اين اساس، عبارت استعاري سال نو به سرعت به ما نزديك مي شـود از طريق اين ارتباط قابل درك است.

نظريه معاصر استعاره بر اساس ليكاف و جانسون (1980) بر پايـه دو فـرض بنـا شـده:

  • استعاره، مختص زبان ادب نيست و در كاربرد روزمره زبان نيز جاي دارد
  • استعاره در اصـل پديده اي زباني نيست، بلكه ريشه در نظام مفهومي انسان دارد.

در اين نظريـه، اسـتعاره بـه سـه گونه جهتي، هستي شناختي و ساختاري تقسيم مي شود. در استعاره هاي جهتـي، نظـامي كلـي از مفاهيم با توجه به مفاهيمي از نظامي ديگر سازمان بندي مي شوند و شـخص بـه مفهـوم انتزاعـي جهت مكاني مي بخشد.

استعاره هاي هستي شناختي به فرد اين امكان را مي دهد تا بخش هـايي از تجاربش را برگيرد و با آنها همانند اجزاي جدا و يا هماهنگ برخـورد كنـد. در اسـتعاره هـاي ساختاري، ساختار دقيق مفهومي گستره مبدأ به ساختار مفهوم انتزاعي گـستره مقـصد بازنمـايي مي شود و برخي ويژگي هاي گسترة مبدأ برجسته و برخي پنهان مي شوند.

 

چند معنايي

تحقيقات بره آل را مي توان به عنـوان نقطـه آغـازين پـژوهش هـاي چنـدمعنايي دانـست.

گارددارد (2000) مي نويسد كه چندمعنايي شرايطي است كه يك واحد واژگـاني چنـد معنـي داشته باشد. همچنين تايلر (1995) باور دارد كه چندمعنايي عبارت از تداعي دو يا چنـد معنـا كه همه آنها با يك شكل زباني واحد در ارتباط ند. به عبارتي چندمعنايي پديده اي اسـت كـه در آن يــك واحــد زبــاني، چنــدين معنــاي مجــزا، امــا در ارتبــاط بــا همــديگر را دارا باشــد.

زبانشناسان شناختي مي گويند كه چندمعنايي تنها به معنـاي واژه محـدود نمـي شـود، بنـابر ايـن ديدگاه، چندمعنايي در بخش هاي گوناگون زبان ازجمله واژه ها، تكواژها و نحو هم وجود دارد (هرفورد و اسميت ، 2007) .

ليكاف (1387) نيز اعتقاد دارد كه در پيدايش چندمعنايي سه منبـع مهم وجود دارد كه عبارتنداز:

  • استعاره
  • مجاز
  • گشتارطرح واره تصويري

معناي اوليه(سرنمون)

معناي اوليه در سنت، معناي حقيقي يك لفظ ناميده مي شود. برحسب همـين سـنت، معنـاي اوليه همان معنايي است كه واضع به هنگام وضع لفظ در نظر داشته است. معناي اوليه يك لفـظ پربسامدترين معناي آن لفظ است.

 

مجاز

ليكاف و جانسون (2003) باور دارند كه بين مجاز و استعاره تفـاوت وجـود دارد. بـه ايـن صورت كه در مجاز از شيئي براي ارجاع دادن به شيئي ديگر در بافتي معين و مشخص اسـتفاده مي شود.

براي مثال، ممكن است خدمتكار يك رستوران براي اشـاره بـه كـسي كـه چلو كبـاب سفارش داده، از عبارت«اون چلوكبابه» استفاده كند. اين عبارت از مجاز استفاده كرده اسـت. دو عنصر در رابطة مبتني بر مجاز هميشه در رابطة خاص (مالكيت، كل به جز و غيره) با هـم قـرار دارند.

مهمترين تفاوت بين استعاره و مجـاز در ايـن اسـت كـه دو گـسترة ذهنـي در اسـتعاره مدخليت دارند، در حالي كه در مجاز تنها يك گسترة ذهني فعال است.

 

روش پژوهش

پژوهش حاضر از نوع توصيفي – اسنادي است و در آن سعي شده تا معاني گونـاگون فعـل ديداري) / görmək /ديدن) زبان تركي آذربايجاني بنابر رويكرد معني شناسي شـناختي بررسـي و واكاوي شود، نيز توصيفي از روابط موجود ميان اين معاني ارائه شده و علت وجود اين روابـط بازگو شود.

براي رسيدن به اين هدف، پيكرة زباني مورد استفاده در اين پژوهش پايگاه داده هاي زبان تركي آذربايجاني است كه از فرهنگ «آذربايجان ديلينين يضاحلي» در سـه جلـد، تـاليف بهزاد بهزادي (1376) انتشارات درسا و فرهنگ «لغات تركي» تاليف علـي حـسين زاده (1389) انتشارات ياران و فرهنگ لغت «تركي – فارسي ديل دنيـز» تـاليف اسـماعيل هـادي و فرهنـگ تركي آذربايجاني عاميانه جمع آوري شده است.

بر اين فهرست داده هايي نيز بنـابر شـم زبـاني نگارنده و همچنين كتاب هاي «آتالار سوزو» تاليف ابولقاسم حـسين زاده (1391) نـشر اختـر و «ضرب المثل لر» تاليف اصغر شبيهي (1387) نشر اختر و كتاب ها، مجلات و روزنامه هـايـي كـه به زبان تركي آذربايجاني اند افزوده شده است.

مبناي پژوهش زبـان تركـي آذربايجـاني معيـار و تركي آذربايجاني محاوره اي بوده و كاربردهاي قديمي اين افعـال مـورد نظـر نبـوده انـد. بـراي معادل سازي واژگان و عبارات تركي به زبان فارسي از فرهنگ لغت «فارسـي – آذربايجـاني» در دو جلد، تاليف بهزاد بهزادي (1377) انتشارات نشر نخستين، استفاده مي شود.

 

بررسي داده ها

فعل ديداري) / görmək /ديدن) زبان تركي آذربايجاني، جزو اقلام واژگاني چنـدمعنا اسـت كه يك صورت واجي را به چند معناي متمايز، ولي در عين حال هم پيوند وصل ميكند و همـه اين معاني درون يك رشته شباهت هاي خانوادگي جاي مي گيرند.

با وجـود ايـن، آنچـه حـائز اهميت است، مسئله ارتباط اين معاني متمايز ولي مرتبط به هم اند. دو فرايند بسيار مهم در ايـن زمينه، استعاره و مجاز است. از ديدگاه سنتي، اساس استعاره بر پايه مشابهت و اساس مجاز برپايه مجاورت استوار اسـت. در معنـي شناسـي شـناختي ، اسـتعاره و مجـاز از اهميـت ويـژهاي برخوردارند و هميشه مورد توجه معني شناسان شناختي بوده اند.

 

بررسي فعل / görmək / ديدن

فعل ديداري كه در اين مقاله بررسي مي شود ، فعل) / görmək /ديدن) است كه معناي اوليـه آن عبارت است از: واكنش هاي فيزيولوژيكي چشم در برابر نور يا به عبارتي دريافتن چيـزي از طريق تشكيل دادن تصويرهاي ذهني شكل و رنگ آن با نوري كه چشم از آن دريافت مي كنـد.

زيرا اين معني زودتر از معاني ديگر به ذهن مي آيد، از همـه معـاني ديگـر ملمـوس تـر اسـت و معنايي است كه در توانايي يا قابليت روشن كردن معاني ديگر اساسي تر است و از همه مهم تـر معنايي كه با افعال ديگر نمي شود، بيانش كـرد.

بهـزادي (1376 ،ج 2) بيـان مـي كنـد كـه فعـل ديداري) / görmək /ديدن) به معني:

 

Görmək qüvvəsinə malik olan.

مالك شدن به قوه بينايي

 

است. با مطالعه بافت هاي مختلف فعل ديـداري) /görmək /ديـدن) از كتـابهـا، روزنامـه هـا، مجلات، لغتنامه ها و نشريات ديگر زبان تركي آذربايجـاني حـدود 122 كـاربرد از ايـن فعـل استخراج شد و 24 معنا، يك معناي اوليه و 23 معنـاي حاشـيه اي بعـد از طبقـه بنـدي و انتـزاع گونه هاي بافتي داده شد.

122كاربرد فعل ديداري) /görmək /ديدن) به صورت زير است:

      • دريافتن چيزي از طريق تشكيل دادن تصويرهاي ذهني شكل و رنگ آن با نوري كه چـشم از آن دريافت ميكند.
      • رضايت گرفتن
      • احساس كردن
      • حس كردن
      • گرفتن
      • ارسال كردن
      • فرستادن
      • دقت كردن
      • ملاحظه كردن
      • بررسي كردن
      • رنج كشيدن
      • سختي كشيدن
      • تحمل كردن
      • تخمين زدن
      • حدس زدن
      • برآورد كردن
      • حساب كردن
      • جستجو كردن
      • كاويدن
      • سراغ گرفتن
      • شنيدن
      • دريافتن بوي چيزي
      • خبردار شدن
      • گوش دادن
      • تجربه كردن
      • ياد گرفتن
      • به سر آمدن
      • طي كردن
      • عبور كردن
      • معاينه كردن
      • ارزيابي كردن
      • بررسي كـردن
      • قـضاوت كـردن
      • درنظـر گرفتن
      • شك داشتن
      • ظن داشتن
      • ترديد داشتن
      • مظنون شدن
      • مشكوك شدن
      • تقصير داشتن
      • گناه كردن
      • خطا كردن
      • جرم كردن
      • جنايت كردن
      • ياييدن
      • كمين كردن
      • پاسباني كردن
      • مواظبت كردن
      • مراقبت كردن
      • صحبت كردن
      • گفتوگو كردن
      • حرف زدن
      • مصلحت كردن
      • مـذاكره كردن
      • گرفتار شدن
      • اسير شدن
      • زنداني شدن
      • گير كردن
      • به تله افتادن
      • انجام دادن
      • كردن
      • تمام كردن
      • اجرا كردن
      • به جا آوردن
      • دم كسي را ديدن
      • رشوه دادن
      • پول دادن
      • مشاهده كـردن
      • تماشـاكـردن
      • نگريستن
      • نايل به ديدن چيزي شدن
      • قسمت شدن
      • نصيب شدن
      • روزگار سپري كردن
      • گذراندن
      • زنـدگي كـردن
      • گـشتن
      • بـودن
      • گرديدن
      • كفايت كردن
      • بس كردن
      • كفاف كردن
      • كافي بودن
      • تصور كردن، پنداشتن
      • به روي چشم آوردن
      • خيال كردن
      • فكـر كـردن
      • انديشيدن
      • فرض كردن
      • گمان كردن
      • از فكر گذراندن
      • معين كردن
      • معلوم كردن
      • بريدن
      • روشن كـردن
      • آشـكار كـردن
      • توضيح دادن
      • افشا كردن
      • فهميدن
      • دانستن
      • متوجـه شـدن
      • حـالي شـدن
      • گـرفتن
      • پي بردن
      • درك كردن
      • يافتن، بدست آوردن
      • پيدا كردن
      • تشخيص دادن
      • برداشت كردن
      • شناختن
      • استنباط كردن
      • روبه رو شدن
      • مـواج شـدن
      • برخـورد كـردن
      • راسـت آمـدن
      • تصادف كردن
      • عيادت كردن
      • به ديدار بيماررفتن
      • سرزدن
      • ديـدار كردن
      • زيارت كردن
      • ملاقات كردن

    بيست و چهار معناي فعل ديداري) /görmək /ديدن) بعد از طبقه بندي و انتزاع گونـه هـاي بافتي به صورت زير است:

        • واكنش هاي فيزيولوژيكي چشم در برابر نور
        • گرفتن رضايت / razi liini almaq
        • احساس کردن / ehsas etmək ، حس کردن / his etmək
        • ارسال کردن / ersal etmək
        • دقت کردن / diqqət eləmək
        • رنج کشیدن / incimək
        • تخمین زدن / təxmin etmək ، حدس زدن / üsmaq
        • جستجو كردن / axtarmaq
        • شنيدن / eşidmaq
        • تجربه کردن / təcrubə etmək
        • معاینه کردن / müayene etmək
        • شک داشتن / şübhə lənmək
        • تقصیر داشتن / təqsir ləndirmək ، جرم کردن / cürm eləmək
        • پاییدن / göz olmaq ، تعقیب کردن / güdmək
        • صحبت کردن / görubşub danişmaq ، مذاکره کردن / müzakirə etmək
        • گرفتار شدن / giriftar olmaq
        • انجام دادن / etmək ، کردن / eləmək
        • دم کسی را دیدن / ïşirmək birini
        • روزگار سپري كردن / çeç irmək ، گرديدن / dolanmaq
        • کفایت کردن / kifayət etmək
        • تصور کردن / təsəvvür etmək
        • معین کردن / moəiyən etmək
        • فهمیدن / anlamaq ، دانستن / bilmək ، درک کردن / dark etmək
        • رو به رو شدن /üz üzə gəlmək ،  ملاقات کردن / görüşmək

    با توجه به معناي اوليه و معاني حاشيه اي شبكه معنايي فعل) / görmək /ديـدن) بـه صـورت زير است :

    شبكه
    معنايي فعل دیداری / görmək / ديـدن

     

    استعاره هاي فعل ديداري) / görmək /ديدن) همراه بـا بـافتي كـه در آن اسـتفاده شـده انـد ، به صورت زير است :

    1

     “razi liini almaq görmək dir”

    رضایت گرفتن دیدن است

    Adam görmək lazimdir .

    رضایت گرفتن لازم است

     

    2

    ”ehsas etmək görmək dir”

    احساس کردن دیدن است

    ” Həsəninin övinnən gördim səs gəlir”

    احساس کردم که از خانه ی حسنی صدا می آید

    3

    ” təcrubə etmək görmək dir”

    تجربه کردن دیدن است

    Qara gönlər görmişəm

    روزهای سختی را تجربه کرده ام

    4

    ” incimək görmək dir”

    رنج کشیدن دیدن است

    Çox çətinlik görmişəm

    رنج زیادی کشیده ام

    5

    ”şübhə lənmək görmək dir”

    شک داشتن دیدن است

    Kimdən görürsən?

    به چه کسی شک داری

    6

    ”təsəvvürünə cətirmək görmək dir”

    تصور کردن دیدن است

    Qəhrəman öz uşaqliqən gönlərini görürdü

    قهرمان دوران بچگی اش را تصور می کرد

    7

    ”eşidmaq görmək dir”

    شنیدن دیدن است

    Yağışın səsini gördilər

    صدای باران را شنیدند

    8

    ”anlamaq görmək dir”

    فهمیدن دیدن است

    Övə getdim gördim yaxşidir

    رفتم خانه فهمیدم جای خوبی است

    9

    ”təqsir ləndirmək görmək dir”

    تقصیر داشتن دیدن است

    Mən bə işi əhmədən görürəm

    من در این کار احمد را مقصر میدانم

    10

    ”ersal etmək görmək dir”

    ارسال کردن دیدن است

    Həsən namələrin işin gördi

    حسن نامه ها را ارسال کرد

    11

    ” danişmaq görmək dir”

    صحبت کردن دیدن است

    Onu görmək lazimdir

    صحبت کردن با او لازم است

    12

    ”kifayət etmək görmək dir”

    کفایت کردن دیدن است

    Bu çörək bizi görməz

    این نان برای ما کفایت نمی کند

    13

    ”moəiyən etmək görmək dir”

    معین کردن دیدن است

    Qara işlər gördi

    کارهای سختی را معین کرد

    14

    ”giriftar olmaq görmək dir”

    گرفتار شدن دیدن است

    Xəstəliq görmək

    گرفتار بیماری شدن

    15

    “etmək görmək dir”

    انجام دادن دیدن است

    Qoimürsan ki mən öz işimi özüm görüm

    نمی گذاری که من کار خودم را انجام دهم

    16

    ”təxmin etmək görmək dir”

    تخمین زدن دیدن است

    Iran ölkəsinin xərclərin bir min lirə göriblər

    مصارف کشور ایران را یک هزار لیره دیده اند

    17

    “keçirmək görmək dir ”

    سپری کردن دیدن است

    Kasibliq görmək

    روزگار فقر سپری کردن

    18

    “diqqət eləmək görmək dir”

    دقت کردن دیدن است

    Gör necə başağrisi varimizdir

    دقت کن ما چه دردسری داریم

    19

    “axtarmaq görmək dir “

    جستجو کردن دیدن است

    Intirnitə istərdim bir mətləb görəm

    مطلبی را از اینترنت می خواستم جستجو کنم

    20

    “müayene etmək görmək dir”

    معاینه کردن دیدن است

    Hər gün otuz xəstəni göriyəm

    هر روز سی تا مریض معاینه می کنم

    21

    “göz olmaq görmək dir”

    پاییدن دیدن است

    Gör o hara getdi

    بپا او کجا رفت

    22

    “birini ïşirmək görmək dir“

    دم کسی را دیدن دیدن است

    Kədxodani gör kəndi çap

    کد خدا را ببین و ده را بچاپ

    23

    “üz üzə gəlmək görmək dir”

    رو به رو شدن دیدن است

    Nə vaxtdir onu görməmişəm

    خیلی وقت است که با او رو به رو نشده ام

    نمودار(2) استعاره هاي فعل ديداري/ görmək / ديدن – به زبان ترکی آذربایجانی و فارسی

     

    برخي از استعاره هاي فعل ديداري) / görmək /ديدن) چون با حواس و تجربـه هـاي ذهنـي تقريبا يكساني درك مي شوند، مي تـوان آنهـا را تحـت يـك اسـتعاره كلـي تـر يعنـي اسـتعاره “عملكرد ذهن چشم است” بيان كرد. اين استعاره ها عبارتنداز:

    ehsas etmək görmək dir

    احساس کردن دیدن است

     

    şübhə lənmək görmək dir

    شک داشتن دیدن است

    təsəvvürünə cətirmək görmək dir

    تصور کردن دیدن است

    anlamaq görmək dir

    فهمیدن دیدن است

    moəiyən etmək görmək dir

    معین کردن دیدن است

    təxmin etmək görmək dir

    تخمین زدن دیدن است

    diqqət eləmək görmək dir

    دقت کردن دیدن است

    axtarmaq görmək dir

    جستجو کردن دیدن است

    müayene etmək görmək dir

    معاینه کردن دیدن است

    göz olmaq görmək dir

    پاییدن دیدن است

    üz üzə gəlmək görmək dir

    رو به رو شدن دیدن است

    təcrubə etmək görmək dir

    تجربه کردن دیدن است

     birini ïşirmək görmək dir

    دم کسی را دیدن دیدن است

    بقيه استعاره ها چون با حواس و تجربه هاي ذهني متفاوت درك مي شوند. بنابراين، هر كدام از آنها مي توانند به عنوان يك استعاره مسقل باشند.

    لذا، اگر بـه جـاي همـه اسـتعاره هـاي بـالا استعاره ” beyin  gözdir ” عملكرد ذهن چشم است را قرار دهيم ، نمودار استعاره هـاي فعـل ديداري) /görmək /ديدن) به صورت زير خواهد شد:

    نمودار (3) استعاره هاي كلي فعل ديداري / görmək /ديدن

    همانطوري كه مي دانـيم اسـتعاره موضـوعي جهـاني و جـزو جهـاني هـا و همگـاني هـاي زبانهاست. يعني استعاره در همه زبان هاي نوشتاري وگفتاري وجود دارد، ولي نوعشان با هـم فرق مي كند.

    بعضي از اسـتعاره هـاي فعـل ديـداري) / görmək /ديـدن) تركـي آذربايجـاني بـا استعاره هاي فعل ديداري “ديدن” زبان فارسي و فعل ديداري “see “زبـان انگليـسي يكـسانند .

    با وجود اين، استعاره هاي زير ويژه فعل ديداري) / görmək /ديدن) تركي آذربايجاني است:

    birini ïşirmək görmək dir

    دم کسی را دیدن دیدن است

    razi liini almaq görmək dir

    رضایت گرفتن دیدن است

    təqsir ləndirmək görmək dir

    تقصیر داشتن دیدن است

    ersal etmək görmək dir

    ارسال کردن دیدن است

    danişmaq görmək dir

    صحبت کردن دیدن است

    kifayət etmək görmək dir

    کفایت کردن دیدن است

    giriftar olmaq görmək dir

    گرفتار شدن دیدن است

    etmək görmək dir

    انجام دادن دیدن است

    keçirmək görmək dir

    سپری کردن دیدن است

    بيشتر معاني استعاري فعل ديداري / görmək /ديـدن – در نتيجـه اسـتعاره مفهـومي از نـوع ساختاري است. بدين صورت كه گستره مقصد كه يك چيز انتزاعي است از طريق گستره مبـدا كه يك چيز ملموس و عيني است درك مي شود.

    براي مثال “تصور كردن ديـدن اسـت” يعنـي فعل تصور كردن كه يك فعل انتزاعي است از طريق فعل ديدن كه نسبت به فعل تـصور كـردن ملموس تر است درك مي شود.

    با توجه به معاني حاشيه اي و سازوكار شناختي نظير استعاره شبكه استعاري و بسط معنـايي فعل ديداري /görmək /ديدن – به صورت زير است:

    http://eloba.ir/wp-content/uploads/2017/11/04-chand_manayi_turki.png-min.png
    نمودار (4) حوزه ي مبدا و مقصد فعل ديداري / görmək /ديدن

    http://eloba.ir/wp-content/uploads/2017/11/05-chand_manayi_turki.png-min.png
    نمودار (5) شبكه استعاري و بسط معنايي فعل ديداري /görmək /ديدن

    در معاني زير چون بين فعل ديداري مورد مطالعه و معاني دو گستره ذهنـي دخيـل اسـت، بنابراين، سازوكار شناختي كه در رابطه با آنها، نقش دارد استعاره است. اين معاني عبارتنـد از:

    Anlamaq (فهمیدن) ، təsəvvürünə gətirmək (تصور کردن) ، razi liini almaq (رضایت گرفتن) ، ehsas etmək (احساس کردن) ، ersal etmək (ارسال کردن) ، incimək (رنج کشیدن) ، təxmin etmək (تخمین زدن) ، eşidmaq (شنیدن) ، təcrubə etmək (تجربه کردن) ، şübhə lənmək (شک داشتن) ، təqsir ləndirmək (تقصیر داشتن) ، görubşub danişmaq (صحبت کردن) ، giriftar olmaq (گرفتار شدن) ، etmək (انجام دادن) ، keçirmək (روزگارسپری کردن) ، kifayət etmək (کفایت کردن) ، moəiyən etmək (معین کردن) ، gəlmək (رو به رو شدن) ، birini ïşirmək (دم کسی را دیدن) ، göz olmaq (پاییدن) ، müayene etmək (معاینه کردن) ، diqqət etmək (دقت کردن) و axtarmaq (جستجو کردن) .

     

    پـس مـي تـوان چنين استنباط كرد كه چندمعنايي پديدهاي نظام مند بوده و معناي اوليه فعل ديـداري/ görmək /  (ديدن) زبان تركي آذربايجاني به كمك سازوكار شناختي بـه ويـژه اسـتعاره بـه معـاني ديگـر آن مربوط مي شود.

    اين فرايند باعث بسط معنايي و در نتيجه چندمعنايي فعل مـورد نظـر در زبـان تركي آذربايجاني مي شود و به اين ترتيب، شبكه گسترده معنايي فعل شكل مي گيرد كه با توجه به مقوله بندي ييش نمونه برخي معاني فعل مركزي تر و برخي حاشيه اي تر به حساب مي آيند.

     

    نتيجه گيري

    در رابطه با پرسش هاي پژوهش، نتيجه هاي به دست آمده از پژوهش حاضـر نـشان داد كـه معناي اوليه فعل ديداري مورد پژوهش، به صورت واكنش هاي فيزيولوژيكي چشم در برابر نـور است. يافته هاي پژوهش نشان دادند كـه بـراي فعـل ديـداري) / görmək /ديـدن) حـدود 122 کاربرد و 24 معنا وجود دارد ، يك معنـاي اوليـه و 23 معنـاي حاشـيه اي. ايـن معـاني بعـد از طبقه بندي و انتزاع گونه هاي بافتي به صورت زير ارائه شد:

    Anlamaq (فهمیدن) ، təsəvvürünə gətirmək (تصور کردن) ، razi liini almaq (رضایت گرفتن) ، ehsas etmək (احساس کردن) ، ersal etmək (ارسال کردن) ، incimək (رنج کشیدن) ، təxmin etmək (تخمین زدن) ، eşidmaq (شنیدن) ، təcrubə etmək (تجربه کردن) ، şübhə lənmək (شک داشتن) ، təqsir ləndirmək (تقصیر داشتن) ، görubşub danişmaq (صحبت کردن) ، giriftar olmaq (گرفتار شدن) ، etmək (انجام دادن) ، keçirmək (روزگارسپری کردن) ، kifayət etmək (کفایت کردن) ، moəiyən etmək (معین کردن) ، gəlmək (رو به رو شدن) ، birini ïşirmək (دم کسی را دیدن) ، göz olmaq (پاییدن) ، müayene etmək (معاینه کردن) ، diqqət etmək (دقت کردن) و axtarmaq (جستجو کردن) .

    پژوهش هاي انجام شـده در ايـن واكاوي مشخص كرد كه چندمعنايي پديدهاي نظاممند بوده و عواملي همچون استعاره و مجـاز در شكلگيري و توصيف آن دخيلند و اين امر باعث بسط معنايي و در نتيجه چندمعنايي فعـل مي شود و استعاره نقش پر رنگ تري نسبت به مجاز در شكل گيري چندمعنايي و كاربرد آن فعـل در بافت هاي گوناگون دارد.

    يافته ها نيز نشان مي دهند كه چندمعنايي بـراوري تـصادفي نبـوده و بر پايه تجارب ما از مفاهيم مختلف صورت مي گيرد و معاني واژگان با يكديگر تفاوت دارنـد، زيرا از راه هاي متفاوتي درك مي شوند و معناي اوليه كه كاربردش در چندمعنايي است، در واقع معناي اصلي و ثابت يك واژه است.

     

    منابع

    راسخ مهند، محمد (1389) ، درآمدي بر زبان شناسي شناختي : نظريه ها و مفاهيم، تهران: انتشارات سمت. زاهدي، كيوان و عصمت دريكوند (1390) ،استعاره هاي شناختي در نثر فارسي و انگليسي، نقد زبـان و ادبيات خارجي، دانشگاه شهيد بهشتي، تهران.

    شريفي، ليلا (1388)،رويكردي شناختي به يك فعل چنـدمعناي فارسـي، شـمارة 4 ، تـازه هـاي علـوم شناختي، تهران.

    سلطاني كفراني، رضا(1391)، رويكردي شناختي به چندمعنايي در افعال حركتي زبان فارسـي: دانـشگاه اصفهان، پاياننامه كارشناسي ارشد.

    شقاقي زاده ارزنق، حوريه (1392)، بررسي تطبيقي استعاره هاي شناختي اشعار تركي و فارسـي شـهريار: دانشگاه پيام نور تهران، پاياننامه كارشناسي ارشد زبانشناسي همگاني.

    صراحي، محمدامين (1391)، بررسي مقابله اي استعاره در زبانهـاي فارسـي و انگليـسي بـر اسـاس نظريه استعاره هاي مفهومي: دانشگاه اصفهان، پاياننامه دكتري زبانشناسي همگاني.

    فرخزاد، زينب (1388) ، بررسي نقش نام اعضاي بدن در فرآيندهاي واژه سـازي و خلـق اسـتعاره هـاي زباني: دانشگاه فردوسي مشهد، پاياننامه كارشناسي ارشد زبانشناسي همگاني.

    كريمي، طاهره و ذوالفقار علامي مهمان دوست (1392) ، استعاره هاي مفهومي در ديوان شمس بر مبنـاي كنش حسي خوردن، شماره 24 ، نقد ادبي، تهران.

    موسوي، سيد حمزه و ديگران (1393)،  بررسي فعل ديدن از منظر معني شناسـي قـالبي ، شـماره جـاري، جستارهاي زباني، اصفهان.

    ناظري پور، ايمان (1392)، بررسي صفات بياني زبان فارسي از ديدگاه معنـي شناسـي شـناختي: دانـشگاه علامه طباطبايي تهران، پاياننامه كارشناسي ارشد زبانشناسي همگاني.

    Evans, V. and Green, M. (2006), Cognitive Linguistics: An Introduction. Edinburgh: Edinburgh University Press.

    Ibarretxe-Antunano, I. (1999), Polysemy and metaphor in perception verbs: A crosslinguistic study, PhD Thesis: University of Edinburgh.

    Johnson, Mark. (1987), the Body in the Mind, Chicago: University of Chicago Press

    Lakoff, G. and Turner, M. (1980), More than Cool Reason: a Field Guide to Poetic Metaphor. Chicago and London: University of Chicago Press.

    Lakoff, G. (1992), the Contemporary of Metaphor: Cambridge University Press.

     ———-. (1990), The Invariance Hypothesis: Is abstract reason based on image schemas? , Cognitive Linguistics. Chicago: The University of Chicago Press.

    ———-. (1987), Women, Fire, and Dangerous Things: What Categories Reveal about the Mind. Chicago: The University of Chicago Press.

    Lakoff, G. and Johnson, M. (1980), Metaphor We Live By, Chicago: University of Chicago Press.

    Lakoff, George and Turner, Mark. (1989), More than Cool Reason: a Field Guide to Poetic Metaphor. Chicago and London: University of Chicago Press.

    —————. (2003), Metaphors We Live BY. London: University of Chicago Press.

     —————. (1980), More than Cool Reason: a Field Guide to Poetic Metaphor. Chicago and London: University of Chicago Press. Langacker, Ronald W. (1987), Foundations of Cognitive Grammar, Vol, 1: Theoretical Prerequisizes, Stanford: Stanford University Press.

     —————-. (2007). Cognitive Grammar: A Basic Introduction. Oxford: Oxford University Press.

    Nechybova, B. (2006), Conceptual Metaphors: From seeing to Uderstanding, Masaryk University Faculty of Art: Masaryk.

    Sgöstrom, S. (1998), from vision to cognition: A Study of metaphor and Polysemy in Swedish, Department of Linguistics, Göteborg: Göteborg University.

    Sweetser, E. (1990), From Etymology to Pragmatics, Cambridge Studies in Linguistics: Cambridge University Press.

    Taylor, J. (1989), Linguistic categorization: prototype in linguistic theory: Oxford Clarendon Press.

    Viberg, A. (1981), Polysemy and Differentiation in the Lexicon: Verbs of Physical Contact in Swedish, Department of Linguistics: Lund University.

    تایپ و تولید محتوای دیجیتال این مقاله توسط مجله اینترنتی ائل اوبا صورت گرفته است ،

    بدین جهت انتشار آن صرفا با ذکر نام نویسندگان این اثر و نام سایت امکانپذیر خواهد بود.