نشریه الکترونیکی ائل اوبا

و من آیاته خلق السّموات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إنّ فی ذلک لآیات للعالِمین

آیا بشریت بسوی ایجاد یک زبان واحد پیش می رود؟


لینک مطلب : http://eloba.ir/?p=2458

پروفسور محمد تقی زهتابی

ائل اوبا – در کشورهای کثیرالمله ای که تنها یک قوم اقتدار سیاسی و اقتصادی را در اختیار دارد ، چنین نظریه ای از سوی هیات حاکمه تبلیغ می شود

که گویا روند عمومی تاریخ بسوی پیوند و اتحاد ملل گوناگون و به تبع آن تبدیل زبان های مختلف به یک زبان واحد پیش می رود.

نظریه مزبور نظریه ای است سخت ارتجاعی و متناقض با پروسه ترقی و تکامل جوامع ، که برای توجیه سیاست های شوونیستی هیاتهای حاکمه و درست و ضروری جلوه دادن این سیاست ها ، ساخته و پرداخته شده است.

این اندیشه در غالب کشورهای کثیرالمله ای که تنها یک عنصر قومی حاکمیت را در دست دارد ، کم و بیش انتشار یافته و از سوی هیات های حامنه مورد حمایت قرار می گیرد.

این نظریه حتی در اتحاد جماهیر شوروی سابق از سوی استالین در کتاب وی که مربوط به زبانشناسی بود ، مطرح گردید.

استالین در کتاب تقریبا کم حجم خود بنام «مسائل زبانشناسی» مدعی بود که ملت های اتحاد شوروی در آینده به یک ملت واحد ، ملتی با زبان واحد تبدیل خواهند شد و آنان گویا با میل و رضای خویش تن به این کار خواهند داد.

در طول تاریخ بشر هرگز مشاهده نشده است که ملتی به خاطر پیوند ملت ها در قالب ملت و زبانی واحد ، از زبان و ملیت خویش چشم پوشیده باشد.

تاریخ چنین پدیده ای را نشان نمی دهد.لیکن تاریخ بشر با ده ها گواه ، روند پیدایش و انقراض ملت ها و زبان های ملی را به شکل ویژه ی خود و به شیوه ای کاملا متفاوت نشان می دهد. این شیوه و اصول در طول تاریخ بشر تداوم داشته و دارد.

تاریخ بشر نشان می دهد که هر کدام از اجتماعات بشری که در نتیجه وجود بستر مناسب و شرایط مقتضی ، در نواحی گوناگون جهان پدید آمده اند ، دارای زبان ویژه خود بوده اند.

برخی از این اجتماعات در بدو پیدایش منقرض شده اند ، لیکن برخی دیگر با گذشت اعصار متمادی و افزایش جمعیت ، در جهات گوناگون انتشار یافته

و زبانشان ، با جدا گشتن آنان از هم ، در نتیجه تاثیر شرایط اقلیمی و عدم ارتباط و پیوند با یکدیگر در طول هزاره ها متحول شده و به ملت هایی با زبانهایی گوناگون ولی با منشاء قومی و زبانی واحد تبدیل شده اند.

جامعه کنونی بشر از اجتماعات انسانی متعددی که به لحاظ قومی و زبانی از چند منشاء واحد پدید آمده اند ، تشکیل یافته است.

1- اقوام هند و اروپایی زبان
2- اقوام سامی زبان
3- اقوام اورال آلتائیک التصاقی زبان

اولین توده اقوام هند و اروپایی از حوالی اسکاندیناوی کنونی به طرف جنوب مهاجرت کرده ، شاخه ای از آنان بسوی غرب(اروپا) و شاخه ای دیگر به طرف ایران و هندوستان سرازیر و در نواحی مختلف ساکن شده اند

و از این اجتماع اولیه ده ها ملت هند و اروپایی زبان کنونی پدید آمده اند ، گر چه امروز زبان این ملت ها ، متفاوت از یک دیگر است لیکن همه این زبانها دارای ریشه ای واحد هستند.

خود این گروه زبانی نیز دارای شاخه های بخصوصی است.

بعنوان مثال می توان به شاخه اسلاوی اشاره کرد که مردم اوکراین ، بیلوروس ، لهستان ، چک و اسلواکی ، برخی از اقوام یوگسلاوی و روسها به این شاخه منسوب هستند و زبان این ملت ها تا اندازه ای به یک دیگر نزدیک است.

درمیان این شاخه ها همچنین میتوان به شاخه ایرانی نیز اشاره نمود که زبان اقوام فارس ، کرد ، کرد ، لر ، بلوچ ، پشتو ، سند ، ینجاب و تاجیک را شامل می شود.

انشعاب توده اولیه اقوام هند و اروپایی ، مربوط به روزگارانی بسیار کهن در ادوار پیش از تاریخ است ، لیکن انشعاب شاخه هایی چون ایرانی و اسلاوی به زبان های مختلف مربوط به اعصار نسبتا متاخر می باشد.

نخستین اجتماع اقوامی که در زبان شناسی معاصر سامی نامیده می شوند نیز از عربستان و یمن کنونی در جهات گوناگون انتشار یافته و از این اجتماع اولیه ، به مرور زمان اقوام عرب ، آشوری ، کلدانی ، یهودی و … بوجود آمده اند که زبان همه آنان دارای ریشه واحدی است.

و اما دسته سوم ، اقوام التصاقی زبان اورال آلتائیک هستند. این دسته شامل اقوام فنلاندی ، ترک ، مغول ، مجار ، باسک و … است.

هسته اولیه این اقوام در آسیای میانه بوجود آمده و بمرور زمان با افزایش جمعیت تا آنجا که بر عالم علم دانسته است از حدود 6 – 7 هزار سال پیش بدنبال آب و هوا و اراضی مناسب به اطراف مهاجرت نموده و با گسسته شدن ارتباط میانشان به ملت های مختلف تبدیل و به شاخه های گوناگون انشعاب یافته است.

بنابراین اجتماعات اولیه بشری که در نواحی مختلف جهان بوجود آمده اند ، بمرور زمان در نتیجه افزایش و انتشار که خود معلول عوامل و شرایط متعدد بوده ، ملت های کنونی جهان را با زبانهای ملی خاص خویش بوجود آورده اند.

آیا در این پروسه طولانی پیدایش ملت ها و زبانهای ملی ، اقوامی وجود داشته اند که به هر دلیل و علتی بهمراه زبان خود منقرض گشته و یا درمیان اقوام دیگر مستحیل شده باشند؟

نگاهی اجمالی به تاریخ عمومی بشر نشان می دهد که برخی اقوام بدلایل گوناگونی چون جبر ، فشار ، کشتار و عوامل دینی بهمراه زبان خویش در میان اقوام دیگر مستحیل شده و از میان رفته اند.

زبان برخی اقوام نیز تحت تاثیر عوامل دینی تغییر یافته و در زمره گروه های زبانی دیگر قرار گرفته است. از میان اقوامی که بهمراه زبان خود در نتیجه جبر و فشار میان قوم حاکم مستحیل گشته و منقرض شده اند میتوان به سومریان اشاره نمود.

آنان میان اقوام سامی که بتدریج حائز اکثریت شده و حکومت را بدست گرفتند مستحیل شدند و زبانشان نیز در زمره زبان های خاموش درآمد.

از میان ملت ها و زبان هایی که در نتیجه عوامل دینی مستحیل گشته اند می توان به «بلغارها» و «خزرها» اشاره نمود که قوم نخست پس از پذیرفتن آیین مسیحیت و زندگی در میان اسلاوها به عنوان هم مسلکان خویش ، زبان ترکی خود را رها نموده ، اسلاو زبان شد. زبان ترکان خزر نیز در نتیجه پذیرش آیین یهود تغییر یافت.

در تاریخ نمونه هایی دیگری نیز از اقوامی که زبان و ملیت آنان تغییر یافته وجود دارد. علاوه بر این شمار اقوامی نیز که از توده اصلی خود جدا شده و در نتیجه زندگی میان یک قوم بزرگتر حاکم ، به تدریج مستحیل شده اند ، کم نبوده است.

لیکن در هیچ یک از این موارد برغم آنچه که نظریه شوونیستی مذکور ادعا می کند ، خواست و رضای درونی ، در جهت ایجاد ملت و زبانی واحد ، وجود نداشته است.

هیچ ملتی با خواست و رغبت درونی راضی به انقراض ملیت و زبان خود نشده است.

در ارتباط با مسئله ملیت و زبان توضیح نکته ای نیز ضروری می نماید ، و آن موضوع تاثیرات متقابل زبانها در یک دیگر و وام گیری واژگان و قواعد گرامری یک زبان توسط زبانی دیگر است.

ملت های دارای زبان و مذهب واحد که قرنها در جوار یکدیگر زیسته اند در نتیجه زندگی و آیین مشترک ، برخی کلمات و حتی قواعد دستوری را از یک دیگر به وام گرفته اند.

این امری طبیعی بوده و یکی از نشانه های زنده و فعال بودن هر زبانی است. بهمین دلیل نیز وجود واژگانی از زبان ملت های همجوار در زبان هر ملتی ، امری طبیعی و عادی است و تلاش برای هر گونه بهره برداری سیاسی از آن چیزی جز غرض ورزی و تمایلات شوونیستی نیست.

همجواری اقوام فارس و آذری از 9 – 8 قرن پیش از میلاد آغاز شده است.

بعلاوه در زمان انوشیروان دسته های کوچک مزبور ، که زبانشان با فارسی قرابت دارد طبیعتا برخی کلمات و شاید برخی تعابیر و قواعد کوچک زبان فارسی نیز وارد زبان ترکی آذری شده و امروز همچون کلمات متعلق به خود این ملت به کار می رود.

سید احمد کسروی و شاگردان و نسخه بدل های او با تعصب شوونیستی و شیوه های غیر علمی خود در صدد بهره برداری از این امر کاملا عادی و طبیعی برآمده و براساس همین کلمات معدود فارسی و تاتی با اصرار در صدد اثبات آنند که این کلمات گویا از بقایای “زبان آذری” یعنی زبان کهن آذربایجان هستند و اهالی این ناحیه پس از استقرار ترکان در این خطه که به زعم آنها با حمله مغول در قرن چهارده میلادی صورت گرفته بتدریج ترک زبان شده اند

لیکن واژگان مزبور در زبان آنان بازمانده است. اینان دسته های کوچک فارس را که انوشیروان در این منطقه مستقرساخته ، به عنوان بقایای آذریان باستان قلمداد نموده و به بازآموزی و شرح قواعد زبان آنان می پردازند گویا که به اصطلاح زبان اصلی آذربایجان قدیم را کشف کرده اند.

این محققان صدها کلمه ، تعبیر و برخی قواعد دستوری زبان ترکی آذری را که در زبان فارسی بکار می رود نادیده می گیرند.

در زبان معاصر عربی بخصوص زبان محاوره ای آن ، شمار واژگان دخیل ترکی اندک نیست. در زبان روسی معاصر نیز صدها کلمه اصیل و دخیل ترکی همچون تاواریش ، کبیتکا و … وجود دارد که نتیجه و محصول همجواری این ملت ها در طول اعصار است.

آیا تنها به صرف وجود اینگونه کلمات در زبان های مزبور طرح این ادعا که قلمروئی که اعراب و روس ها اکنون در آن سکونت دارند در قدیم الایام متعلق به ترکان بوده و یا اعراب و روس ها در دوران قدیم ترک بوده اند سخنی مضحک و احمقانه نیست؟

منبع : ایران تورکلرینین اسکی تاریخی – شبسترلی ، کیریشچی – ترجمه علی احمدیان سرای

ائل اوبا